my films in youtube

  • jamined 13 vidéos

28 sept. 2018

Me and Women Mouvement
پاييز
1998
 تجربهٌ كاربا اتّحاد ملّي زنان در روزهاي انقلاب ، كارمند تلويزيون ملي ايران بودم . فيلم مستند مي ساختم و فيلم مستند تدوين مي كردم ، گاهي در بارهٌ سينما ، تئاتر ، نقّاشي و ادبياّت در جرايد مي نوشتم . سي سال داشتم ، تحصيل سينما و تئاتر كرده بودم . در بازيگري و كارگرداني تئاتر و راديو بيش از پانزده سال سابقه حرفه اي داشتم . در روزهاي اوّل انقلاب ، به دليل اسلامي و مذهبي شدن حكومت ، زنان آزاديخواه و مدرن ، زندگي اجتماعي خودشان رادر خطر ميديدند . حرفهٌ من كه مستقيماّ با آزادي عقيده و بيان و استقلال فرد سر وكاردارد ، از روزهاي اوّل با آشفتگي و ندانم كاريهاي مسئوليني كه هرروز عوض ميشدند و عموماً از حرفه ها ي فرهنگي بي اطّلاع بودند ، مواجه شد . بدتر آنكه سازمانهاي سياسي چپ مطلقاً اعتناعي به مسايل فرهنگي نداشتند و امور فرهنگي را هم چون مشكل مسايل زنان ، تا رسيدن به قدرت عقب ميانداختند .دست اندركاران فرهنگ كه بيشترشان هواخواه ديدگاههاي چپ بودند ، درين بلوا تنها مانده بودند از آنطرف ، سركوب آزاديهاي زنان و مطبوعات وامور فرهنگي نمايشي يعني سينما و تئاتر ، مهمترين هدف گروه فشار حكومت بود كه هنوز هم هست .در آن روزها ، انجمنها و تشكيلات بسياري براي مسايل زنان هر روز در گوشه اي از شهر تهران تشكيل ميشد كه بيشتر هدفشان يارگيري براي سازمانها بود تا مسايل و مشكلات واقعي زنان . من به تمام جلسات و انجمنها بدون استثناٌء سر ميزدم ، اتّحاد ملّي زنان برايم جالبتر بود ، چون زناني با تجربيات و نظرات مختلف در جلسات شركت ميكردند و مسايل خاصّ زنان بيشتر مطرح ميشد . بيشتر زناني كه در جلسات شركت ميكردند ، از طبقات متوّسط و تحصيلكرده بودند . زنان خانه دار و كارگر و طبقات فقيرتر اگر حضور داشتند در مباحث شركت نميكردند . زنان شيك و مرفّه از همان جلسات اوّل فاصله گرفتند . لباس مرتّب و شيك و گران و سيماي آراسته ، براي مبارزان خوش آيند نبود . در جلسه يي گفته شد) زنان مبارز ايران بايد با طرد فرهنگ تحميلي امپريااليستي و مبارزه با تمام جلوه هاي آن ، منجمله استفادهٌ غير ضرور از لوازم آرايش و مد كه آنان را به موجودات عروسكي يعني عا ليترين محصول جامعهٌ سرمايه داري تبديل مي كند به مبارزات ضدّ امپريا ليستي مردم ايران گسترش و عمق بيشتري می بخشد). اين جملات طبيعي ست كه حتّا خيلي اززنان كارمند و معلّم را هم افسرده ميكرد . زنهاي تلويزيون در جلسات خودشان در مورد اين مسابل بحث ميكردند » مبارزهٌ ضدّ امپرياليستي با لباس و آرايش چه ربطي دارد « ؟ بعدها ديديم كه زنان مذهبي ازين جملات استفاده كردند و آرايش و لباس را به زير چادر منتقل كردند . و بالاخره مبارزات ضدّ امپرياليستي تعريف نشد . فقط بهانه يي بدست آمد كه زنان بنيادگرا در مقابل زنان مدرن صف آرايي كنند.
Me and Women mouvement   2
سال 1969 و 1970 در انگلستان دانشجو بودم و با مبارزات فمينستي آن سالها آشنا شدم . به دليل رشتهٌ تحصيلي و حرفه ام بيشترين مشغلهٌ من تحليل فمينيستي از ادبيات و سينما و تئاتر بود . در تئاتر چون اصولاً با شخصيت و روانشناسي و زندگي اجتماعي هر نقش سر و كار داريم ، مشكلات روابط زن ومرد و جايگاه اجتماعي آنها مورد تحقيق و مطا لعه است . در دوران قبل ازانقلاب ، در اكثر نمايشنامه هاي ايبسن ، استريندبرگ ، چخوف ، لوركا ، تنسي ويليامز ، يوجين اونيل و ديگران براي تئاتر يا راديو ، كار كرده بودم و نقشهاي زنان را ميشناختم و براي شناخت آنها ناچار ادبيات كلاسيك روس و فرانسه و آمريكا و انگليس را بايد مي خواندم . برابري خواهي حقوقي و اجتماعي ، جزو اولين نكات كار گروهي در تئاتر و سينماست . شركت در انقلاب براي من ، چون بسياري ديگر ، كوشش براي آزادي بيان و عقيده و مبارزه براي از بين رفتن بي عدالتيهاي اجتماعي و مبارزه براي از بين رفتن تفاوتهاي طبقاتي بود . قصدم از آزادي بيان ، برخورد فرهنگي با تمام تابوها و ممنوعيتهايي ست كه هنوز دست و پاگير روابط زن و مرد در ايران و تبعيد و اصولاً يكي از مشكلات اصلي فرهنگ ماست .زنان هنوز با جنسيت زنانه شان قضاوت ميشوند . فرهنگ و دانش و شناخت آنها دايماُ مورد تهديد وترديد است .