my films in youtube

  • jamined 13 vidéos

21 sept. 2005

Nous sommes guéris…………….. « Amants et amis puisait leur force dans les seuils » Mais aujourd’hui (continuait-il) retrouver les seuils abolis si ce n’est en soi-même ? Nous sommes guéris par nos propres blessures. Quand la neige ne tombe plus des nuages, il doit continuer de neiger en moi. Chaque pas, chaque regard, chaque geste devrait devenir conscient de lui-même comme un seuil possible et créer de façon nouvelle ce qui est perdu. La conscience des seuils pourrait alors transformer d’une manière nouvelle l’attention d’un objet à un autre et de celui-ci au suivant et ainsi de suite jusqu'à l’instant où apparaîtrait sur terre l’escalier de paix, pour ce jour au moins et le suivant aussi, un peu comme dans ce jeu d’enfant où la pierre affûte le ciseau, où le ciseau coupe le papier et où le papier enveloppe la pierre. Les seuils, comme lieux de force, n’avaient peut-être pas disparu mais, de force intérieure. Dans la conscience de ces seuils, chacun laisserait au moins l’autre mourir de mort naturelle. Il n’y avait pas à promettre davantage. « le chinois de la douleur » PETER HANDKE Pour : D.B

19 sept. 2005

Me and Women Mouvement 6
پانويسها 1-در جلسات تئاتري ها ، هژموني با طيف چپ بود ، امّا جواناني پيدا شده بودند كه سابقهٌ كار تئاتر نداشتند ،ولي ميخواستند براي تشكيل سنديكا هم عده ّاي را حذف كنند . در يكي از جلسات در تئاتر شهر ، ناگهان جواني كه كت سربازي به تن داشت به صحنه پريد و با اسلحه اي كه در دست داشت به طرف حضّار نشانه رفت و قطعنامه يي سياسي را خواند و گفت دربان دانشگاه و تئاتر شهر هم بايد در برنامه ريزي فرهنگي شركت كنند و هركس با خواست او مخالفت كند ، اورا تنبيه انقلابي خواهد كرد . بعدها اين جوان را در پاريس ديدم كه زندگي در تبعيد را برگزيده بود. 2- مثلاً در طيف چپ ، زنان بايد دايماً نزد شخصيتهاي مرد امتحان چپ بودن بدهند .براي گزارش مجلّه آرش از كنفرانس هشتم بنياد پژوهشهاي زنان ايران ، سردبير مجلّه كه از من دلگير بود چون رسماً از او دعوت به عمل نيامده بود ، از گزارشگر خواسته بود كه در مطلبش حتماً نيشي به من بزند كه رويم كم شود . گزارش را يك زن نوشته است ، زني كه به تعريف خودش ، سابقهٌ گزارش نويسي ندارد و هرگز پايش را به يك كنفرانس زنان نگذاشته است ، و فرق تهيه كننده و كارگردان را نميداند ، درمورد فيلم من در بارهٌ مهر انگيز دولتشاهي مينويسد ( جلسه با فيلمي از خانم ندايي شروع شد كه از زندگي خانم دولتشاهي تهيه كرده بود كه البتّه در انتها از نداشتن امكانات بيشتر براي ارائهٌ بهتر عذر خواستند و صدايي از داخل جمعيت با اعتراضي تك جمله يي گفت ، محتوايش هم مزخرف تر بود... اين جمله ،نفس تهيه كننده را براي لحظه يي در سينه قطع كرد . تعجّب ايشان برايم حيرت انگيز بود چرا كه تهيه كننده كه خود را چپ ميشناسد انگار تا به حال از خود سوٌال نكرده بود با چه انگيزه اي اين فيلم را و از چه كسي دارد تهيه ميكند .) مجلّه آرش شماره.. 62 . در حرفهٌ من ، ساخت يك فيلم مستند بيست دقيقه يي حدّاقل شش ماه كار ميبرد و ناچار فكرو تحقيق و مطاالعه اصل كار است .درجلسه نمايش ، من از مشكلات فنّي نمايش عذر خواستم . يك نفر در سالن داد زد محتواي فيلم هم مزخرف بود . وعدهٌ زيادي از چهارصد تماشاچي به من تبريك گفتند و نكات مطرح شده در فيلم برايشان تازه وجالب بود.بايد ديد در فيلم ، چه نكته هايي بيان ميشد ؟ - حقّ راٌي زنان و قانون حمايت خانواده كه به كوشش زنان تحصيلكردهٌ طبقه مرفّه و به زعم مخالفت بنيادگرايان اسلامي و مردان در حكومت به دست آمده بود . اينكه يك نفر در سالن از آزادي زنان متنفّر است حقّ اوست . امّا گزارشگر براي شادي سردبير ، به من ياد آوري ميكند كه براي چپ بودن و فيلم ساختن از سردبير آرش نظر خواهي كنم . يعني هم نظر سياسي و هم دانش حرفه ام به تاٌييد مردانه نياز دارد.و در ضمن خود گزارشگر هم اگر به جاي نگاه كردن به فيلم و نقد نكات گفته شده در فيلم ، فيلمساز را تحقير كند ، بيشتر از طرف آقاي مربوطه تاُييد خواهد شد. يك اعتراض نفس مرا در سينه حبس ميكند. چون نميدانم هر حركت اجتماعي ، بايد با انتقاد و اعتراض مواجه شود تا صيقل يابد . در ضمن گزارشگر تازه از راه رسيده نميداند كه معترضين بعدي به حضور مهرانگيز دولتشاهي ، از همرزمان قديمي من در مبارزه هستند . و در ادامه نمي نويسد كه همان فيلمساز كه نميتواند فكر كند ، چطور مسئول و برنامه ريز و محقّق و گرداننده ٌ ميز گرد زندانيان سياسي شده است . چطور و با كدام برنامه ، براي اوّلين بار زناني با تعلّقات فكري متفاوت را بر سر يك ميز جمع كرده است . .خانم گزارشگر نمينويسد ، كه براي اين كنفرانس ، چه كساني فكر وكار كرده اند ؟ او از شنيدن تحليلهاي زنان زنداني فقط به ترحّم ميآيد و حتّا نكته يي از حرفهاي زنان زنداني را در مورد وضعيت وخيم زندانيان عادي بازگويي نميكند . ودر تمام گزارش ، سخني از نظرهاي متفاوت در بارهٌ آزادي و استقلال را به ميان نمي آورد.... .زنان هنوز براي حقوقي كه در اجتماع به دست مي آورند و اظهار نظر ، بايد نظر مردان را تاٌييد كنند . 3 - بعضي از رفقاي چپ معتقد بودند كه نبايد به زنان بنياد گرا آموزش داد . جواب من اين بود كه اگر اين زنان باهنر تئاتر آشنا شوند ، به سنّت و ممنوعيتها و محروميتهايي كه از دين ناشي ميشود ، پشت خواهند كرد . اين دوره كار يكي از تجربه هاي جالب زندگي منست . بعضي از شاگردان من تا مدّتهاي زيادي ارتباطشان را با من حفظ كرده بودند . بعضي از آنها در خلوت به من ميگفتند » حيف كه ما بايد جاي شمارا بگيريم ، هدف ما از آموزش نئاتر ، جابه جا كردن تمام عناصر فعلي و ديني كردن آنست « جواب من اين بود » آموختن تئاتر، فهميدن خود و فهميدن زندگي ست .اگر تئاتر را بفهميم ، نخواهيم توانست كسي را از صحنه حذف كنيم « از جمله كارهايي كه با اين جمع انجام داديم ، خواندن متنهاي كلاسيك بود . ازبين نمايشنامه هاي كلاسيك ترجمه شده ، تقريباً تمام متون موجود را براي خواندن پيشنهاد كردم ، شاگردان كلاس كه حدود سي نفر بودند ، براي كار طولاني روي متن دو نمايشنامه را انتخاب كردند ، آنتيگون و خانهٌ برناردا آلبا . اولين نمايشنامه آنتيگون به وسيلهٌ سوفوكل درام نويس مشهور يونان نوشته شده است . آنتيگون داستان خواهري ست كه برادرش در جنگ با قدرت سياسي كشته شده و عموي آنهاآگاممنون كه رييس دولت است با مراسم رسمي تدفين مخالفت ميكند . آنتيگون براي دفن برادرش با قدرت و ارزشهاي حاكم در ميفتد . اين متن با ديدهاي مختلف ، در نمايشهاي مدرن ، شكلهاي متفاوتي پيدا كرده است . » فرانسواز دورو« فمينست فرانسوي، در سال هزار و نهصد و نود وسه ، داستان آنتيگون را موضوع كتاب مشهورش ، زنان و قانون ، قرار داده است . خانهٌ برناردا آلبا نوشتهٌ فدريكو گارسيا لوركا ، شاعر انقلابي مشهور اسپانيايي ست ، كه چند نمايشنامه در مورد خرافات و تعليمات مخرّب مذهبي و ظلم و خشونتي كه در خانواده به زنان ميشود ، نوشته است .