my films in youtube

  • jamined 13 vidéos

19 avr. 2012

شهر قصه


People have enjoyed our original production of "City of Tales" for more than 40 years. This popular classic play was written, directed, produced and performed by Bijan Mofid. I also was its main actress, assistant director and co-producer. The play was first performed by our Theatre company, "Atelier Theatre" in 1968. Then we sold our performance for only a single broadcast to Iranian Television and released its sound track on 1000 discs.

Now "Man O To" Television in UK has used the original sound track of our play, mutilated it and made an animation film without our knowledge and permission for purely commercial and financial gains.

Please join us and participate in our campaign and protest against this unlawful, resentful and unacceptable act of unprofessional behaviour.

Vous avez aimé nos représentations " La ville de contes" depuis quarante ans. Indignez-vous. Participez et protestez avec nous. La télé "man o to " reproduit une version mutilé en animation sans notre autorisation," Pour exploitation commercial et du profit financier ".


Notre travail a été repris sans notre autorisation." Bijan Mofid, écrivain, réalisateur, interprète, producteur" et moi-même, Jamileh Nedai, " actrice principale, assistante réalisateur, coproducteur", nous avons produis et représenté cette œuvre avec notre groupe d'Atelier de Théâtre en 1968. Notre représentation a été vendue pour une diffusion unique à la Télévision Iranienne et le son de la représentation a été sorti (mis en vente) en disque seulement en 1000 unités.
Jamileh Nedai
  


11 mars 2012

اثر سیمین ندایی. تابلو با پارچه . دهکده کنار آب

Mehrtaj Rakhshan


In honour of international women's day

by Chenar Khoob on Saturday, March 5, 2011 at 4:03pm ·
Mehrtaj Rakhshan (Badrol Doja Dehlavi)

Born in 1889 in Tehran, Mehrtaj Rakhshan was the first Iranian girl to graduate from the American School of Isfahan. One of the pioneers of women liberation movement in Iran, Mehrtaj believed education to be the key to emancipate Iranian women. In 1910, she established “Mother of Schools”, the first Iranian girl school where not only Persian, but also English and French were taught. After the closure of her initial school due to severe pressure from the Muslim fundamentalists, Mehrtaj was forced into a quasi exile in her own country. She nevertheless continued to educate Iranian women by establishing schools for girls in different cities; in fact by 1933, she managed to instruct over 5000 women to a level where they could teach themselves. A poet and an accomplished writer, she authored and published many articles on the need of women’s liberation and the separation of religion from the State. Mehrtaj was also the first female in Iran to publicly give speech not only in Persian, but also in English and French in order to demonstrate the non-existent status of Iranian women to foreign delegates. Hated by the religious groups, she even angered the intellectuals of her time by daring openly to engage in a relationship with Mirzadeh Eshghi, a famous poet of her time. On May 5, 1923 in response to Eshghi’s poem about the position of women, Mehrtaj published a poem in thanks and included a historical gold coin as a gift for him. She was branded as a scandalous and loose woman who brought shame to a proper society.

Mehrtaj left Tehran once and for all shortly after Eshghi’s brilliantly liberating ideas resulted in his assassination in 1924. From her house in Varamin, she continued to oversee and work as a consultant to the newly established education ministry’s effort to educate girls.

In the early 1940s, Mehrtaj bequeathed her wealth to the poor by transforming her mansion and the surrounding land in Varamin into an orphanage and a public school for orphan girls. Considering marriage and family life a nuisance for her restless soul, she instead moved into a tarp tent on the ground of the new facility where she lived with her dogs until her death. Due to her public denouncement of Islam, her conversion to Buddhism, her persistence to promote Darwinian evolutionary ideas and creating a dog sanctuary (viewed an unclean animal in Islam), Mehrtaj was proclaimed an infidel and najes or “unclean” by the religious establishment. However, despite years of abuse by the locals, she rejected a more comfortable and perhaps safer life in Tehran or abroad; instead she continued to supervise the education of the girls in the orphanage.  After the 1979 Iranian Revolution as the rest of her family and friends tried to escape Iran, Mehrtaj refused to leave; insisting that her work was needed now more than ever since women suddenly lost many of their rights enjoyed in the Pahlavi era.

Sadly, upon her death in 1985, the Islamic government of Iran did not allow any ceremonies or burial for Mehrtaj. Instead her 96 years old body was thrown out among the city's garbage dump; her school and orphanage were confiscated and subsequently closed.

Mehrtaj Rakhshan was fluent in Persian, English, French and Arabic. She wrote over 1000 lines of poetry, numerous articles and 2 books entitled "Zanan Sokhanvar" (Lady Orators) and “Hedayat be Rah hayeh Edalat” (Guidance towards paths of Justice).

Thank you Ammeh khanoom for all your work and sacrifice; May you find the peace that was denied to you on this planet. 

Mehrtaj Rakhshan
this is the letter about her 
Kamran Dehlavi a dit…
No, no, no...Mehrtaj Rakhshan (Badrol Doja Dehlavi)passed away before 1979 Iranian revolution. She lived in city of Damavand, and everyone knew her as 'Khanoom moddir".

Below, you should find a link to a more accurate writing about my aunt's biography.
http://www.citytomb.com/wiki/view/Mehrtaj_Rakhshan_Tehrani/

Kamran Dehlavi

24 févr. 2012

روایتی دیگر از راوی شهر قصه






روایتی دیگر از راوی شهر قصه
گفتگوی نوشین شاهرخی با جمیله ندایی
جمیله ندایی در خیابان امیریه تهران متولد شده است  و در همان شهر تحصیل و کار و پزوهش کرده است. از سالهای اول دبیرستان با بهمن مفید در یک گروه نو جوان کار تئاتر را  آغاز میکند و بعد با شاهین سرکسیان . گروه هنر ملی . و گروه لرتا نوشین به صحنه میرود.  همزمان در برنامه  دوم رادیو تهران با مدیریت ایرج گرگین ،با گروه بیژن مفید که نمایشنامه های کلاسیک دنیا را ترجمه و  اجرا  میکرد ،شروع به کار میکند. این آشنایی به ازدواج و همکاری طولانی می انجامد.
                      