و حتا بسياري از زنان براي اينكه در جمع مردانه پذيرفته شوند از تحقير زنان مستقل كه نظر ديگري دارند ، ابايي ندارند. فقط كافي ست به دور و برمان نگاهي بيندازيم . زنان براي ورود به كارهاي اجتماعي نه تنها چندين برابر مردان بايد زحمت بكشند ، بلكه بايد مردان را قانع و راضي كنند كه لايق كاري كه انجام ميدهند هستند . راحتترين راه به سوٌال گذاشتن و طرد كردن زنان مستقل و بدتر از آن رد زنان صاحب تفكّر با شناخت متفاوت است . مردان بسياري اين زنان را به كار ميگيرند و به بهانهُ آموزش آنان، درواقع به آنها شخصيت جديد اعطا ميكنند . اين تعريف ميزوژيني فرهنگ كهن مرد سالارانه است . زن متفكّر و مستقل همواره تنها و از جمعهاي مردانه ، مطرود است . فعّاليت من در اتّحاد از شركت در جلسات پيشتر نرفت ، دانش حرفهٌ من بيش از آنكه مورد توجّه طيف چپ باشد ، مورد توجّه زنان مذهبي بود . من حدود هشت ماه دربنيادشهيد و مدرسه رفاه و چند مدرسهُ ديگر در عين الّدوله و خيابان ري و ميدان شوش به زنان مذهبي تئاتر درس ميدادم. (3) زنان عضو كنفدراسيون كه مدت زيادي از زندگيشان در خارج از كشور گذشته بود ، به نظر من به طور عجيبي با مسايل زنان داخل كشور بيگانه بودند . هنوز هم اين عقيده را دارم . نگاه كنيد به نظرات محقّقيني چون نيره توحيدی، نامه ماه ، مجله زنان ، و افسانه نجم آبادی، كنكاش ) . مثلاً نگاه آنان به زناني كه در تئاتر و سينما و تلويزيون كار ميكردند ، به طور حيرت آوري به مذهبيون شباهت داشت ، به كلّي از فعاليت فرهنگي زنان بي خبر بودند و نظراتي كه ميدادند بيشتر مارا به خنده مي انداخت . ما ، عدّه يي از زنان كارمند تلويزيون كه انجمن كوچكي براي مبارزه با حجاب اجباري درست كرده بوديم ، از بي اطّلاعي زنان از خارج آمده حيرت زده بوديم .واز كلاسهاي درس آنها كه بيشتر به كلاس مبارزه با بيسوادي شبيه بود تا همفكري و راهيابي تعجّب ميكرديم . در ضمن زنان تشكيلات چپ هم كم وبيش ، مشكل توضيح » ضرورت تشكّل مستقل زنان « به سازمانهايشان را داشتند . امّا در اتّحاد كيش شخصيت و رهبري كمتر بود . قصدم از كيش شخصيت ، برتري طلبي به خاطر شناخت ناقص از مسايل و تربيت طبقاتي كه در ايران بيش از آنكه بورژوايي باشد ، فئو دالي ست. هنوز هم اين رفتار و اخلاق بين بسياري از مبارزين زن وجود دارد . بعضي كه تحصيلات دانشگاهي هم دارند ، به آنچه نميشناسند ترديد نميكنند و خوانده هاي محدودشان بيشتر مواقع چون حكم مذهبي به ديگر زنان تحميل ميشود . در اتّحاد زناني حضور داشتند كه سواد سياسي و تجربه ُ فعّاليتهاي اجتماعي شان بهم نزديك بود و رهبري از بالا تحميل نميشد . تقصيم كار بر اساس شناخت هركس از موضوع كارش انجام ميگرفت و مسئوليت هر كس روشن بود . . شايد به همين دليل ، در انجام امور نظم وجود داشت . به نظر من خواست » جنبش مستقلّ زنان « به دليل بي اعتنايي سازمانهاي سياسي و فعّاليتها و شناخت زنان از شرايط خانوادگي ، حقوقي و اجتماعي ، معني ميشد .شايد به همين دليل ، امروز بعد از گذشت هفده سال ، هنوز همان عناصر اتّحاد با تفاوتهاي فكري به زن مستقل و فمينيسم معتقد هستند و به طور مداوم به مبارزه ادامه ميدهند.. در اتّحاد مسايلي كه زنان بايد به آن جواب ميدادند متعّدد بود . مشكلات كار زنان درآن برهه را ، در چند نكته ميشود خلاصه كرد . مباحث نظري كه در كلام بسيار جالب و قابل تا ٌمل بود ، در عمل كاملاً بعيد به نظر ميرسيد .
Me and Women Mouvement      3
در اتّحاد مسايلي كه زنان بايد به آن جواب ميدادند متعّدد بود . مشكلات كار زنان درآن برهه را ، در چند نكته ميشود خلاصه كرد . مباحث نظري كه در كلام بسيار جالب و قابل تا ٌمل بود ، در عمل كاملاً بعيد به نظر ميرسيد . دربارهٌ رابطهٌ اجتماعي و سياسي زن و مرد هيچ بحثي وجود نداشت .به نظر ميرسيد كه زنان ومردان متعلّق به يك تفكّر سياسي ، باهم هيچ اختلافي ندارند. خواستهاي زنان روي مسايل سياسي متمركز بود و بيشترين نيرو ، صرف تبليغ عناصر چپ ونيروهاي چپ ميشد . جا به جايي نيروهاي سياسي اين توهّم را در زنان بوجود آورده بود كه با به قدرت رسيدن چپ ، بسياري از مشكلات زنان حلّ خواهد شد . هيچكس تصّور نميكرد كه بنياد گرايان مذهبي موفق به گرفتن قدرت شوند . رفراندم دوازده فروردين در مورد انتخاب بين حكومت سلطنتي و جمهوري اسلامي از نظر تمامي زناني كه در جلسات شركت ميكردند ، مردود بود . زنها بين ارزشها و ضدّ ارزشها در نوسان بودند . زنان چپ ارزشهاي زن مدرن را تعريف نميكردند و در رّدِ زن عروسكي كه ارزش زن غربي محسوب ميشد ، در بيشتر موارد با بنيادگرايان اختلافي نداشتند ، مباحث در سطح باقي ميماند ، بالاخره روشن نبود زني كه آرايش ميكند و عطر ميزند فاحشه است يا نه ؟ روشن نبود زني كه تنها زندگي ميكند مخلّ خانواده است يا نه ؟ وقتي بحث استقلال فردي به ميان مي آمد ، صحبتي از شهروندي و ما لكيت تن به ميان نمي آمد . تفاوت خواستهاي زنان ، در انجمنهاي مختلف روشن نبود . سازمانهاي چپ ، گاهي انتقاداتي ميكردند ، امّا از كلّي گويي فراتر نمي رفتند . تقريباً تمام سازمانهاي چپ ، مسئلهٌ حجاب اجباري را مهم نميدانستند .