در خانهٌ برناردا آلبا ، چند خواهر با ارزشهاي مذهبي در گيرند و زندگي عاشقانه و رابطه آزاد و سالم با مردان و انتخاب شوهر ، برايشان ميسّر نيست .آنها بايد با مرداني كه هرگز نديده اند و پدر خانواده و مادر پدرسالار برايشان انتخاب ميكنند، ازدواج كنند . كار با متن دوّم تاجايي پيش رفت كه ميخواستيم در سالن كوچك تئاتر شهر اجرايش كنيم . امّا مسئولين وقت اجازه ندادند ، وبا اينكه خودشان مرا براي كار، دعوت كرده بودند ، عذر مرا خواستند . ياد آوري كنم كه حدود هشت ماه تدريس ، بدون حقوق ودر راه خدا بود . غير از اين دو نمايش چند متن روي وقايع روزمرّه كار كرديم كه همه به وقايع خياباني مربوط ميشد و جالب بود كه اين زنان كه با مقنعه و دستكش و چادر در سر كلاس حاضر ميشدند ، مخالف خشونتهاي خياباني عليه زنان مخالف حجاب بودند . 4 - تحقيق فرشتهٌ شاه حسيني ، همشهري ، چاپ تهران 5 - تحقيق مرسده صا لحپور ، » زن و كار خانگي « فرهنگ و توسعه چاپ تهران ، اسفند 1376 تهران 6 - نوشين از بنيانگزاران تئاتر مدرن در تهران است كه در فرانسه تحصيل كرده بود . او در تئاتر فردوسي با به صحنه بردن نمايشنامه هاي كلاسيك و بخصوص به كار گرفتن هنرپيشگان زن ، تحوّلي در تئاتر بوجود آورد . نوشين در سال 1327 بعد از غير قانوني اعلام شدن حزب توده ، با گروه ده نفري به شوروي گريخت . 7 -مسئولين فرهنگي كه هر روز از طرف دولت موقّت تعيين ميشدند ، معمولاً نه درين رشته ها تحصيل كرده بودند و نه هيچكدام تجربهٌ حرفه يي و عملي داشتند ..و البتّه جزو فاميل ملّا يان بودند و علاقه مند به كار هنري . 8 - در مطلبي به زبان آ لماني نسرين بصيري نوشته است كه زنان ايراني بعد از انقلاب در حرفه هاي نمايشي و سينما ، جاي خودشان را پيدا كرده اند . و براي تزيين مطلب عكسي از جميلهٌ شيخي هنرمند تئاتر و سينما با چارقد اسلامي چاپ شده است . مطلب نه تنها تكرار كنندهٌ نظرات سياستگزاران فرهنگي رژيم است بلكه در واقع توهيني به جميلهٌ شيخي و امثال اوست . خانم شيخي در سا لهاي چهل و پنجاه در نمايشنامه هاي كساني چون دورنمات ، ايبسن ، لوروكا ، چخوف و برشت بازي كرده است و بعد از انقلاب ، فقط نقشهاي مادر فداكار گوشه نشين كه فرزندان خوب تربيت ميكند ، به او پيشنهاد ميشود.نسرين بصيري كه از سابقهُ كاري و فرهنگي زنان هنرمند تئاتر و سينما بي اطّلاع است ، نمينويسد كه تمام اين زنان تحصيلات و كارهاي درخشانشان در مورد نقش زن همه قبلاً اتّفاق افتاده است . حتّا اين چارقد اجباري كه بيش از نقشهاي منفعل و حقارت آميز به زنان تصويري از پيروزي زورگويانهٌ مردان مذهبي ميدهد ، اورا نمي آزارد. . بحث در مورد مشكلاتِ اين پوشش اجباري و نمايش روابط زن و مرد در تصوير فرصت ديگري لازم است.اين مطلب را به خواست يک ناشر نوشتم که در يک کتاب مطالب بعضی از زنان اتحاد را چاپ کرد. ناشر مايل بود بعضی از قسمت ها را حذف کند ، من موافق نبودم و مطلب بدون سانسور در کيهان لندن چاپ شد.
Me and Women Mouvement 5
امروز گفتن اينكه آيا » اتّحاد ملّي زنان « وظايفي را كه براي خود تعيين كرده بود درست انجام داده است يانه ؟ سخت است . بنياد گرايان چنان به قلع و قمع و خشونت پرداختند كه يك تشكيلات نوپا نميتوانست به هيچ شكل دوام پيدا كند . مهمترين مسئله يي كه زنان اتّحاد پيشنهاد ميكردند ، آشنايي زنان به حقوق انساني شان بود . براي عملي شدن اين برنامه بايد جلسات بحث و گفتگو در شهرها و محلّات سازماندهي ميشد . بعضي از زنهاي اتّحاد كه در ادارات دولتي مشغول به كار بودند به فكر تشكيل جلسات بودند ، در مدارس و دبيرستانها كوشش ميشد شرايطي براي بحث و گفتگو ايجاد كرد . در روزنامهٌ آيندگان و بعضي نشريات و ماهنامه ها و فصلنامه ها مطالبي از مبارزات زنان ديگر كشورها چاپ ميشد . در محّلات جنوب تهران روزنامه هاي ديواري نصب ميشد كه قوانين ضدّ زن شريعت اسلام را افشا ميكرد و بعضي كه اطّلاعات بيشتري داشتند ، پاي پلاكاردها ميايستادند وبا مردم به بحث و گفتگو ميپرداختند . امكانات كم بود ، بنياد گرايان در حال مستقّر شدن بودند و اسلامي كردن محيط ، بهانه يي براي سركوب و خفه كردن هر اعتراض و انتقادي بود . امكان سازماندهي وانجام اعتصاب و تظاهرات روز به روز سخت تر ميشد . هر اعتراضي به بهانهٌ ضدّ انقلاب بودن و غرب زدگي معناي ديگري پيدا ميكرد . در چنين شرايطي چطور ميشود گفت كه اتّحاد كارش را درست انجام ميداد يانه ؟ در هاي اتّحاد بروي هيچ زني بسته نبود ، امّا... بيشتر زنان تحصيلكرده از طبقهٌ متوسّط ، اظهار نظر و برنامه ريزي ميكردند . زنان فقير ياگارگر اگر هم در جلسات شركت داشتند جزو زنهاي فعّال نبودند. سياسي بودن ، چپ بودن ، و داراي شرايط خاصّ بودن مفاهيمي ست كه امروز ميتوانيم به آن بينديشيم امّا آن روزها هم مثل امروز اگر كسي مبارزه براي زنان را ضروري ميدانست ، ميتوانست در اتّحاد فعّاليت كند . در واقع قدرت شخصي و تاُثيري كه زنان بر هم ميگذاشتند ، در روابط و كار بيشتر تاٌثير داشت . آن روزهاهم مثل امروز ، بعضي دوست داشتند رياست يا رهبري كنند ، امّا سركوب چنان وسيع و سريع بود كه اتّحاد هم چون تشكّل هاي دموكراتيك ديگر ازهم پاشيد . مبارزه با حجاب اجباري تا چند سال طول كشيد ، بسياري از اعضاي اتّحاد مجبور شدند ايران را ترك كنند . مهمترين نفوذ زنان اتّحاد را در انجمنهاي زنان ايراني در انگليس و آلمان ميشود ديد ، بعضي توانستند به كنفرانس نايروبي بروند و زنان اسلامي ايران و برنامه شان را افشا كنند. در آلمان تشكّل مستقل دموكراتيك زنان اروپايي را بعضي عناصر اتّحاد به وجود آوردند كه به مرور زمان ، به گروهها و انجمنهاي ديگري تبديل شدند. فاصله هاي زياد و مشكلات ارتباط و سفر ، دستگيري ها و جنگ و گريزهاي مبارزين با حكومتي كه روز به روز بيشتر ضدّ زن و ضدّ آزادي بود ، اعضاي اتّحاد را متفرّق كرد . امّا فعّاليتها در خارج از كشور و به طور مخفي در داخل ايران ادامه پيدا كرد ، تا جايي كه حكومت براي مقابله با زنان آزاديخواه ، انجمنها و مراكز اسلامي زنان را به وجود آورد تا وانمود كند كه زنان در جامعه و حكومت جاي دارند !!! . من معتقدم اگر زنان حكومتي و زنان مسلمان ناراضي در ايران صدايي در صحنه دارند ، حاصل مبارزات پيگير ما بوده است . و حكومت با برنامهٌ سياسي فكر شده اي ، زنان وابسته به حكومت را مقابل ما ميگذارد كه همان طور كه در جرايد ميبينيم تبليغ كند كه زنان در همهٌ اركان حكومتي و اجتماعي حضور دارند.. من هنوز ارتباطم را با بسياري از زنان اتّحاد حفظ كرده ام ، با اينكه هركدام از ما رشته هاي تحصيلي متفاوتي داريم ، و در كشورهاي مختلفي به كار مطاللعه و مبارزه براي زنان مشغوليم ، بر سر بسياري از مسايل و برنامه هاي مبارزاتي توافق داريم. كوششهاي ما د ر خارج از كشور باعث شده است حتّا حركتهاي عكس العملي زنان مذهبي و بنياد گرا موشكافي و تحليل شود . 1998جميله ندايي
Me and Women Mouvement   4