تنها سازمان فداييان خلق ، و چند سازمان چپ ديگر مثل وحدت كمونيستي ، اتحّاديه كمونيستها و چند جريان چپ راديكال ، حجاب اجباري را محكوم كرد . بعضي از روشنفكران و طرفداران تجدّد ، در مورد حجاب اجباري در نشريات مطالبي نوشتند ، امّا همه به ليبرال بودن متهم شدند. . حتا امروز هم بسياري از عناصر چپ ، حجاب اجباري را جواب حجاب برداري اجباري رضا شاه ميدانند . هيچكدام از سازمانهاي چپ وآزاديخواه ، تحليلي از حجاب به معناي سياسي آن تا كنون ارائه نداده اند . امّا آن روزها ، در اتّحاد صحبت اين بود كه حجاب اجباري شروع زير پاگذاشتن حقوق ابتدايي زنان و آزاديهاي دموكراتيك در جامعه است . بحث در مورد همين نكته ، بسياري از زنان نزديك به اتّحاد را واداشت كه به دنبال تحقيق اساسي در مورد حقوق زنان بروند . مباحث و جلسات تا مدتّها بعد از شروع جنگ و مهاجرت عدّه زيادي از زنان فعّال اتّحاد ، در تهران ادامه داشت .در مورد حجاب يادم هست دريكي از جلسات در آمفي تئاتر دانشكده پلي تكنيك ، يكي از زنان حزب توده ، به پشت ميكرفن رفت و سخنران قبلي را متّهم كرد كه عضو حزب رستاخيز بوده است و گفت » اين اعتراضها ، توطئه زنهاي بورژوا و ضدّ انقلاب است و حجاب مسئلهٌ مهمّي نيست و با به قدرت رسيدن سوسياليسم همهٌ مشكلات زنان حلّ خواهد شد و زنان طبقهٌ كارگر هيچ مشكل شخصي و خانوادگي ندارند و فقط استثمار طبقاتي ميشوند .در اين لحظه مبارزه با امپريا ليسم مهمتر از مسايل زنان است .« مسئلهٌ مهمّ ديگر مورد بحث ، دفاع از كار اجتماعي زنان ، خواست مهد كودك براي كودكان زنان كارگر و كارمند ، امكان مرخصي با حقوق در زمان بارداري ، و بيمهٌ بهداشت و بازنشستگي بود . زنان كارمند ، وضعيت شغلي خودرا در خطر ميديدند ، زمان نشان داد كه حقّ با آنها بود . از سي ميليون جمعيت ايران در سال 1558 ، نهصد وپنجاه هزار نفركارمند زن مشغول به كار بودند كه با اخراج وسيع و مهاجرت طيف وسيعي از زنان مدرن در سال 1368 ، فقط چهارصد و پنجاه هزار باقي مانده بودند .(4) و امروز با وجود دوبرابر شدن جمعيت هنوز تعداد زنان شاغل كارمند و كارگر، در سال 1376 از ششصد و چهل هزار تجاوز نكرده است . ( 5 ) دربر رسي اين آمار نبايد فراموش كرد كه بسياري از زنان در پستهاي حسّاس مثل آموزش و پرورش ، جايشان را به زنان حزب اللّه و مذهبي دادند . تمام مهد كودكهاي ادارات دولتي تعطيل شد ، بسياري از همكاران من در تلويزيون ملّي ايران ، بعد از بسته شدن مهد كودك تلويزيون ، مجبور شدند كارشان را ترك كنند . آن روزها من كارمند تلويزيون بودم و به دليل سرپرستي دو فرزندم حقّ اولاد ميگرفتم . بعد از مستقرّ شدن مردان ريشو در تلويزيون ، به حسابداري احضار شدم و بعد از سوٌال و جواب بسيار كه حقّ اولاد به پدر تعلّق دارد ، گفتند نميتوانند بعد از اين به من حقّ فرزند بپردازند . مرد ريشو مرد مهرباني بود ، وقتي به او توضيح دادم كه پدر فرزندان من بيكار است و من از او جدا شده ام و سر پرستي بچّه ها طبق قانون حمايت خانواده به من محوّل شده است . او در جواب گفت » قانون حمايت خانواده ، مغاير قوانين اسلام است . خواهر در دين اسلام صلاح نيست كه زن تنها زندگي كند ، براي خودتان شوهري دست و پا كنيد و فرزندانتان را هم به پدرشان بر گردانيد « در ارديبهشت ماه 1358 ، وقتي زنان قاضي در دادگستري از كار بركنار شدند ، هواداران و اعضاي اتّحاد ، در اشغال دادگستري بسيار فعّال بودند ، اين مسئله باعث شد ، كه وضع حقوقي زنان بررسي شود ، وبخصوص قانون حمايت خانواده ، موضوع بحثهاي فراوان شد. اما مجلس ، در مهر ماه 1358 قانون حمايت خانواده لغو كرد و زنان از حدّ اقلّ حقوق در خانواده هم محروم شدند . نشريات اتّحاد ، نوشتند » سلب حقّ قضاوت از زنان ، واپسگرايانه و ضدّ دموكراتيك است « اما به بحث در مورد لغو قانون حمايت خانواده نپرداختند . خواستها در مورد خانواده در جمله ٌ » تضمين حقوق برابر زن و مرد در كليه روابط زناشويي و خانوادگي « خلاصه ميشد و اينكه مبارزه دامه خواهد داشت . اما عملاً اكثريت زنان ، به دولت موقّت و حكومتي كه روز به روز بيشتر به نظريات بنيادگرايان نزديك ميشد ، به بهانهٌ ضدّ امپرياليست بودن اعتماد داشتند ، در زمان حكومت بازرگان هرروز يك نشريه و روزنامه آزاديخواه تعطيل ميشد ، و زنان اتّحاد كه مبارزات زنان را جدا از مسائل جامعه نمي دانستند ، سعي ميكردند از آزادي مطبوعات دفاع كنند امّا عدّه اي كه بعد معروف به طرفداران » اكثريت فدايي « شدند ، همهٌ اقدامات ارتجاعي بنيادگرايان را به بهانهٌ ضدّ امپرياليست بودن آنها توجيه ميكردندو ميکنند ..