مسايل فرهنگي و نقش زنان در تئاتر وسينما مطلقاً قابل بحث نبود ، خبر دستگيري هنرپيشگان سينما مثل ايرن كه اولّين زني ست كه در سينماي ايران با لباس شنا ظاهر شد ، يا گوگوش كه خوانندهٌ مشهوري بود و هست ، هر روز ميرسيد و زنان چپ حاضر نبودند در مورد اين موضوع بحث كنند . اصولاً مسايل فرهنگي مطلقاً قابل توجّه طيف چپ نبود . عدهّ اي از زنان توده اي كه در حرفهٌ فرهنگ نبودند ، همهٌ فعّاليتهاي تئاتر و سينما را مبتذل و وابسته به بورژوازي تلقّي ميكردند . بعضي ازهنرپيشگان تئاتر قبل از اينكه حجاب اجباري شود از ترسشان روسري بر سر گذاشته بودند . پوران درخشنده كه اولّين زن فيلمساز جمهوري اسلامي ست كه حتّا قبل از رخشان بني اعتماد ، فيلم سينمايي با كد هاي ايده ئولوژيك اسلام سياسي ساخته است ، بهيچ عنوان در جلسات ما در تلويزيون ، شركت نميكرد و همان روزها كه در خيابانها ما از حزب اللّه كتك ميخوريدم و زنان چادري بسياري مارا در مبارزه ضدّ حجاب اجباري ياري ميدادند ، او با روسري به تلويزيون ميآمد و در جواب ما ميگفت كه نميخواهد شغلش را از دست بدهد . بعد ها جايزهٌ او ، به دست آوردن بودجه براي ساختن فيلمهاي اسلامي بود. همراهي او با عقايد مسئولين تلويزيون به جايي رسيد كه به نمايندگي تهّيه كنندگان و كارگردانان تلويزيون منصوب شد . وسپتامبر 1995 در چهارمين كنفرانس زنان در پكن ، دو گروه فيلمبرداري را كارگرداني ميكرد كه وظيفه شان فيلمبرداري از زنان مخالف و مبارز، و در ضمن ، هيئت دولتي ايران بود . روز سخنراني شهلا حبيبي ( يازده سپتامبر 1995) در كنفرانسهاي دولتي ، نشريه فرانسوي زبان ( ويور ) شماره مخصوص ضدّ بنيادگرايي منتشر كرده بود و زنان مستقلّ چپ ايراني ( زنان ضدّ سنگسار) مقابل ساختمان سازمان ملل تظاهرات داشتند . خانم اعظم طالقاني به مسئولين خبر داده بود كه جان هيئت دولتي ايران در خطر است و كنترل پليس چند برابر شده بود.. هيئت دولتي ايران يك اعلاميه داده بودند و مخالفينشان را تروريست و ضدّ انقلاب ناميده بودند . همان روز پوران درخشنده را در راهرو سازمان ملل ديدم . از او پرسيدم واقعاً ميداند چه ميكند ؟ روز پيشش در شهر هايرو ، شهر دانشگاهي ، محلّ كنفرانسهاي غير دولتي، همراهين زن هيئت رسمی ايران كه تظاهرات دفاع از حجاب داشتند ، به گروه زنان اروپايي و الجزيره يي ، مخالف بنيادگرايي حمله كردند. گروه تلويزيون ايران ، ازين صحنه ها فيلم ميگرفت.و پوران درخشنده مسئول گروه بود. پوران ،در راهروی سازمان ملل ، همان جواب روزهاي اوّل انقلاب را داد. » من مشغول انجام وظايفم هستم « از ذهنم گذشت ... » لاجوردي و حاج داود هم در زندانها وظايفشان را انجام ميدهند « . بعد از سخنراني شهلا حبيبي در سالن بزرگ كنفرانس ، از گروه فيلمبرداري و خبرنگاران ايراني حواسته شده بود كه هورا بكشند و كف بزنند ، البته كف زدن آنها ميان همهمه و هو كشيدنهاي سالن گم ميشد ازهمه اين صحنه ها فيلم گرفته ام.. يكي از روزهاي اوّل انقلاب ، در راهروهاي تلويزيون به توران مهرزاد و مهين ديهيم و هوشنگ بهشتي بر خوردم . توران و مهين روسري سياه به شيوهٌ اسلامي بر سر داشتند . آنها در آن زمان در نمايشهاي راديويي كار ميكردند . حقوق شركت در برنامه هاي راديويي مثل تئاتر و سينما روزانه بود ، يعني حقّوق بازنشستگي و بيمهٌ بهداشت وجود نداشت . در اواخر سالهاي پنجاه ، مسئولين راديو و تلويزيون تصميم گرفته بودند ، ماهي دوهزار تومان به قديميها حقّ بازنشستگي بدهند..كارهاي نمايشي در راديو تعطيل شده بود و مسئولين جديد حقوق حدّاقل آنها را هم قطع كرده بودند.. حالت افسرده و در ماندهٌ آنها مرا به وضعي دچار كرد كه دوان دوان خودم را به جلسهٌ اتّحاد رساندم . متاٌسّفانه بحثها چنان بود كه خود منهم به زير سوٌال رفتم .دو باره همان حرفهاي قديمي مطرح شد كه زنان سينما و تئاتر از نظر اخلاقي مورد اعتماد نيستند و زنان محرومي درين جامعه زندگي ميكنند كه كلفتي و رختشويي را به بازي در تئاتر و سينما ترجيح ميدهند . اين جمله را سال گذشته در هشتمين كنفرانس زنان هم شنيدم . يك خانم مبارز چپ راديكال در جايي نوشت كه خانم ندايي چرا از كلفت و رختشور خانم دولتشاهي فيلم نساخته است . گوشم زنگ زد كه آيا بعضي از رفقاي هم رزم منهم اگر به قدرت برسند اوّل آزادي مرا به عنوان فيلمساز محدود به خواستها و ايده هاي خودشان خواهند كرد. ؟ همهٌ اين رفقا كه مرا به ساختن فيلم از مهر اگيز دولتشاهي متّهم كردند ، حتايكی از آنها، فيلمي راكه ديده بود نقد نكرد و يك نفر ننوشت نكات ضدّ انساني وضدّ زن فيلم كدامند؟ 2 نكتهٌ قابل توجّه اينست كه در د هه 1320در ايران ، زنان چپ ، كار تئاتر و سينما را قدمي در راه پيشرفت و مدرنيته ميدانستند . توران مهرزاد و مهين ديهيم و ايرن ، همه تئاتر را در زمان نوشين شروع كرده بودند .( 6) و از دههٌ سي در بسياري از نمايشنامه هاي مهّم دنيا بازي كرده بودند . روزهای انقلاب ،عقب گردي فرهنگي و بخصوص سر گشتگي براي پيشنهاد ارزشهاي انقلابي ، واسلامي و اخلاقي فراوان بود.. . ( 7 ) يادم هست در بسياري ازين جلسات نسرين بصيري شركت ميكرد . بعد ها او مطالبي در مورد پيشرفت فرهنگي زنان ايران درعالم تئاتر و سينما به زبان فارسي و آلماني نوشت كه توهين به هنرمندان زنِ تئاتر و سينما ، در شصت سال فعّاليت قبل از انقلاب است . ( 8 ) با تمام تعاريف بالا نميتوانم در مورد دموكراتيك و مستقلّ بودن اتّحاد نظر دقيق بدهم . اتّحاد دموكراتيك بود چون زنان مختلف طيف چپ جذب آن شده بودند ، مستقّل بود ، چون زنان عضوش آدمهاي مستقّلي بودند ، امّا در آن شرايط استقلال امر مشكلي بود و در كلّ بايد به سازمان يا تشكيلاتي نزديك مي بودي تا بتواني از طرف جمعي حمايت شوي . بعد ها تعلّقات فكري متفاوت سازمان فداييان نشان داد كه فقط زنان نبودند كه در عمل تنها ماندند . زنها امّا به دليل سركوب مذهبي زودتر از مردان متوجّه شدند كه مردسالاري و پدر سالاري دلايل فرهنگي عميقي دارد كه از حيطهٌ فكر وعمل يك سازمان فراتر ميرود..
Me and Women Mouvement      3
در اتّحاد مسايلي كه زنان بايد به آن جواب ميدادند متعّدد بود . مشكلات كار زنان درآن برهه را ، در چند نكته ميشود خلاصه كرد . مباحث نظري كه در كلام بسيار جالب و قابل تا ٌمل بود ، در عمل كاملاً بعيد به نظر ميرسيد . دربارهٌ رابطهٌ اجتماعي و سياسي زن و مرد هيچ بحثي وجود نداشت .به نظر ميرسيد كه زنان ومردان متعلّق به يك تفكّر سياسي ، باهم هيچ اختلافي ندارند. خواستهاي زنان روي مسايل سياسي متمركز بود و بيشترين نيرو ، صرف تبليغ عناصر چپ ونيروهاي چپ ميشد . جا به جايي نيروهاي سياسي اين توهّم را در زنان بوجود آورده بود كه با به قدرت رسيدن چپ ، بسياري از مشكلات زنان حلّ خواهد شد . هيچكس تصّور نميكرد كه بنياد گرايان مذهبي موفق به گرفتن قدرت شوند . رفراندم دوازده فروردين در مورد انتخاب بين حكومت سلطنتي و جمهوري اسلامي از نظر تمامي زناني كه در جلسات شركت ميكردند ، مردود بود . زنها بين ارزشها و ضدّ ارزشها در نوسان بودند . زنان چپ ارزشهاي زن مدرن را تعريف نميكردند و در رّدِ زن عروسكي كه ارزش زن غربي محسوب ميشد ، در بيشتر موارد با بنيادگرايان اختلافي نداشتند ، مباحث در سطح باقي ميماند ، بالاخره روشن نبود زني كه آرايش ميكند و عطر ميزند فاحشه است يا نه ؟ روشن نبود زني كه تنها زندگي ميكند مخلّ خانواده است يا نه ؟ وقتي بحث استقلال فردي به ميان مي آمد ، صحبتي از شهروندي و ما لكيت تن به ميان نمي آمد . تفاوت خواستهاي زنان ، در انجمنهاي مختلف روشن نبود . سازمانهاي چپ ، گاهي انتقاداتي ميكردند ، امّا از كلّي گويي فراتر نمي رفتند . تقريباً تمام سازمانهاي چپ ، مسئلهٌ حجاب اجباري را مهم نميدانستند .تنها سازمان فداييان خلق ، و چند سازمان چپ ديگر مثل وحدت كمونيستي ، اتحّاديه كمونيستها و چند جريان چپ راديكال ، حجاب اجباري را محكوم كرد . بعضي از روشنفكران و طرفداران تجدّد ، در مورد حجاب اجباري در نشريات مطالبي نوشتند ، امّا همه به ليبرال بودن متهم شدند. . حتا امروز هم بسياري از عناصر چپ ، حجاب اجباري را جواب حجاب برداري اجباري رضا شاه ميدانند . هيچكدام از سازمانهاي چپ وآزاديخواه ، تحليلي از حجاب به معناي سياسي آن تا كنون ارائه نداده اند . امّا آن روزها ، در اتّحاد صحبت اين بود كه حجاب اجباري شروع زير پاگذاشتن حقوق ابتدايي زنان و آزاديهاي دموكراتيك در جامعه است . بحث در مورد همين نكته ، بسياري از زنان نزديك به اتّحاد را واداشت كه به دنبال تحقيق اساسي در مورد حقوق زنان بروند . مباحث و جلسات تا مدتّها بعد از شروع جنگ و مهاجرت عدّه زيادي از زنان فعّال اتّحاد ، در تهران ادامه داشت .در مورد حجاب يادم هست دريكي از جلسات در آمفي تئاتر دانشكده پلي تكنيك ، يكي از زنان حزب توده ، به پشت ميكرفن رفت و سخنران قبلي را متّهم كرد كه عضو حزب رستاخيز بوده است و گفت » اين اعتراضها ، توطئه زنهاي بورژوا و ضدّ انقلاب است و حجاب مسئلهٌ مهمّي نيست و با به قدرت رسيدن سوسياليسم همهٌ مشكلات زنان حلّ خواهد شد و زنان طبقهٌ كارگر هيچ مشكل شخصي و خانوادگي ندارند و فقط استثمار طبقاتي ميشوند .در اين لحظه مبارزه با امپريا ليسم مهمتر از مسايل زنان است .« مسئلهٌ مهمّ ديگر مورد بحث ، دفاع از كار اجتماعي زنان ، خواست مهد كودك براي كودكان زنان كارگر و كارمند ، امكان مرخصي با حقوق در زمان بارداري ، و بيمهٌ بهداشت و بازنشستگي بود . زنان كارمند ، وضعيت شغلي خودرا در خطر ميديدند ، زمان نشان داد كه حقّ با آنها بود . از سي ميليون جمعيت ايران در سال 1558 ، نهصد وپنجاه هزار نفركارمند زن مشغول به كار بودند كه با اخراج وسيع و مهاجرت طيف وسيعي از زنان مدرن در سال 1368 ، فقط چهارصد و پنجاه هزار باقي مانده بودند .(4) و امروز با وجود دوبرابر شدن جمعيت هنوز تعداد زنان شاغل كارمند و كارگر، در سال 1376 از ششصد و چهل هزار تجاوز نكرده است . ( 5 ) دربر رسي اين آمار نبايد فراموش كرد كه بسياري از زنان در پستهاي حسّاس مثل آموزش و پرورش ، جايشان را به زنان حزب اللّه و مذهبي دادند . تمام مهد كودكهاي ادارات دولتي تعطيل شد ، بسياري از همكاران من در تلويزيون ملّي ايران ، بعد از بسته شدن مهد كودك تلويزيون ، مجبور شدند كارشان را ترك كنند . آن روزها من كارمند تلويزيون بودم و به دليل سرپرستي دو فرزندم حقّ اولاد ميگرفتم . بعد از مستقرّ شدن مردان ريشو در تلويزيون ، به حسابداري احضار شدم و بعد از سوٌال و جواب بسيار كه حقّ اولاد به پدر تعلّق دارد ، گفتند نميتوانند بعد از اين به من حقّ فرزند بپردازند . مرد ريشو مرد مهرباني بود ، وقتي به او توضيح دادم كه پدر فرزندان من بيكار است و من از او جدا شده ام و سر پرستي بچّه ها طبق قانون حمايت خانواده به من محوّل شده است . او در جواب گفت » قانون حمايت خانواده ، مغاير قوانين اسلام است . خواهر در دين اسلام صلاح نيست كه زن تنها زندگي كند ، براي خودتان شوهري دست و پا كنيد و فرزندانتان را هم به پدرشان بر گردانيد « در ارديبهشت ماه 1358 ، وقتي زنان قاضي در دادگستري از كار بركنار شدند ، هواداران و اعضاي اتّحاد ، در اشغال دادگستري بسيار فعّال بودند ، اين مسئله باعث شد ، كه وضع حقوقي زنان بررسي شود ، وبخصوص قانون حمايت خانواده ، موضوع بحثهاي فراوان شد. اما مجلس ، در مهر ماه 1358 قانون حمايت خانواده لغو كرد و زنان از حدّ اقلّ حقوق در خانواده هم محروم شدند . نشريات اتّحاد ، نوشتند » سلب حقّ قضاوت از زنان ، واپسگرايانه و ضدّ دموكراتيك است « اما به بحث در مورد لغو قانون حمايت خانواده نپرداختند . خواستها در مورد خانواده در جمله ٌ » تضمين حقوق برابر زن و مرد در كليه روابط زناشويي و خانوادگي « خلاصه ميشد و اينكه مبارزه دامه خواهد داشت . اما عملاً اكثريت زنان ، به دولت موقّت و حكومتي كه روز به روز بيشتر به نظريات بنيادگرايان نزديك ميشد ، به بهانهٌ ضدّ امپرياليست بودن اعتماد داشتند ، در زمان حكومت بازرگان هرروز يك نشريه و روزنامه آزاديخواه تعطيل ميشد ، و زنان اتّحاد كه مبارزات زنان را جدا از مسائل جامعه نمي دانستند ، سعي ميكردند از آزادي مطبوعات دفاع كنند امّا عدّه اي كه بعد معروف به طرفداران » اكثريت فدايي « شدند ، همهٌ اقدامات ارتجاعي بنيادگرايان را به بهانهٌ ضدّ امپرياليست بودن آنها توجيه ميكردندو ميکنند ..
Me and Women mouvement   2
سال 1969 و 1970 در انگلستان دانشجو بودم و با مبارزات فمينستي آن سالها آشنا شدم . به دليل رشتهٌ تحصيلي و حرفه ام بيشترين مشغلهٌ من تحليل فمينيستي از ادبيات و سينما و تئاتر بود . در تئاتر چون اصولاً با شخصيت و روانشناسي و زندگي اجتماعي هر نقش سر و كار داريم ، مشكلات روابط زن ومرد و جايگاه اجتماعي آنها مورد تحقيق و مطا لعه است . در دوران قبل ازانقلاب ، در اكثر نمايشنامه هاي ايبسن ، استريندبرگ ، چخوف ، لوركا ، تنسي ويليامز ، يوجين اونيل و ديگران براي تئاتر يا راديو ، كار كرده بودم و نقشهاي زنان را ميشناختم و براي شناخت آنها ناچار ادبيات كلاسيك روس و فرانسه و آمريكا و انگليس را بايد مي خواندم . برابري خواهي حقوقي و اجتماعي ، جزو اولين نكات كار گروهي در تئاتر و سينماست . شركت در انقلاب براي من ، چون بسياري ديگر ، كوشش براي آزادي بيان و عقيده و مبارزه براي از بين رفتن بي عدالتيهاي اجتماعي و مبارزه براي از بين رفتن تفاوتهاي طبقاتي بود . قصدم از آزادي بيان ، برخورد فرهنگي با تمام تابوها و ممنوعيتهايي ست كه هنوز دست و پاگير روابط زن و مرد در ايران و تبعيد و اصولاً يكي از مشكلات اصلي فرهنگ ماست .زنان هنوز با جنسيت زنانه شان قضاوت ميشوند . فرهنگ و دانش و شناخت آنها دايماُ مورد تهديد وترديد است .و حتا بسياري از زنان براي اينكه در جمع مردانه پذيرفته شوند از تحقير زنان مستقل كه نظر ديگري دارند ، ابايي ندارند. فقط كافي ست به دور و برمان نگاهي بيندازيم . زنان براي ورود به كارهاي اجتماعي نه تنها چندين برابر مردان بايد زحمت بكشند ، بلكه بايد مردان را قانع و راضي كنند كه لايق كاري كه انجام ميدهند هستند . راحتترين راه به سوٌال گذاشتن و طرد كردن زنان مستقل و بدتر از آن رد زنان صاحب تفكّر با شناخت متفاوت است . مردان بسياري اين زنان را به كار ميگيرند و به بهانهُ آموزش آنان، درواقع به آنها شخصيت جديد اعطا ميكنند . اين تعريف ميزوژيني فرهنگ كهن مرد سالارانه است . زن متفكّر و مستقل همواره تنها و از جمعهاي مردانه ، مطرود است . فعّاليت من در اتّحاد از شركت در جلسات پيشتر نرفت ، دانش حرفهٌ من بيش از آنكه مورد توجّه طيف چپ باشد ، مورد توجّه زنان مذهبي بود . من حدود هشت ماه دربنيادشهيد و مدرسه رفاه و چند مدرسهُ ديگر در عين الّدوله و خيابان ري و ميدان شوش به زنان مذهبي تئاتر درس ميدادم. (3) زنان عضو كنفدراسيون كه مدت زيادي از زندگيشان در خارج از كشور گذشته بود ، به نظر من به طور عجيبي با مسايل زنان داخل كشور بيگانه بودند . هنوز هم اين عقيده را دارم . نگاه كنيد به نظرات محقّقيني چون نيره توحيدی، نامه ماه ، مجله زنان ، و افسانه نجم آبادی، كنكاش ) . مثلاً نگاه آنان به زناني كه در تئاتر و سينما و تلويزيون كار ميكردند ، به طور حيرت آوري به مذهبيون شباهت داشت ، به كلّي از فعاليت فرهنگي زنان بي خبر بودند و نظراتي كه ميدادند بيشتر مارا به خنده مي انداخت . ما ، عدّه يي از زنان كارمند تلويزيون كه انجمن كوچكي براي مبارزه با حجاب اجباري درست كرده بوديم ، از بي اطّلاعي زنان از خارج آمده حيرت زده بوديم .واز كلاسهاي درس آنها كه بيشتر به كلاس مبارزه با بيسوادي شبيه بود تا همفكري و راهيابي تعجّب ميكرديم . در ضمن زنان تشكيلات چپ هم كم وبيش ، مشكل توضيح » ضرورت تشكّل مستقل زنان « به سازمانهايشان را داشتند . امّا در اتّحاد كيش شخصيت و رهبري كمتر بود . قصدم از كيش شخصيت ، برتري طلبي به خاطر شناخت ناقص از مسايل و تربيت طبقاتي كه در ايران بيش از آنكه بورژوايي باشد ، فئو دالي ست. هنوز هم اين رفتار و اخلاق بين بسياري از مبارزين زن وجود دارد . بعضي كه تحصيلات دانشگاهي هم دارند ، به آنچه نميشناسند ترديد نميكنند و خوانده هاي محدودشان بيشتر مواقع چون حكم مذهبي به ديگر زنان تحميل ميشود . در اتّحاد زناني حضور داشتند كه سواد سياسي و تجربه ُ فعّاليتهاي اجتماعي شان بهم نزديك بود و رهبري از بالا تحميل نميشد . تقصيم كار بر اساس شناخت هركس از موضوع كارش انجام ميگرفت و مسئوليت هر كس روشن بود . . شايد به همين دليل ، در انجام امور نظم وجود داشت . به نظر من خواست » جنبش مستقلّ زنان « به دليل بي اعتنايي سازمانهاي سياسي و فعّاليتها و شناخت زنان از شرايط خانوادگي ، حقوقي و اجتماعي ، معني ميشد .شايد به همين دليل ، امروز بعد از گذشت هفده سال ، هنوز همان عناصر اتّحاد با تفاوتهاي فكري به زن مستقل و فمينيسم معتقد هستند و به طور مداوم به مبارزه ادامه ميدهند.. در اتّحاد مسايلي كه زنان بايد به آن جواب ميدادند متعّدد بود . مشكلات كار زنان درآن برهه را ، در چند نكته ميشود خلاصه كرد . مباحث نظري كه در كلام بسيار جالب و قابل تا ٌمل بود ، در عمل كاملاً بعيد به نظر ميرسيد .