Me and Women Mouvement   4

مسايل فرهنگي و نقش زنان در تئاتر وسينما مطلقاً قابل بحث نبود ، خبر دستگيري هنرپيشگان سينما مثل ايرن كه اولّين زني ست كه در سينماي ايران با لباس شنا ظاهر شد ، يا گوگوش كه خوانندهٌ مشهوري بود و هست ، هر روز ميرسيد و زنان چپ حاضر نبودند در مورد اين موضوع بحث كنند . اصولاً مسايل فرهنگي مطلقاً قابل توجّه طيف چپ نبود . عدهّ اي از زنان توده اي كه در حرفهٌ فرهنگ نبودند ، همهٌ فعّاليتهاي تئاتر و سينما را مبتذل و وابسته به بورژوازي تلقّي ميكردند . بعضي ازهنرپيشگان تئاتر قبل از اينكه حجاب اجباري شود از ترسشان روسري بر سر گذاشته بودند . پوران درخشنده كه اولّين زن فيلمساز جمهوري اسلامي ست كه حتّا قبل از رخشان بني اعتماد ، فيلم سينمايي با كد هاي ايده ئولوژيك اسلام سياسي ساخته است ، بهيچ عنوان در جلسات ما در تلويزيون ، شركت نميكرد و همان روزها كه در خيابانها ما از حزب اللّه كتك ميخوريدم و زنان چادري بسياري مارا در مبارزه ضدّ حجاب اجباري ياري ميدادند ، او با روسري به تلويزيون ميآمد و در جواب ما ميگفت كه نميخواهد شغلش را از دست بدهد . بعد ها جايزهٌ او ، به دست آوردن بودجه براي ساختن فيلمهاي اسلامي بود. همراهي او با عقايد مسئولين تلويزيون به جايي رسيد كه به نمايندگي تهّيه كنندگان و كارگردانان تلويزيون منصوب شد . وسپتامبر 1995 در چهارمين كنفرانس زنان در پكن ، دو گروه فيلمبرداري را كارگرداني ميكرد كه وظيفه شان فيلمبرداري از زنان مخالف و مبارز، و در ضمن ، هيئت دولتي ايران بود . روز سخنراني شهلا حبيبي ( يازده سپتامبر 1995) در كنفرانسهاي دولتي ، نشريه فرانسوي زبان ( ويور ) شماره مخصوص ضدّ بنيادگرايي منتشر كرده بود و زنان مستقلّ چپ ايراني ( زنان ضدّ سنگسار) مقابل ساختمان سازمان ملل تظاهرات داشتند . خانم اعظم طالقاني به مسئولين خبر داده بود كه جان هيئت دولتي ايران در خطر است و كنترل پليس چند برابر شده بود.. هيئت دولتي ايران يك اعلاميه داده بودند و مخالفينشان را تروريست و ضدّ انقلاب ناميده بودند . همان روز پوران درخشنده را در راهرو سازمان ملل ديدم . از او پرسيدم واقعاً ميداند چه ميكند ؟ روز پيشش در شهر هايرو ، شهر دانشگاهي ، محلّ كنفرانسهاي غير دولتي، همراهين زن هيئت رسمی ايران كه تظاهرات دفاع از حجاب داشتند ، به گروه زنان اروپايي و الجزيره يي ، مخالف بنيادگرايي حمله كردند. گروه تلويزيون ايران ، ازين صحنه ها فيلم ميگرفت.و پوران درخشنده مسئول گروه بود. پوران ،در راهروی سازمان ملل ، همان جواب روزهاي اوّل انقلاب را داد. » من مشغول انجام وظايفم هستم « از ذهنم گذشت ... » لاجوردي و حاج داود هم در زندانها وظايفشان را انجام ميدهند « . بعد از سخنراني شهلا حبيبي در سالن بزرگ كنفرانس ، از گروه فيلمبرداري و خبرنگاران ايراني حواسته شده بود كه هورا بكشند و كف بزنند ، البته كف زدن آنها ميان همهمه و هو كشيدنهاي سالن گم ميشد ازهمه اين صحنه ها فيلم گرفته ام.. يكي از روزهاي اوّل انقلاب ، در راهروهاي تلويزيون به توران مهرزاد و مهين ديهيم و هوشنگ بهشتي بر خوردم . توران و مهين روسري سياه به شيوهٌ اسلامي بر سر داشتند . آنها در آن زمان در نمايشهاي راديويي كار ميكردند . حقوق شركت در برنامه هاي راديويي مثل تئاتر و سينما روزانه بود ، يعني حقّوق بازنشستگي و بيمهٌ بهداشت وجود نداشت . در اواخر سالهاي پنجاه ، مسئولين راديو و تلويزيون تصميم گرفته بودند ، ماهي دوهزار تومان به قديميها حقّ بازنشستگي بدهند..كارهاي نمايشي در راديو تعطيل شده بود و مسئولين جديد حقوق حدّاقل آنها را هم قطع كرده بودند.. حالت افسرده و در ماندهٌ آنها مرا به وضعي دچار كرد كه دوان دوان خودم را به جلسهٌ اتّحاد رساندم . متاٌسّفانه بحثها چنان بود كه خود منهم به زير سوٌال رفتم .دو باره همان حرفهاي قديمي مطرح شد كه زنان سينما و تئاتر از نظر اخلاقي مورد اعتماد نيستند و زنان محرومي درين جامعه زندگي ميكنند كه كلفتي و رختشويي را به بازي در تئاتر و سينما ترجيح ميدهند . اين جمله را سال گذشته در هشتمين كنفرانس زنان هم شنيدم . يك خانم مبارز چپ راديكال در جايي نوشت كه خانم ندايي چرا از كلفت و رختشور خانم دولتشاهي فيلم نساخته است . گوشم زنگ زد كه آيا بعضي از رفقاي هم رزم منهم اگر به قدرت برسند اوّل آزادي مرا به عنوان فيلمساز محدود به خواستها و ايده هاي خودشان خواهند كرد. ؟ همهٌ اين رفقا كه مرا به ساختن فيلم از مهر اگيز دولتشاهي متّهم كردند ، حتايكی از آنها، فيلمي راكه ديده بود نقد نكرد و يك نفر ننوشت نكات ضدّ انساني وضدّ زن فيلم كدامند؟ 2 نكتهٌ قابل توجّه اينست كه در د هه 1320در ايران ، زنان چپ ، كار تئاتر و سينما را قدمي در راه پيشرفت و مدرنيته ميدانستند . توران مهرزاد و مهين ديهيم و ايرن ، همه تئاتر را در زمان نوشين شروع كرده بودند .( 6) و از دههٌ سي در بسياري از نمايشنامه هاي مهّم دنيا بازي كرده بودند . روزهای انقلاب ،عقب گردي فرهنگي و بخصوص سر گشتگي براي پيشنهاد ارزشهاي انقلابي ، واسلامي و اخلاقي فراوان بود.. . ( 7 ) يادم هست در بسياري ازين جلسات نسرين بصيري شركت ميكرد . بعد ها او مطالبي در مورد پيشرفت فرهنگي زنان ايران درعالم تئاتر و سينما به زبان فارسي و آلماني نوشت كه توهين به هنرمندان زنِ تئاتر و سينما ، در شصت سال فعّاليت قبل از انقلاب است . ( 8 ) با تمام تعاريف بالا نميتوانم در مورد دموكراتيك و مستقلّ بودن اتّحاد نظر دقيق بدهم . اتّحاد دموكراتيك بود چون زنان مختلف طيف چپ جذب آن شده بودند ، مستقّل بود ، چون زنان عضوش آدمهاي مستقّلي بودند ، امّا در آن شرايط استقلال امر مشكلي بود و در كلّ بايد به سازمان يا تشكيلاتي نزديك مي بودي تا بتواني از طرف جمعي حمايت شوي . بعد ها تعلّقات فكري متفاوت سازمان فداييان نشان داد كه فقط زنان نبودند كه در عمل تنها ماندند . زنها امّا به دليل سركوب مذهبي زودتر از مردان متوجّه شدند كه مردسالاري و پدر سالاري دلايل فرهنگي عميقي دارد كه از حيطهٌ فكر وعمل يك سازمان فراتر ميرود..
Me and Women Mouvement 5
امروز گفتن اينكه آيا » اتّحاد ملّي زنان « وظايفي را كه براي خود تعيين كرده بود درست انجام داده است يانه ؟ سخت است . بنياد گرايان چنان به قلع و قمع و خشونت پرداختند كه يك تشكيلات نوپا نميتوانست به هيچ شكل دوام پيدا كند . مهمترين مسئله يي كه زنان اتّحاد پيشنهاد ميكردند ، آشنايي زنان به حقوق انساني شان بود . براي عملي شدن اين برنامه بايد جلسات بحث و گفتگو در شهرها و محلّات سازماندهي ميشد . بعضي از زنهاي اتّحاد كه در ادارات دولتي مشغول به كار بودند به فكر تشكيل جلسات بودند ، در مدارس و دبيرستانها كوشش ميشد شرايطي براي بحث و گفتگو ايجاد كرد . در روزنامهٌ آيندگان و بعضي نشريات و ماهنامه ها و فصلنامه ها مطالبي از مبارزات زنان ديگر كشورها چاپ ميشد . در محّلات جنوب تهران روزنامه هاي ديواري نصب ميشد كه قوانين ضدّ زن شريعت اسلام را افشا ميكرد و بعضي كه اطّلاعات بيشتري داشتند ، پاي پلاكاردها ميايستادند وبا مردم به بحث و گفتگو ميپرداختند . امكانات كم بود ، بنياد گرايان در حال مستقّر شدن بودند و اسلامي كردن محيط ، بهانه يي براي سركوب و خفه كردن هر اعتراض و انتقادي بود . امكان سازماندهي وانجام اعتصاب و تظاهرات روز به روز سخت تر ميشد . هر اعتراضي به بهانهٌ ضدّ انقلاب بودن و غرب زدگي معناي ديگري پيدا ميكرد . در چنين شرايطي چطور ميشود گفت كه اتّحاد كارش را درست انجام ميداد يانه ؟ در هاي اتّحاد بروي هيچ زني بسته نبود ، امّا... بيشتر زنان تحصيلكرده از طبقهٌ متوسّط ، اظهار نظر و برنامه ريزي ميكردند . زنان فقير ياگارگر اگر هم در جلسات شركت داشتند جزو زنهاي فعّال نبودند. سياسي بودن ، چپ بودن ، و داراي شرايط خاصّ بودن مفاهيمي ست كه امروز ميتوانيم به آن بينديشيم امّا آن روزها هم مثل امروز اگر كسي مبارزه براي زنان را ضروري ميدانست ، ميتوانست در اتّحاد فعّاليت كند . در واقع قدرت شخصي و تاُثيري كه زنان بر هم ميگذاشتند ، در روابط و كار بيشتر تاٌثير داشت . آن روزهاهم مثل امروز ، بعضي دوست داشتند رياست يا رهبري كنند ، امّا سركوب چنان وسيع و سريع بود كه اتّحاد هم چون تشكّل هاي دموكراتيك ديگر ازهم پاشيد . مبارزه با حجاب اجباري تا چند سال طول كشيد ، بسياري از اعضاي اتّحاد مجبور شدند ايران را ترك كنند . مهمترين نفوذ زنان اتّحاد را در انجمنهاي زنان ايراني در انگليس و آلمان ميشود ديد ، بعضي توانستند به كنفرانس نايروبي بروند و زنان اسلامي ايران و برنامه شان را افشا كنند. در آلمان تشكّل مستقل دموكراتيك زنان اروپايي را بعضي عناصر اتّحاد به وجود آوردند كه به مرور زمان ، به گروهها و انجمنهاي ديگري تبديل شدند. فاصله هاي زياد و مشكلات ارتباط و سفر ، دستگيري ها و جنگ و گريزهاي مبارزين با حكومتي كه روز به روز بيشتر ضدّ زن و ضدّ آزادي بود ، اعضاي اتّحاد را متفرّق كرد . امّا فعّاليتها در خارج از كشور و به طور مخفي در داخل ايران ادامه پيدا كرد ، تا جايي كه حكومت براي مقابله با زنان آزاديخواه ، انجمنها و مراكز اسلامي زنان را به وجود آورد تا وانمود كند كه زنان در جامعه و حكومت جاي دارند !!! . من معتقدم اگر زنان حكومتي و زنان مسلمان ناراضي در ايران صدايي در صحنه دارند ، حاصل مبارزات پيگير ما بوده است . و حكومت با برنامهٌ سياسي فكر شده اي ، زنان وابسته به حكومت را مقابل ما ميگذارد كه همان طور كه در جرايد ميبينيم تبليغ كند كه زنان در همهٌ اركان حكومتي و اجتماعي حضور دارند.. من هنوز ارتباطم را با بسياري از زنان اتّحاد حفظ كرده ام ، با اينكه هركدام از ما رشته هاي تحصيلي متفاوتي داريم ، و در كشورهاي مختلفي به كار مطاللعه و مبارزه براي زنان مشغوليم ، بر سر بسياري از مسايل و برنامه هاي مبارزاتي توافق داريم. كوششهاي ما د ر خارج از كشور باعث شده است حتّا حركتهاي عكس العملي زنان مذهبي و بنياد گرا موشكافي و تحليل شود . 1998جميله ندايي
Me and Women Mouvement 6
پانويسها 1-در جلسات تئاتري ها ، هژموني با طيف چپ بود ، امّا جواناني پيدا شده بودند كه سابقهٌ كار تئاتر نداشتند ،ولي ميخواستند براي تشكيل سنديكا هم عده ّاي را حذف كنند . در يكي از جلسات در تئاتر شهر ، ناگهان جواني كه كت سربازي به تن داشت به صحنه پريد و با اسلحه اي كه در دست داشت به طرف حضّار نشانه رفت و قطعنامه يي سياسي را خواند و گفت دربان دانشگاه و تئاتر شهر هم بايد در برنامه ريزي فرهنگي شركت كنند و هركس با خواست او مخالفت كند ، اورا تنبيه انقلابي خواهد كرد . بعدها اين جوان را در پاريس ديدم كه زندگي در تبعيد را برگزيده بود. 2- مثلاً در طيف چپ ، زنان بايد دايماً نزد شخصيتهاي مرد امتحان چپ بودن بدهند .براي گزارش مجلّه آرش از كنفرانس هشتم بنياد پژوهشهاي زنان ايران ، سردبير مجلّه كه از من دلگير بود چون رسماً از او دعوت به عمل نيامده بود ، از گزارشگر خواسته بود كه در مطلبش حتماً نيشي به من بزند كه رويم كم شود . گزارش را يك زن نوشته است ، زني كه به تعريف خودش ، سابقهٌ گزارش نويسي ندارد و هرگز پايش را به يك كنفرانس زنان نگذاشته است ، و فرق تهيه كننده و كارگردان را نميداند ، درمورد فيلم من در بارهٌ مهر انگيز دولتشاهي مينويسد ( جلسه با فيلمي از خانم ندايي شروع شد كه از زندگي خانم دولتشاهي تهيه كرده بود كه البتّه در انتها از نداشتن امكانات بيشتر براي ارائهٌ بهتر عذر خواستند و صدايي از داخل جمعيت با اعتراضي تك جمله يي گفت ، محتوايش هم مزخرف تر بود... اين جمله ،نفس تهيه كننده را براي لحظه يي در سينه قطع كرد . تعجّب ايشان برايم حيرت انگيز بود چرا كه تهيه كننده كه خود را چپ ميشناسد انگار تا به حال از خود سوٌال نكرده بود با چه انگيزه اي اين فيلم را و از چه كسي دارد تهيه ميكند .) مجلّه آرش شماره.. 