me and women mouvment

Me and Women Mouvement
پاييز
1998
 تجربهٌ كاربا اتّحاد ملّي زنان در روزهاي انقلاب ، كارمند تلويزيون ملي ايران بودم . فيلم مستند مي ساختم و فيلم مستند تدوين مي كردم ، گاهي در بارهٌ سينما ، تئاتر ، نقّاشي و ادبياّت در جرايد مي نوشتم . سي سال داشتم ، تحصيل سينما و تئاتر كرده بودم . در بازيگري و كارگرداني تئاتر و راديو بيش از پانزده سال سابقه حرفه اي داشتم . در روزهاي اوّل انقلاب ، به دليل اسلامي و مذهبي شدن حكومت ، زنان آزاديخواه و مدرن ، زندگي اجتماعي خودشان رادر خطر ميديدند . حرفهٌ من كه مستقيماّ با آزادي عقيده و بيان و استقلال فرد سر وكاردارد ، از روزهاي اوّل با آشفتگي و ندانم كاريهاي مسئوليني كه هرروز عوض ميشدند و عموماً از حرفه ها ي فرهنگي بي اطّلاع بودند ، مواجه شد . بدتر آنكه سازمانهاي سياسي چپ مطلقاً اعتناعي به مسايل فرهنگي نداشتند و امور فرهنگي را هم چون مشكل مسايل زنان ، تا رسيدن به قدرت عقب ميانداختند .دست اندركاران فرهنگ كه بيشترشان هواخواه ديدگاههاي چپ بودند ، درين بلوا تنها مانده بودند از آنطرف ، سركوب آزاديهاي زنان و مطبوعات وامور فرهنگي نمايشي يعني سينما و تئاتر ، مهمترين هدف گروه فشار حكومت بود كه هنوز هم هست .در آن روزها ، انجمنها و تشكيلات بسياري براي مسايل زنان هر روز در گوشه اي از شهر تهران تشكيل ميشد كه بيشتر هدفشان يارگيري براي سازمانها بود تا مسايل و مشكلات واقعي زنان . من به تمام جلسات و انجمنها بدون استثناٌء سر ميزدم ، اتّحاد ملّي زنان برايم جالبتر بود ، چون زناني با تجربيات و نظرات مختلف در جلسات شركت ميكردند و مسايل خاصّ زنان بيشتر مطرح ميشد . بيشتر زناني كه در جلسات شركت ميكردند ، از طبقات متوّسط و تحصيلكرده بودند . زنان خانه دار و كارگر و طبقات فقيرتر اگر حضور داشتند در مباحث شركت نميكردند . زنان شيك و مرفّه از همان جلسات اوّل فاصله گرفتند . لباس مرتّب و شيك و گران و سيماي آراسته ، براي مبارزان خوش آيند نبود . در جلسه يي گفته شد) زنان مبارز ايران بايد با طرد فرهنگ تحميلي امپريااليستي و مبارزه با تمام جلوه هاي آن ، منجمله استفادهٌ غير ضرور از لوازم آرايش و مد كه آنان را به موجودات عروسكي يعني عا ليترين محصول جامعهٌ سرمايه داري تبديل مي كند به مبارزات ضدّ امپريا ليستي مردم ايران گسترش و عمق بيشتري می بخشد). اين جملات طبيعي ست كه حتّا خيلي اززنان كارمند و معلّم را هم افسرده ميكرد . زنهاي تلويزيون در جلسات خودشان در مورد اين مسابل بحث ميكردند » مبارزهٌ ضدّ امپرياليستي با لباس و آرايش چه ربطي دارد « ؟ بعدها ديديم كه زنان مذهبي ازين جملات استفاده كردند و آرايش و لباس را به زير چادر منتقل كردند . و بالاخره مبارزات ضدّ امپرياليستي تعريف نشد . فقط بهانه يي بدست آمد كه زنان بنيادگرا در مقابل زنان مدرن صف آرايي كنند.

16 sept. 2005

به آني كه تمام نميشود. نوشته ميشل دگي انتخاب آزاد ( ترِن نام آوازي ست ، كه هنگام عزا با رقص همراه ميشود.) مولي فضاي سياه.. نور گردان ، چرخش زن ومرد را روشن ميكند. يك زن. يك مرد. درحال رقص. زن - بايد بروم مرد - نرو زن - مرگ حقيقت است مرد - نمير زن - همديگر را خواهيم ديد. مرد - به زندگي ابدي اعتقادي ندارم زن - همديگر را خواهيم ديد مرد - بدون تو بقايي نيست زن - گريه نكن مرد - غمهايم با خودم پنهان خواهد شد زن - همديگر را خواهيم ديد مرد - روز عروسي مان يادت هست ؟ آن فضاي كليسا ؟ شانزده سپتامبر ؟ زن - بايد بروم مرد - مرا درين سرگشتگي تنها نگذار هميشه همه جا منتظرت خواهم بود. زن - عاشقت بودم مرد - تو مي دانستي ، برگ برنده دست توست زن - مرگ عشق مارا پايان برده است مرد - » عشق از مرگ قويتر است « در زندگي آموختم كه بدي و زشتي ، وسوسهٌ آن چيزي ست كه هوسش را نداريم. زن - زندگي ما اولين و آخرين ديدارمان بود.. مرد - زندگي ام بي تو معنايي ندارد زن - زندگي بي معنا زندگي نيست . مرد - زندگي آگاهي يافتن است . و آگاهي همان معناي من است .و من همان همبستگي هاي من با زندگي ست . من و همه همبستگي ها و دانسته هاي من ، با زندگي من محو خواهد شد. زن - مرگ يك بريدگي در زندگي هميشگي ست . همديگر را باز خواهيم ديد . مرد - از هيچكس كاري ساخته نيست . زن - خاطره هايمان ميمانند. مرد - ميان اشعارم مي گردم . به آني كه تمامي ندارد زن - دوستم داشتي مرد - جان لغزندهٌ من بين جسم و يادها . عقيم. بي يار چرا با مرگ بجنگم ؟ زن - در زندگي فهميدم كه ازدواج امري خشونت آميز و غير ممكن است مرد - مرد متاٌهل بيشتر وقتها وسوسهٌ جدايي دارد . و آخرش آرزوي جدايي هميشگي . زن - خوب گفتي ! ازهم جدا ميشويم ( موزيك قطع ميشود.. زن از رقص باز ميايستد. به زمين ميافتد و ميميرد ) سكوت طولاني مرد - ازين لحظه به بعد ، من حضور ندارم نميتوانم بگويم تو ميميري . كلمهٌ تو ديوانه ام ميكند ، چون حضوري را ميطلبد.. ميگويم ، او ميميرد ، نميگويم او محو ميشود. نميگويم او به جهان ديگر ميلغزد، نميگويم او به سفر ميرود ، ميگويم او ميميرد ، چون مصرف فعل و فاعلي ميان باقي كلمات . نور خاموش ميشود

15 sept. 2005

A ce qui n’en finit pas « Adaptation libre » de : Michel DEGUY (Le thrène est un chant funèbre accomagnè de danse.) Molly Espace noire. Un projecteur baladeur éclaire un cercle en mouvement. Une femme, un homme. Ils dansent Femme Je pars. Homme Ne pars pas.
Femme La mort est vraie. Homme Ne mort pas. Femme Nous nous verrons. Homme Je ne crois à aucune vie éternelle. Femme Nous nous verrons Homme Te survivre ne va pas de soi. Femme Ne pleure pas. Homme Cette tristesse disparaîtra avec moi. Femme Nous nous verrons. Homme Tu te rappelles notre mariage sous la nef sulpicienne, un 16 septembre? Femme Je pars. Homme Ne me laisse pas dans ce labyrinthe. Je t’attends partout. Femme Je t’ai aimé. Homme Tu savais que tu serais vaincue. Femme Le champ de notre amour est dévasté par la mort. Homme « L’amour est plus fort que la mort »... j’ai appris la vérité de cette pensée que le mal est l’obsession de ce qu’on ne désire pas. Femme La vie aura été comme un premier dernier rendez-vous. Homme Ma vie sans toi n’a plus de sens. Femme Une vie qui n’a plus de sens, n’est plus une vie. Homme La vie a fait de la conscience, et la conscience a fait du moi, de la conscience en mode de « moi ». Et l’attachement de ce moi à la vie ou faut-il dire de ces moi et toutes les formes de sujet- est si fort qu’il aura fini par détruire la vie; Femme La mort, c’est la coupure de la vie. Nous nous reverrons. Homme Il n’y a rien à faire Femme Il reste nos souvenirs. Homme Je fouillerai dans mes poèmes; À ce qui n’en finit pas. Femme Tu m’as aimé. Homme L’âme ruisselle entre le corps et la mémoire. . Viduité. Pourquoi lutter contre la mort ?? Femme Je relate que la vie conjugale fut contentieuse, violent « impossible ». Homme Ce qu’un homme marié « aura désiré » le plus souvent, le plus obsessivement, c’est la séparation; la séparation fréquente puis la séparation. Femme Oui, Nous se séparons. ( La musique arrête. Elle ne danse plus, elle tombe, et elle mort.) Long silence Homme Désormais, je suis en retrait. Je ne peux dire tu mourais, d’un TU affolant, sans destinataire, et je dis bien « mourait », non pas dépérissait ou lisait ou voyageait ou dormait ou riait, mais « mourait », comme si c’était un verbe, comme s’il y avait un sujet à ce verbe parmi d’autres. ( La lumière éteinte.) .

12 sept. 2005

Jamileh Nedai Bijan Mofid 1345 IRAN-Lahijan

شهر قصه

      پنجم  ماه می1997
اجرای شهر قصه در لوس آنجلس با صدای ما و بدون اجازه ما
نامه سر گشاده به مطبوعات ، راديوهاي فارسي زبان، فرستنده هاي تلويزيوني،
در سال 1344 شمسي در شهر تهران بيژن مفيد براي اولين بار متن شهرقصّه  را به گروه هنر ملّي ارائه كرد.مسئول گروه هنر ملّي عبّاس جوانمرد ، براي معالجه مدّتي به سفر ميرفت و افرادگروه مثل نصرت پرتوي ، جمشيد لايق ، حسين كسبيان و بقيه با بيژن به كار پرداختند. آن زمان من ، ( جميله ندايي ) و بهمن مفيد از كارآموزان جديد گروه هنر ملی ، و شيفته نوع كار وتحّرك بيژن بوديم .بعد از مدّتي كار هر روزه روي متن ، و بازگشت عبّاس جوانمرد ، گروه نوع كار بيژن را نپسنديد و تمرينها قطع شد . من و بهمن كه هر دو محصّل دبيرستان در ناحيه پنج تهران بوديم .   من  از طريق كار تئاتر در دبيرستان وبرنامه هاي پيش آهنگي و اجرای  نمایشنامه  رستم و سهراب  تنظیم  غلامحسین مفید از شاهنامه فردوسی با بهمن آشنا شده بودم. ما از بيژن خواستيم كه با ما يك گروه جديد تاُسيس كند. اين گروه به نام آتليه تئاتر در سالن پيش آهنگي ناحيه پنج تهران ، كه از طريق آقاي پارسي در اختيارمان گذاشته شده بود ، شروع به كار كرد . بيژن ، بهمن ، ومن ، همان زمان در برنامه دوّم راديو تهران ، براي اجراي هفتگي نمايشنامه هاي بعد از ظهر جمعه با هم همكار بوديم . كار در راديو ، به ما امكان داده بود كه تمرينهاي  شهر قصّه  را آنجا هم ، انجام دهيم . در رادیو بیژن به ساختن آهنگهایش میپرداخت  چون میتوانست  با پیانو تمرین کند. و اوّلين بار با گروه بازيگران تئاتر راديو ، يك ضبط راديويي كه حدود هشت ساعت بود ، تهيه كرديم . سال 1346 با بازيگران جواني كه به گروه پيوسته بودند ، تمرينهاي بسيار طولاني را در خانه پيش آهنگي ادامه ميداديم . نه وزارت فرهنگ و هنر و نه تلويزيون ، اعتنايي به كار ما نداشتند و بيژن آرزو داشت روزي برسد كه ما بتوانيم با كار تئاتر بر پايمان بايستيم . اين فكر بيژن بعد ها باعث تشكيل كارگاه نمايش شد.. يك بار كار را به وزير فرهنگ وهنر وقت آقاي پهلبد نشان داديم و از او خواستيم كه يك ضبط صوت براي تمرينها در اختيارمان بگذارد . بعد رضا قطبي به توصیه بیژن صفاری به ديدن كار ما آمد و براي جشن و هنر دوّم كار ما را به خجسته كيا و فرّخ غفّاري پيشنهاد كرد . اين بار يك ضبط جديد در تلويزيون ايران بوسيله يوسف شهاب آماده شد ، كه تا امروز از آن استفاده شده است . قبل از سفر شيراز حدود يكسال بود كه هر هفته نمايش عمومي داشتيم ، اما تماشاچيان همه دوستان و آشنايان و بيشتر دست اندر كاران تئاتر و ادبيات بودند.و هر بار بحث و گفتگو با آنها به پيشرفت و تغيير كارمان كمك مي كرد.. در شيراز استقبال مردم چنان بود كه چند روز اجراي اضافي گذاشتيم. پاييز 1347 تئاتر سنگلج امروز كه 25 شهريور ناميده ميشد ، به مدّت سه ماه در اختيار ما گذاشته شد ، استقبال مردم بي نظير بود . چون سالن تئاتر براي برنامه هاي ديگر پيش بيني شده بود، ما سالن ديگري پيدا كرديم كه انجمن اطّلاعات بانوان ناميده ميشد.اجراها تا سال بعد طول كشيد و بعد در شهر هاي جنوب ايران بازي كرديم . اين تجربه در زندگي و آينده هر يك از ما كه نوجوان بوديم تاٌثير فراوان گذاشت . بعد شهرت بسيار نمايش بين افراد گروه ، سوء تفاهماتي ايجاد كرد كه بسياري از ما ، همكاريمان ، براي هميشه به پايان رسيد. امّا موفقّيت  شهر قصّه  چنان بود كه از همان اجراهاي اوّل نوارهاي صداي آن تكثير شد و در بازار سياه به فروش ميرسيد. يك روز من و بيژن به ديدن رضا قطبي رفتيم و از او كمك خواستيم ، او و وكيل تلويزيون گفتند چون در ايران حقّ تاُليف وجود ندارد، كار چنداني نميتوانيم بكنيم . بعد آقاي چمن آرا كه صفحه فروشي بتهوون را داشت به بيژن پيشنهاد خريد نوار » شهر قصّه «را داد و صفحهٌ آبرومندي با طرح قباد شيوا و نام تمام بازيگران ( بازيگران صدا و صحنه ) و گروه تكنيك ، منتشر شد . براي اين چاپ به بيژن ( اگر اشتباه نكنم ) حدود ده هزار تومان پرداخت شد . براي تعدادي معّين و مدتّي معّين. بعد ها نوار شهر قصّه دست به دست گشت و جوانان بسياري با ادا در آوردن و پخش نوار ، عشق به تئاتر و بازيگري پيدا كردند و دچار اين توهّم شدند كه لب زدن با صداي ديگران و راه رفتن بر صحنه هنر تئاتر است . بعد از سر كار آمدن بنيادگرايان مذهبي در ايران ، دوباره » شهر قصّه « بر سر زبانها آمد وحزب الله به چند كتابفروشي و دست فروش كه نوار شهر قصّه را داشتند حمله كرد . نوار ويدئوي آن كه در اسفند ماه 1347 براي تلويزيون ملّي ايران ضبط شده بودتكثير شد و همراه نوار ، در بازار سياه به فروش رسيد و هنوز هم به فروش ميرسد و هرگز نفهميديم چه كسي نوار اصلي را از تلويزيون ، بيرون برده بود ؟ در سال 1982 ، در پاريس وضعيت مالي بسيار سختي داشتم ، يك روز بيژن از آمريكا به من زنگ زد و گفت ميخواهد » شهر قصّه « را اجرا كند و به سختي ميتواند كسي را جاي من بگذارد . او از من خواست که بازیگر دیگری با صدای من به صحنه برود .  من به او گفتم   بسیار آزارنده است  اما اگر این اجرا باعث شود که نیما ومزدا به دیدن پدرشان بروند  من موافقم و او فقط او اجازه دارد صدای مرا به بازیگر دیگری بدهد.  او گفت  مشکل مالی اجازه نمیدهد که ظبط دیگری انجام دهد و بازیگری نمی شناسد که بتواند این کار را انجام دهد. و بسیار دلگیر است که کار ایده آل نخواهد شد.  بعد از اجرا به من زنگ زد  و بغض گلویش را میفشرد  و حتا نمی توانست با نیما و مزدا که سه سال بود پدرشان را ندیده بودند صحبت کند.  او از اجرا راضی نبود اما شرایط  تبعید  همین بود.
 من آنروزها آنقدر گرفتاري نان روزانه و مشكل دوپسر نوبالغم را داشتم كه تئاتر و » شهر قصّه « برايم روٌياي ديرين مرده اي بود . به بيژن گفتم اجازه دارد صداي مرا هر طور كه صلاح ميداند براي كار تئاتر استفاده كند . بيژن گفت اين اجرا براي كمك به مبارزين ايراني ست كه با رژيم ملّايان مبارزه ميكنند . بعد در پاريس ، چك هزارو دويست دلاري درآمد نمايش را دوستي به من نشان داد كه من رفته بودم از او براي اجاره عقب مانده خانه ام پول قرض كنم .چك به سازمانهايي كه با رژيم ايران مبارزه ميكنند داده شده بود . در ماه نوامبر 1984 ، بيژن فوت كرد .بدون اینکه  بتواند  سفر  نیما و مزدا را به امریکا فراهم کند  . من تازه در تلویزیون فرانسه کار میکردم و نمیتوانستم  بچه هارا تنها بفرستم . خبر رفتن بیژن ما را در غربت چندین برابر  آشفته کرد .  ما نتوانستیم برای امریکا ویزا بگیریم . نه وقتی که بیژن بیمارستان بود . نه برای مراسم. و از همه طرف كوشش شد كه من و نيما و مزدامفيد ، پايمان به لوس آنجلس نرسد . من و فرزندانم هرگز فراموش نخواهيم كرد كه در مراسم تدفين بيژن حضور نداشته ايم . برنامه اي دوساعته براي راديو اميد تدارك ديد ند و با بيگانه ترين اشخاص با كار بيژن مصاحبه كرد ند و حتّا صداي مرا پخش كرد ند و با اينكه تلفن و آدرس مرا در پاريس داشتند ، نامي از من نبردند . برايم عجيب بود ، از سال 1343 تا 1356 درخشانترين دوره كاري بيژن ، من ، همكار بازيگر و معاون كارگردان بيشترين كارهاي بيژن بوده ام .و همه همكاران قديمي راديو و تئاتر كه در كاليفرنيا اقامت دارند ، شاهدند . آدمهايي پنهاني كه به درستي نميدانم كه هستند؟ قصد چاپ و انتشار كارهاي بيژن را دارند .و بعضي حتّا كوشش كرده اند ، صداي مرا از » شهر قصّه « و » ماه و پلنگ « حذف كنند . چرا ؟ در ماه ژوئن 1994 براي سخنراني در كنفرانس بنياد پژوهشهاي زنان ايران ، به لوس آنجلس رفتم .روز ورودم غروب غريبي بود. اوّلين آرزويي كه داشتم ياد بيژن و زيارت خاك بيژن بود . آنها كه خود را شيفته كار بيژن مي دانستند حتّا سنگ يادبودي برايش در گورستان نساخته بودند.. گويا خاكستر بيژن در بانك نگهداري ميشود . ياران قديم بيژن در شهري كه او به خواب رفته است ، بايد براي گل گذاشتن بر خاكش ، نمیدانند به کجا مراجعه كنند. در گوشه و كنار دنيا ، كارهاي او بدون اجازه فاميل و همكاران او اجرا ميشود . و سوداگران لوس آنجلسي ، و بقیه  به فروش و چاپ » شهر قصّه « و استفاده نا مشروع از نام همكاران او و بخصوص من ، مشغول هستند . با اين ياد داشت اعلام ميكنم كه هيچكس حقّ پخش صداي من و اجراي » شهر قصّه « را ندارد . اجراي اخير بدون اجازه من به صحنه رفته است . برايم عجيب است كه كساني كه خود را حرفه اي تئاتر ميدانند ، همان راه را رفته اند كه سوداگران پنهان ميروند. در كشور قانون ، كه بسياري از ايرانيان ، به دليل پايمالي قانون در ايران به آن پناهنده شده اند ، قانون شكني بايد عواقبي داشته باشد . من از همه ايرانيان مي خواهم تا تصميم قانوني براي كارهاي بيژن گرفته نشده است ، از خريد نوار و رفتن به تئاتري كه صداي مرا بي اجازه من ، پخش ميكند ، خود داري كنند . اگر فرداي ايران را، ايراني آزاد و مجري قانون مي خواهيم از همين امروز بايد براي ساختنش بكوشيم .
 * با احترام جميله ندايي 5 مي 1997
 * ما ، نيما مفيد و مزدا مفيد ، فرزندان بيژن مفيد، مطالب بالا را تاٌييد ميكنيم و تكثير نوار و اجراي شهرقصّه بدون نظر و اطّلاع ما اجرا شده و ميشود . با احترام نيما مفيد . مزدا مفيد ن   .