62 . در حرفهٌ من ، ساخت يك فيلم مستند بيست دقيقه يي حدّاقل شش ماه كار ميبرد و ناچار فكرو تحقيق و مطاالعه اصل كار است .درجلسه نمايش ، من از مشكلات فنّي نمايش عذر خواستم . يك نفر در سالن داد زد محتواي فيلم هم مزخرف بود . وعدهٌ زيادي از چهارصد تماشاچي به من تبريك گفتند و نكات مطرح شده در فيلم برايشان تازه وجالب بود.بايد ديد در فيلم ، چه نكته هايي بيان ميشد ؟ - حقّ راٌي زنان و قانون حمايت خانواده كه به كوشش زنان تحصيلكردهٌ طبقه مرفّه و به زعم مخالفت بنيادگرايان اسلامي و مردان در حكومت به دست آمده بود . اينكه يك نفر در سالن از آزادي زنان متنفّر است حقّ اوست . امّا گزارشگر براي شادي سردبير ، به من ياد آوري ميكند كه براي چپ بودن و فيلم ساختن از سردبير آرش نظر خواهي كنم . يعني هم نظر سياسي و هم دانش حرفه ام به تاٌييد مردانه نياز دارد.و در ضمن خود گزارشگر هم اگر به جاي نگاه كردن به فيلم و نقد نكات گفته شده در فيلم ، فيلمساز را تحقير كند ، بيشتر از طرف آقاي مربوطه تاُييد خواهد شد. يك اعتراض نفس مرا در سينه حبس ميكند. چون نميدانم هر حركت اجتماعي ، بايد با انتقاد و اعتراض مواجه شود تا صيقل يابد . در ضمن گزارشگر تازه از راه رسيده نميداند كه معترضين بعدي به حضور مهرانگيز دولتشاهي ، از همرزمان قديمي من در مبارزه هستند . و در ادامه نمي نويسد كه همان فيلمساز كه نميتواند فكر كند ، چطور مسئول و برنامه ريز و محقّق و گرداننده ٌ ميز گرد زندانيان سياسي شده است . چطور و با كدام برنامه ، براي اوّلين بار زناني با تعلّقات فكري متفاوت را بر سر يك ميز جمع كرده است . .خانم گزارشگر نمينويسد ، كه براي اين كنفرانس ، چه كساني فكر وكار كرده اند ؟ او از شنيدن تحليلهاي زنان زنداني فقط به ترحّم ميآيد و حتّا نكته يي از حرفهاي زنان زنداني را در مورد وضعيت وخيم زندانيان عادي بازگويي نميكند . ودر تمام گزارش ، سخني از نظرهاي متفاوت در بارهٌ آزادي و استقلال را به ميان نمي آورد.... .زنان هنوز براي حقوقي كه در اجتماع به دست مي آورند و اظهار نظر ، بايد نظر مردان را تاٌييد كنند . 3 - بعضي از رفقاي چپ معتقد بودند كه نبايد به زنان بنياد گرا آموزش داد . جواب من اين بود كه اگر اين زنان باهنر تئاتر آشنا شوند ، به سنّت و ممنوعيتها و محروميتهايي كه از دين ناشي ميشود ، پشت خواهند كرد . اين دوره كار يكي از تجربه هاي جالب زندگي منست . بعضي از شاگردان من تا مدّتهاي زيادي ارتباطشان را با من حفظ كرده بودند . بعضي از آنها در خلوت به من ميگفتند » حيف كه ما بايد جاي شمارا بگيريم ، هدف ما از آموزش نئاتر ، جابه جا كردن تمام عناصر فعلي و ديني كردن آنست « جواب من اين بود » آموختن تئاتر، فهميدن خود و فهميدن زندگي ست .اگر تئاتر را بفهميم ، نخواهيم توانست كسي را از صحنه حذف كنيم « از جمله كارهايي كه با اين جمع انجام داديم ، خواندن متنهاي كلاسيك بود . ازبين نمايشنامه هاي كلاسيك ترجمه شده ، تقريباً تمام متون موجود را براي خواندن پيشنهاد كردم ، شاگردان كلاس كه حدود سي نفر بودند ، براي كار طولاني روي متن دو نمايشنامه را انتخاب كردند ، آنتيگون و خانهٌ برناردا آلبا . اولين نمايشنامه آنتيگون به وسيلهٌ سوفوكل درام نويس مشهور يونان نوشته شده است . آنتيگون داستان خواهري ست كه برادرش در جنگ با قدرت سياسي كشته شده و عموي آنهاآگاممنون كه رييس دولت است با مراسم رسمي تدفين مخالفت ميكند . آنتيگون براي دفن برادرش با قدرت و ارزشهاي حاكم در ميفتد . اين متن با ديدهاي مختلف ، در نمايشهاي مدرن ، شكلهاي متفاوتي پيدا كرده است . » فرانسواز دورو« فمينست فرانسوي، در سال هزار و نهصد و نود وسه ، داستان آنتيگون را موضوع كتاب مشهورش ، زنان و قانون ، قرار داده است . خانهٌ برناردا آلبا نوشتهٌ فدريكو گارسيا لوركا ، شاعر انقلابي مشهور اسپانيايي ست ، كه چند نمايشنامه در مورد خرافات و تعليمات مخرّب مذهبي و ظلم و خشونتي كه در خانواده به زنان ميشود ، نوشته است .در خانهٌ برناردا آلبا ، چند خواهر با ارزشهاي مذهبي در گيرند و زندگي عاشقانه و رابطه آزاد و سالم با مردان و انتخاب شوهر ، برايشان ميسّر نيست .آنها بايد با مرداني كه هرگز نديده اند و پدر خانواده و مادر پدرسالار برايشان انتخاب ميكنند، ازدواج كنند . كار با متن دوّم تاجايي پيش رفت كه ميخواستيم در سالن كوچك تئاتر شهر اجرايش كنيم . امّا مسئولين وقت اجازه ندادند ، وبا اينكه خودشان مرا براي كار، دعوت كرده بودند ، عذر مرا خواستند . ياد آوري كنم كه حدود هشت ماه تدريس ، بدون حقوق ودر راه خدا بود . غير از اين دو نمايش چند متن روي وقايع روزمرّه كار كرديم كه همه به وقايع خياباني مربوط ميشد و جالب بود كه اين زنان كه با مقنعه و دستكش و چادر در سر كلاس حاضر ميشدند ، مخالف خشونتهاي خياباني عليه زنان مخالف حجاب بودند . 