10 sept. 2005

سیمون دو بوار . معرفی کوتاه از تحقیقی بلند


 https://www.facebook.com/jamileh.nedai
1999  پاریس.سوّم مارس
 سيمون دوبوار سيمون دو بووار ، نهم ژانويه 1908در پاريس متولّد ميشود .
در سال 1925 در هفده سالگي ديپلمرياضي ميگيرد و همزمان در انستيتو سنت ماري به تحصيل ادبيات مي پردازد .و تا 1930
وقتش را بين دانشگاه سوربون و مدرسهٌ سنت ماري و مدرسهٌ عا لي ميگذراند.درسال 1929پايان نامه اش-  اخلاق و روانشناسي - را مينويسد و در رشتهٌ فلسفه فارغ اتحصيل ميشود. ازين سال تا سال 1943 در شهر هاي مارسي ، روان ، وپاريس به تدريس مي پردازد .
 پنج رمان ، يك نمايشنامه ، چندين جلد كتاب خاطرات ، و بسياري مقالات فلسفي و سياسي نوشته است . - جنس دوّم - انقلابي ترين نوشتهٌ سياسي اجتماعي اوست .
 اين كتاب اولين بار در سال 1949 چاپ ميشود و ازين تاريخ تا امروز بر تمامي بحثهاي در مورد زنان ، روابط جنسی  ، روابط اجتماعي سياسي زن و مرد ، و تئوريهاي فمينيسم تاُثير عميق گذاشته است
سيمون دو بو وار تا چهارده آوريل 1986 كه چشم از جهان فروبست ، همواره در فصلنامهٌ عصر تجدّد  كه با ژان پل سارتر تاُسيس كرده بود ، مينوشت .و ازمبارزات زنان فمينيست و جنبشهاي آزاديخواهانه دفاع ميكرد..
 در مورد ايران ، وقتي اسفند ماه 1357 زنان ايراني در تهران به تظاهرات ضدّ حجاب اجباري پرداختند ، در جلسات متعدّد و برنامه هاي تلويزيوني ازجنبش زنان ايران براي آزادي دفاع كرد.
      . در صحبت امروز ، به مناسبت پنجاهمين سال انتشار جنس دوّم ، به چند نكته در مورد كتاب اكتفا ميكنم.
-  
یک  -  سيمون دوبو وار   چرا اين كتاب را نوشت ؟
 بين سالهاي 1939 تا اواخر 1945 كه فرانسه در اشغال آلمان نازي است  سيمون دو   بووار هر روز چند ساعت از وقتش رادر كتابخانه ملّي ميگذراند با مطالعهُ آثار فلاسفه از ارسطو تا نيچه متوجهّ ميشود كه زنان در تعاريف از هستي كنار گذاشته شده اند ، با تعريف هگل از هستي كه ميگويد " هستي متولّد شدن نيست ، هستي تبديل شدن است"  سيمون مي بيند هستي زنان آن چيزي ست كه در شرايط اجتماعي و سياسي ساخته ميشود .و تا امروز ، در تعاريف كلّي از انسان ، زن موجودي ست كه از او تعريفي در دست نيست و يا درجه دوّم و پايين تر از مرد تعريف شده است . و شرايط اجتماعي هم آن چنان است كه زنان امكان نمي يابند در ارگانهاي سياسي و اجتماعي جايي برابر با مردان بيابند و تعريف خودشان را بدهند . او مي پرسد : آيا چنين موقعيتي بايد ادامه پيدا كند ؟، يا ميتوانيم با ريشه يابي دلايل عقب نگه داشته شدن زنان ، شرايط را عوض كنيم ؟
 در ميان نويسندگان استثناهايي مي يابد كه به زنان انديشده اند ، مثل مونتين كه گفته است" محكوم كردن زنان آسانتر از محكوم كردن ديگري ست " ( ديگري به معناي مرد ) در قوانين رومن ، زن موجودي ضعيف و بي فكر تعريف شده است . مونتين ميگويد " طبيعي ست كه زنان رسوم و قوانيني را كه براي آنها وضع شده نپذيرند ، چون از شروع تاريخ تا امروز ، همهُ اديان و قوانين سياسي اجتماعي را مردان نوشته اند "  . در قرن هيجده  بعضي مثل- ديده رو - و - استوارت ميل - مينويسند زن هم موجودي انساني چون مرد است ، امّا نظر فقط چند فيلسوف استثايي كافي نيست.  سيمون با تحليل نظريات فلاسفه و نويسندگان ، بخصوص متفكرّين عصر تجدّد ، ( مدرنيته ) ، بسياري سوٌالات جديد مطرح ميكند جنس دوّم هزار و صد صفحه است .
جلد اوّل در قسمت اوّل ، در سه فصل ، تفدير و تعاريف ظبيعت گرا - نگاه روانشناسان - و نگاه ماتريالسيم تاريخي را بر رسي ميكند . درقسمت دوّم در پنج فصل ، تو ضيح ميدهد چطور تاريخ را مردان ، از مردان و براي مردان نوشته اند .در قسمت سوّم در سه فصل به تعاريف اساطيري در آثار مونترلاند ، لارنس ، كلودل ، برتون ، استاندال ميپردازد. در جلد دوّم ، در قسمت اوّل ، درچهار فصل ، كودكي ، دختر جوان ، تربيت جنسي ، لزبيين - به نوع آموزش زنان كه از آنان انساني ضعيف مي سازد ميپردازد . در قسمت دوّم ، در شش فصل - زن شوهر دار - مادريت - زندگي اجتماعي - زن فاحشه و فاحشه ٌ كلاس بالا -از بلوغ تا پيري - موقعيت و كاراكتر زن - به شرايط اجتماعي و تفكرّ مردانه ميپردازد كه به زنان نقشهاي دلخواه خودشان را ميدهند . ( با نگاه به آثار ادبي ، مثل با لزاك و اميل زولا ).   در قسمت سوّم در سه فصل ، خودخواهي يا درونگرايي - عاشق - و عارف ، به تعريف و توجيه تنهايي و اطاعت و سر سپردگي مذهبي زن در رابطه با مرد ميپردازد . و در قسمت آخر در دو فصل - زن مستقل - و جمعبندي - مشكلاتي را كه در راه برابري زن و مرد براي رسيدن به آزادي قرار دارد ، بر رسي ميكند . 
 دو - تاٌثير مطالب كتاب در جنبش زنان . 
 كتاب در چاپ اوّل ، در هفتهٌ اوّل ، بيست و دو هزار نسخه فروش ميرود . استقبال بي نظير از كتاب عكس العملهاي شديد و مخالف هم بر مي انگيزد . فراسوا مورياك در فيگارو كه در مورد ادبيات غير اخلاقي قلم ميزند ، مينويسد " ديگر از حدّ تحمّل گذشته است ، آدم استفراغش ميگيرد." و به يكي از نويسندگان فصلنامهٌ عصر جديد مينويسد " ما همه چيز را در مورد مهبل رييس شما فهميديم ."    در بين اعضاي حزب كمونيست فرانسه هم كه بعد از جنگ از سياست خانواده و تولید بیشتر فرزند دفاع ميكنند ،     ( با شعار سوسا ليسم فرزند لازم دارد ) ، بر خورد شديدي با مطالب كتاب ميشود .دومينيك لو سانتي از نويسندگان نوول ليترر كه عضو حزب است و براي اينكه بتواند مبارزه كند ، تصميم گرفته است بچّه دار نشود ، ميگويد ، "  سردبير از من خواست مطلبي انتقادي در مورد جنس دوّم بنويسم ، منكه كاملاً با بسياري از مطالب كتاب موافق بودم گفتم خب حرفهاي سيمون درست است سردبير گفت صلاح نيست كه بگويي بچّه دار نشدن تصميم توست ، بهتر است بگويي كه عقيم هستي   
بعد ها در كتاب ( وضعيت اظطراري ) كه در سال 1963 منتشر ميشود . سيمون دو بووار مفصّل به تحليل برخوردها ميپردازد. با تمام نامهايي كه به من دادند ، دختر بيچاره ، عصبي ، سركوب شدهٌ جنسي ، پر عقده ، محروم و غيره ، همه در خلوت كتاب مرا ميخواندند . زنان در مطالب كتاب من تصاويري از خودشان پپدا كردند كه اعتراضشان را عليه اسطوره هاي قديمي كه تخريبشان كرده بود - بر انگيخت . زنها ناگهان ديدند كه موقعيت هركدامشان اختصاصي نيست . بلكه اين شرايط همگاني ست . بعضي از ملامت كردن خود و حسّ گناه دست كشيدند و قدرت مبارزه براي تغيير شرايط را پيذا كردند.    در سا لهاي شصت و هفتاد زنهاي فمينيست انقلابي همه تعاريف ديگري از جنس دوّم دادند . كلر دوشن نويسنده ٌانگليسي زبان در مورد حقوق زنان و زندگي زنان بين سالهاي 1944 و1968 در فرانسه مينويسد- جنبش زنان در فرانسه بعد از جنگ اصلاح طلب بود و زير فشار ارزشهاي پدرسالارانه بيشتر به تغييرات شرايط و زندگي خانواده ميپرداخت ، زنهاي سازمانهاي چپ معتقد بودند تا از بين رفتن تفاوتهاي طبقاتي بايد منتظر برابري واقعي زنان و مردان ماند . امّا كتاب سيمون دوبو وار چنان تاُثيري بر زنان گذاشت كه براي بدست آوردن بدن خود انقلاب كردند و تصميم گرفتند جنبش جهاني زنان را تا رسيدن جامعهٌ موعود بي طبقه عقب نيندازند . 
 اليزابت بدنتر مينويسد " ما زنان همه به او مديون او هستيم . ما دختران پانزده شانزده ساله ، و بسيار مرتّب و منظّم و سر بزير و آرام بوديم .وقتي كتاب جنس دوّم را كشف كرديم ، همه پيام روشن سيمون را دريافتيم  دنيا از آن ماست ، فقط بايد فتحش كنيم .
 ميشل لو دوف كه دهسال پيش سمينار چهلمين سال انتشار كتاب را برگزار كرد مينويسد - هزاران زن پس از خواندن كتاب از تنهايي و افسردگيهاي شخصي رها شدند . ناگهان همهٌ ما ديديم انچه مارا مي آزارد همگاني ست و بايد به سرعت دست به كار شويم و خواستهاي خاصّ زنان را جمعي طرح كنيم .   سال 1971 زنهاي انقلابي براي ازادي سقط جنين و جلوگيري از بارداري نا خواسته از زنان صاحب نام خواستند كه علناً اعلام كنند كه همه سقط جنين كرده اند . اين بيانيه به نام بيانيهٌ 343 سليطه معروف است .سيمون دو بوووار ، مارگارت دوراس ، دلفين سيرگ ، انيس واردا ، ايوت رودي ، فرانسواز ژيرو ، ژيزل حليمي و بسياري ديگر ازامضا كنندگان اين بيانيه هستند . سال بعد واقعهٌ دادگاه مهمّ بوبيني اتّفاق مي افتد.. ژيزل حليمي وكا لت سه زن را به عهده مي گيرد . اتّهام اين زنان اينست كه كمك كرده اند دختر يكي ازآنها سقط جنين كند.. به دخترك تجاوز شده است . و طبق قانون 1920 سقط جنين ، جنايت محسوب ميشود . دفاع حليمي از زنان به محكوم كردن قانون 1920 تبديل ميشود . سيمون دو بوار در تمام جلسات حضور دارد .جريان اين دادگاه باعث ميشود كه در سال 1975 قانون اصلاح شود و زنان حقّ سقط جنين و استفاده از قرصهاي ضدّ حاملگي را بدست بياورند . اين قانون به نام قانون وي معروف است . چون لايحه از طرف سيمون وي به مجلس رفته است 
 سيمون دو بوار مخا لف سياستهاي دولتهاي وقت بود و از زناني كه با سياستهاي موجود به سياست مي پرداختند انتقاد ميكرد. و در حمايتش از مبارزات ازاديخواهان جهان مورد الجزيره بسيار مهمّ است .براي اسقلال الجزيره حامي انقلابيان بود . ژيزل حليمي كه موفّق شده بود با جميله بوپاشا مصاحبه هاي طولاني بكند ، موفقّ شد مذاكرات دادگاه با شكنجه گران را با كمك سيمون دو بووارمنتشر كند . چون از نظر قانوني مطالب دادگاه نميتوانست نشر عمومي پيدا كند . كتاب را ژيزل حليمي نوشت امّا سيمون دو بوار امضا يش را كنار نام ژيزل گذاشت كه اگر مشكلي پيش آمد او هم در گير شود.  در مورد اعتصابات كارگري سال شصت و هشت لازم است ياد آوري كنم كه سيمون دوبوار هميشه كنار ژان پل سارتر بود و سارتر كه تمام درآمدش صرف دادگاههاي عليه روزنامه ليبراسيون ميشد ، به كمك مالي سيمون دو بوار هم نياز داشت..  در سال 1970 سيمون دو بوار با كريستين دلفي فصلنامهٌ مهمّ تئوريك "  سوٌالات فمينيستها "    را پايه گذاري ميكند كه بر اساس تئوري طرح شده در جنس دوّم است . سال 1980 دورهٌ جديد اين فصلنامه با نام "  سوٌالات جديد فمينيستها "   تا امروز منتشر ميشود نويسندگان اين فصلنامه ، نيكول كلود ماتيو ، كولت گيليوم ، فرانسواز آرمنگو ، مونيك پلازا ، اندره ميشل ، غیث جاسر  و بقيه خود را وارث تفكّر سيمون دوبوار ، ماركسيست ، ماترياليست ، انتي ديفرانسياليست ، آنتي اسانسياليست ميدانند و مدعّي راديكاليزه كردن ايدهٌ فرهنگي اگزيستيانسيالم دو بوار هستند. سه- فمينيستهاي امروز و جنس دوّم امروز 
امروز تئوريهاي مبارزاتي فمينيستها بسيار پيش رفته است . دختران دو بوار ايده هاي او را با بحث و جدل به تئوريهاي جديدي تبديل كرده اند و هر روز در جلسه يي بحث ديگري طرح ميشود كه ادامهٌ تفكرّ اوست امّا فکر او بسيار شكل عوض كرده است . دوبوار درسال 1976 در مصاحبه يي ميگويد : "   اگر كتاب را دوباره مينوشتم در تحليل ماترياليستي عميق تر كار ميكردم.  كتاب در مورد زنان بايد نتيجهٌ خواستهاي جمعي زنان باشد و بخصوص بايد به مبارزات عملي زنان بپردازد نه فقط به تئوری .  جنس دوّم از تئوري شروع شده است . امروز بايد نوع ديگري كار كرد . فقط در عمل است كه متوجّه ميشويم چطور مبارزه براي برابري جنسي همگام مبارزات طبقاتي و در هم ادغام ميشود.   ژنويو فرز فيلسوف ميگويد : " ما در تمجيد از جنس دوّم زياده روي كرديم ، گفتن اينكه ، اين كتاب ماُخذ تئوريهاي سمبوليك و تاريخي فمينيسم است ، كمي اغراق است . اهميت اين كتاب تعريف فلسفي از تفاوت دو جنس است كه با طرح كردن ديگري به نام زن تعاريف قديمي را دگرگون كرد"  .   فرانسواز پيك نويسندهٌ     کتاب  "  آزادي زنان ، سالهاي جنبش "    معتقد است : سيمون دو بوار دو بحث مهمّ را در جنبش زنان طرح كرد.  
 یک : - نابرابري اجتماعي زن ومرد و تعريفی جدید   از مفهوم  ديگري یعنی انسان زن
 دو : - با تحليل ماركسيستي از رابطهٌ زن و مرد ، و مبارزهٌ جمعي ، برنامهٌ انقلابي پيشنهاد كرد
 ژيزل حليمي حقوق دان فمينيست ، ميگويد : آنچه كه ما توانستيم در سا لهاي هفتاد در جامعه به طور وسيعي مطرح كنيم .   حقّ بارداري دلخواه ، حقّ سقط جنين ، برابري حقوقي در مقابل كار مساوي ، استقلال اقتصادي زن ،به  نقد كشيدن ازدواج ، افشاي خشونت جنسي ، همه از افكار سيمون دو بوار سر چشمه گرفته بود.
 كريستين دلفي جامعه شناس فمينيست ميگويد : سيمون دوبوار در بحث تئوريك ماركسيستي  ، انعطاف زيادي نشان ميدهد ، و گاهي مباحثي متناقض طرح ميكند . او فكر ميكند كه تئوري ماركسيستي طرح شده در" منشاُ خانوادهٌ انگلس " كافي ست.  در حالي كه درتعاریف  ماركسيسم هم،  تفكّرپدرسالاري بسیار  نفوذ دارد و ااستثمار زنان به عناوين مختلف ناديده گرفته شده است.   ما مردان و زنان دو گروه طبيعي تاريخي نيستيم كه ارتباط سلسله مراتبي ( هيرارشيك) داشته باشيم . رابطهٌ اجتماعي فعلي زن و مرد ، قدرت برتر مرد بر زن است كه نيروي توليد زن را تصرّف ميكند .در دو كلمه ، رابطهٌ توليد و بهره از توليد اين رابطه را تبديل به رابطه طبقاتي ميكند
كلام آخر
  فمينيسم و سوسياليسم  به نظر سيمون دو بوار درین جمله خلاصه میشود  : وقتي در تمام جهان جامعهٌ سوسياليستي برقرار شود ، زنان و مردان   انسانهاي برابري خواهند بود كه كار مساوي ، دستمزد مساوي و حقوق مساوي
خواهند داشت 
Recent work : Les histories extraordinaires, ( 35x13)mins, short fictions films of Pierre Bellemare, for FR3.Teaching news cutting, for Zagros TV Kurdistan-Iraq. Les gens comme nous, 57mins documentary, conflict of police with immigrated people, for FRANCE 2. JO (5x26)mins, docu-soap French champions in Olympic for ARTE. Hopital,le droit d’être parent, 54 mins documentary, social problems of sick children for France2. Usine des enchantés 60 mins documentary, strike of workers in Renaud company , for TELE Anger. De laremes et de sang 52mins, documentary, the algeriennes terrorists women, forFrance2. Maladies de travails (3x26)mins forLa5.( I speak English ,French ,Persian ,Azeri ,Kurd)

Jamileh NEDAI
Filmmaker Filmeditor