4 - تحقيق فرشتهٌ شاه حسيني ، همشهري ، چاپ تهران 5 - تحقيق مرسده صا لحپور ، » زن و كار خانگي « فرهنگ و توسعه چاپ تهران ، اسفند 1376 تهران 6 - نوشين از بنيانگزاران تئاتر مدرن در تهران است كه در فرانسه تحصيل كرده بود . او در تئاتر فردوسي با به صحنه بردن نمايشنامه هاي كلاسيك و بخصوص به كار گرفتن هنرپيشگان زن ، تحوّلي در تئاتر بوجود آورد . نوشين در سال 1327 بعد از غير قانوني اعلام شدن حزب توده ، با گروه ده نفري به شوروي گريخت . 7 -مسئولين فرهنگي كه هر روز از طرف دولت موقّت تعيين ميشدند ، معمولاً نه درين رشته ها تحصيل كرده بودند و نه هيچكدام تجربهٌ حرفه يي و عملي داشتند ..و البتّه جزو فاميل ملّا يان بودند و علاقه مند به كار هنري . 8 - در مطلبي به زبان آ لماني نسرين بصيري نوشته است كه زنان ايراني بعد از انقلاب در حرفه هاي نمايشي و سينما ، جاي خودشان را پيدا كرده اند . و براي تزيين مطلب عكسي از جميلهٌ شيخي هنرمند تئاتر و سينما با چارقد اسلامي چاپ شده است . مطلب نه تنها تكرار كنندهٌ نظرات سياستگزاران فرهنگي رژيم است بلكه در واقع توهيني به جميلهٌ شيخي و امثال اوست . خانم شيخي در سا لهاي چهل و پنجاه در نمايشنامه هاي كساني چون دورنمات ، ايبسن ، لوروكا ، چخوف و برشت بازي كرده است و بعد از انقلاب ، فقط نقشهاي مادر فداكار گوشه نشين كه فرزندان خوب تربيت ميكند ، به او پيشنهاد ميشود.نسرين بصيري كه از سابقهُ كاري و فرهنگي زنان هنرمند تئاتر و سينما بي اطّلاع است ، نمينويسد كه تمام اين زنان تحصيلات و كارهاي درخشانشان در مورد نقش زن همه قبلاً اتّفاق افتاده است . حتّا اين چارقد اجباري كه بيش از نقشهاي منفعل و حقارت آميز به زنان تصويري از پيروزي زورگويانهٌ مردان مذهبي ميدهد ، اورا نمي آزارد. . بحث در مورد مشكلاتِ اين پوشش اجباري و نمايش روابط زن و مرد در تصوير فرصت ديگري لازم است.اين مطلب را به خواست يک ناشر نوشتم که در يک کتاب مطالب بعضی از زنان اتحاد را چاپ کرد. ناشر مايل بود بعضی از قسمت ها را حذف کند ، من موافق نبودم و مطلب بدون سانسور در کيهان لندن چاپ شد.


19 août 2017

پلنگ ها دیر می پرند گفتگو با بیژن مفید

گفتگو با بیژن مفید به مناسبت اجرای " ماه و پلنگ "  در سومین جشن و هنر شیراز
پلنگ ها دیر میپرند
گفتگو کننده نادر ابراهیمی
روزنامه آیندگان . دوم شهریور1348
من نمایشنامه را نمینویسم ، بازیگران به هنگام بازی و گفت شنودها نمایش را مینویسند.
« پلنگ  :  داره بارون میگیره
 ماه      : ( با شگفتی ) مگه قطره های بارون شما از سنگه ؟
پلنگ    :  توی این دیار صدها ساله همه چی سنگ شده .
             آسمون ... ابر... گیاه... دست... دل ... چشم... نگاه.
            همه سنگ ... همه سنگ ... اشک ... شبنم ... بارون.
           هر تبسم... هر آه ...
                                ***
ماه و پلنگ نمایش نامه یی ست که بر اساس داستان قدیمی "  ماه و کوه و پلنگ " نوشته و کارگردانی شده است . و دومین کار بیژن مفید در زمینه زبان تئاتری خاص اوست.

بیژن مفید در سال 1314 متولد شده است. در دانشکده ادبیات تهران به تحصیل پرداخته و مدتی به عنوان بازیگر و معاون کارگردان با استادان امریکایی" کویین بی" و "دیویدسن" در بروی صحنه آوردن نمایش نامه های " باغ وحش شیشه یی"

"The Glass Menagerie "

 " بیلی باد"

Billy Budd

 " سیر دور و دراز دردل شب"

 Long Day's Journey into Night Eugene O'Neill

   و "مرد دوم" همکاری داشته است و از دو سال پیش به تعلیم گروهی از جوانان در زمینه تئاتر پرداخته است .
نمایش نامه " ماه وپلنگ" بیان سمبولیک دارد و مفید مانند شهر قصه با رمز و کنایه و استعاره به بیان خواست های درونی و اجتماعی مردم پرداخته است ، و برای همین است که به تجربه ای سخت دشوار دست زده و تا کنون موفق هم شده است - از " کلاه مخملی " گرفته تا طبقه روشنفکر ( اگر این طبقه اورا قبول داشته باشند ) . تراژدی ماه و پلنگ گام دیگری ست به سوی تمام سرخوردگی های اجتماعی این مرز و بوم ...
و اینک گفتگوی ما با مفید در باره ماه و پلنک و زمینه کار هنری اش.
آیا نمایش ماه و پلنگ هم به روال شهرقصه اجرا میشود ؟
بیژن مفید : شهرقصه یک مقدار طنز داشت ، یک مقدار هم هزل و شوخی، موسیقی و آواز هم داشت که تنها علتش هم این بود که نمیخواستم ذهن تماشاچی را خسته کنم . ولی در ماه و پلنگ قضیه جدی ست ، در واقع حماسه یی از عشق با بیانی منظوم ، نمایش نامه لحنی کاملا شاعرانه دارد.
 نادر ابراهیمی : نمایشنامه یرمای لورکا را دیده یید ؟ شاید میخواهید بگویید تقریبا شبیه آن است.
بیژن مفید : متاسفانه ندیده ام . ولی گویا آن طوری که میگویند خیلی جلب توجه بوده است . به طورکلی می خواهم نکته یی را اینجا روشن کنم . اگر در نمایشنامه یی حتا یک جمله زیبا اورده شود، زیبایی این جمله فکری را که در نمایش هست فلج میکند و لطمه شدید بر پیکر محتوا می زند. چرا که ممکن است تماشاچی را از مرحله پرت کند . چون تماشاچی نمی تواند در عین حال که جمله یی زیبا و خوب ( شعر) را جذب می کند به فکر و طنز و فلسفه یی که در آن است بیندیشد.
نادر ابراهیمی : راجع به نمایش نامه ماه وپلنگ کمی بیشتر صحبت کنیم .
ماه و پلنگ زبان شعری دارد ، به عبارتی دیگر منظوم است و بر اساس روایت قدیمی " ماه و کوه و پلنگ" ساخته شده است . ماه یک شب از آسمان می آید روی زمین و کنار پلنگ تنها می نشیند و بعد از گفت و گویی به او دل می بندد . ماه که به زمین می آید در نتیجه شب هم می آید و با ماه میماند . چرا که شب همان گیسوی ماه است .
ماه - من ؟ ( می خندد . سکوت ) گیس دارم قد کمند
پلنگ - از کمند بلندتر ، از شیق مشگی تر .
با ماندن شب سرما و سیاهی می ماند. و بالخره مرگ می آید . و نظم به هم می خورد و اوضاع آشفته می شود. در نتیجه حیوانات جنگل که طاقت این همه ناراحتی و بلا نداشتند دسته جمعی می روند پیش ماه می خواهند که برود. آن ها میکویند ما به خورشید احتیاج داریم ، به آفتاب و به گرمی آن . آنها این حق را داشتند ولی ماه هم حق داشت . چون بعد از قرن ها آسمان گردی ، حالا عاشقی را روی زمین پیدا کرده بود ( پلنگ ) . کدام راه را باید انتخاب کند ، ماندن یا رفتن ؟  تراژدی از همین جا آغاز میشود...
بالاخره ماه مجبور می شود زمین و عاشق دلخسته را ترک کند .
درین نمایشنامه فکر اصلی احساس مسئولیت است وقتی ماه برمیگردد سر جایش ، پلنگ هم که روی صخره یی نشسته بود و آوازهای عاشقانه می خواند سرانجام به علت نرسیدن دستش به دست ماه از صخره پرت می شود و می میرد ( مکث ) همه پلنگ ها دیر می پرند إ
نادر ابراهیمی : توی این نمایش نامه هم موسیقی و آواز هست ؟
بیژن مفید  :   نه .
نادر ابراهیمی : چرا ؟
بیژن مفید   :  اگر دیدید که در نمایش شهر قصه من موسیقی را وارد کردم ، برای این بود که احساس می کردم نمایش نامه خشک و تلخ و گزنده است و از دیدن آن دل آدم می گیرد. برای همین موزیک را وارد کردم تا به بیننده آرامش و تسلی ببخشد . همیشه وقتی گریه هست ، باید یک لبخند هم باشد . وقتی ما می خواهیم حرف تلخی را بزنیم ، باید آن را با رندی بیان کنیم . فقط با موسیقی و موزیک می شد برای بیننده عامی حرف زد . مرشد من در این راه حافظ است ، چرا که عمیق ترین دردهای اجتماعی را با رندی و طنزی خاصّ بیان کرده است .
یاد قصه "سید کاظم " افتادم . سیدکاظم را بعد از ماه و پلنگ می خواهم روی صحنه بیاورم . داستان مربوط است به یک سال وبایی . سالی که در تهران وبا آمده بود و مردم دسته دسته توی کوچه و بازار می مردندو جسدهای شان بو میگرفت . سید کاظم از جاهل های با مغرفت آن روزگار بود که کمر همّت بسته بود و به دفن و کفن مرده ها پداخته بود . هرچه قدر به سید میگفتند این کار را نکن وبا می گیری ، گوش نمی کرد و می گفت وبا با ما کاری ندارد ...
بالاخره وبا گرفت . روزی که توی خیابان از پا درآمد سرش را برگرداند به طرف آسمان و با لبخندی گفت : " ما هم ؟ "
نادر ابراهیمی : نحوه کار شما در اجرای یک نمایش نامه چه گونه است ؟
بیژن مفید   :  من نمایش نامه را هیچ وقت نمی نویسم ، تا بازیگر آن را حفظ کند و روی صحنه مثل نوار پخش کند . من به آکتور این آزادی را می دهم تا نقش خود را هر طور که راحت است بازی کند. تنها چیزی که به بازیگر می گویم این است که فی المثل به او می گویم تو یک پلنگ هستی و داستان و فصای نمایش نامه را هم تشریح می کنم . بدین ترتیب " دیالوگ " ها را خود آکتور ها می سازند و و در مدّت تمرین نمایش نامه خود به خود نوشته می شود و شکل می گیرد . این کا را استانیسلاوسکی و برشت در میزانسن انجام داده بودند.
نادر ابراهیمی : چرا نمایش نامه را به این صورت پرداخت می کنید ؟
بیژن مفید     :  برای این که اغلب دیده شده است زبانی را که می نویسند و به بازیگر می دهند تا اجرا کند اغلب برایش بیگانه و نا آشناست . کم تر کسی پیدا می شود مثل نصیریان که موفق باشد . زبانی را که من انتخاب کرده ام به آکتور آزادی می دهد تا خودش را هر لحظه اختراع کند . با این همه من هنوز هم دنبال زبان تئاتر هستم ، شاید این شیوه را رها کنم و زبان دیگری اختیار کنم . نباید فراموش کرد که ما در برزخی هستیم که باید زبان را کشف کرد .
دیالوگ برناردشاو خیلی عالی و خوب است . چون برنارد شاو در پی سنتی است که شکسپیر پی ریزی کرده است ، ولی حرف مردم روزگارش نیست .
نادر ابراهیمی  : شما که در نمایش موسیقی ، آواز و یا رقص وارد کرده یید ، فکر نمیکنید با این کار یک اپرای بومی را سنت می گذارید ؟
بیژن مفید  : نه این طور نیست . من نمایش نامه ای نوشتم به نام " آدم وحوّا " که با ریتم موزیکال خوبی اجرا می شود و به صورت باله است ، این را می شود گفت اپرا إ
نادر ابراهیمی  : ایا در نمایش نامه های تان جنبه های حسّی قضیه را در نظر دارید یا نه ؟
بیژن مفید  :  توجه چندانی به این جنبه ها ندارم . من از احساس استفاده می کنم . ولی فقط به صورت یک وسیله . هدف فکر اصلی است . من تنها برای کشاندن مردم به تماشا خانه ها از جنبه های حسّی قضیه کمک می گیرم. چنان چه این کار را کرده ام و نتیجه خوبی هم گرفته ام . هر کس با به نوبه خود دنیا را عوض کند و من هم به سهم خودم دنیای کوچک و جامعه صنعتی شهر آبادان را عوض کردم .
نادر ابراهیمی : چه گونه ؟
بیژن مفید   :  وقتی که فهمیدم سینما تاج مخصوص کارمندان شرکت نفت است و ظبقه کارگر نمیتواند به این سینما بیاید ، فورا تقاضا کردم که کارگران را هم به سینما راه بدهند و در غیر این صورت قرارداد را پس خواهم گرفت . این گونه است که هنرمند جامعه خودرا تکان می دهد . دنیای اطرافش را می سازد ، خلق می کند و جان می بخشد ....