جمیله: "  کلاس هشتم دبیرستان بودم .معلم ورزش ما خانم عزّت پریان مرا با خجسته کیا آشنا کرد که نمایشنامه یی به نام « آهن » را که خودش نوشته بود کار میکرد . این نمایش به اجرا نرسید اما آشنایی با او برایم مهم بود . مشکلات کار زنان در مراحل تصمیم گیری در کارهنری بسیار مشکل بود و خجسته کیا از زنانی ست که برای تئاتر مدرن ایران بسیار زحمت کشیده است و برای من که در آغاز راه بودم مدل و ایده آل مهمی بود. همان زمان نمایشنامه « آنکه گفت آری . و آنکه گفت نه »  نوشته برتولت برشت را عزت پریان در انجمن فرهنگی فرانسه  بازی میکرد و فروغ فرخزاد با پری صابری در نمایشنامه « شش شخصیت در جستجوی نویسنده »  نوشته پیرآندلو  اجرای فوق العاده یی داشت .  مادر من عاشق تئاتر بود و مرا به دیدن این نمایش ها میبرد .  و بعد ها برای انتخاب راه زندگیم بسیار مهم بود .در تابستان 1342 در دوره عکاسی دانشکده هنرهای دراماتیک نامنویسی کردم   و عضو کانون فیلم تهران شدم. مدیر کانون فرخ غفاری  بود و برای معرفی سینمای جدی و مولف دنیا هر هفته چند سئانس نمایش فیلم و بحث و گفتگو تشکیل میداد .کانون آرشیو فوق العاده‌ای داشت و فیلم‌ها را بدون سانسور می‌دیدیم .
اولین بار فیلم « خشت و آینه »  ابراهیم گلستان  ،  فیلم « شب قوزی » فرخ غفاری و « خانه سیاه است » فروغ فرخزاد را در کانون دیدم  و البته مجموعه یی از  شاهکارهای مهم تاریخ سینما. سینمای مولف و جدی سینمای ایران که با مشکل پخش روبرو بود معمولا در کانون نمایش داده میشد.
ده سال  جشن هنر نیز در زندگی نسل من تأثیر عمیقی داشت .  فیلم ، تئاتر ، موسیقی و آشنایی با متد کار و ایده های مهم ترین اساتید هنر دنیا .  بخصوص تئاتر مثل پیتر بروک ، باب ویلسون ، فرناندو آرابال ، نوریا اسپرت ، گروتوسکی ، کانتور ،  لیوینگ تیاتر و بسیاری دیگر . و همه گفتگوها در جلسات مطبوعاتی و اجراها بدون سانسور بود .
سال‌های چهل و پنجاه  در ایران خفقان سیاسی حاکم بود و دو نوع مبارزه بین جوانان رایج بود .
1-  پیوستن  به گروهای سیاسی مخفی و چریکی .
2-  مبارزه فرهنگی .
بسیاری از روشنفکران فکر میکردند کار فرهنگی برای آگاهی و مبارزه سیاسی بسیار مهم است .  و شرایط اجتماعی کمک کرد که دوره یی طلایی از مبارزه فرهنگی در عرصه ادبیات ، تئاتر و سینما اتفاق بیفتد .
من به کسانی بر خوردم که میگفتند « برای اینکه شرایط اجتماعی را عوض کنیم، باید آگاهی مردم را بالا ببریم و برای به وجود آوردن تئاتر و سینمای مدرن ایران باید راههای نوینی جستجو کنیم و به  تجربه های جدیدی دست بزنیم »   من این نوع تئاتر و سینما کار کردم.
شهر قصه
نمایشنامه شهر قصه با نگارش و کارگردانی بیژن مفید از مشهورترین تئاترهای مردمی ایران است. جمیله در این تئاتر نقش راوی خوش‌آوایی را دارد که قصه را حکایت می‌کند.
جمیله: "شهر قصه اولین بار در جشن هنر دوم در سال 1347 نمایش داده شد. این نمایش از طرف روشنفکران چندان حمایت نشد اما مردم بسیار استقبال کردند و حدود دوسال بر صحنه بودیم .  اما ده سال بعد یعنی  از فردای انقلاب مردم متوجه شدند که نمایش  شهر قصه از چه حکایت میکند ؟ .  


ظاهرا شهر قصه تخیلات  یک قصه‌گوست  . اما انگونه که او قصّه میگوید تماشاچی به مشکلات اجتماعی و فرهنگی دور وبرش  نگاه دوباره میکند و همه ناهنجاریها ، بد فهمی ها  ، بی عدالتیها ، جهل طلبی ها و ریاکاریها را میبیند .  بیژن مفید با زبان شعر و موسیقی اثر بزرگی به و جود آورد و تکنیک کار و نوع خلاقیت او در صحنه پردازی و کارگردانی روشی استثنایی در ایران بود .  شاید دلیل  موفقیت و درک این نمایش برای همه نسل ها از کودک و جوان و پیر بعد از گذشت چهل سال به دلیل نگاه او به جامعه ایران و در یافتش از کمبودها و ‏عقده ها و مشکلات اجتماعی باشد ».   
محیط سالم و روشن تئاتر
از نو جوانی  کار تئاتر را شروع می‌کند. و از آنجا که در یک خانواده‌ی فرهنگی رشد کرده  مشکلی برای کار هنر پیش پایش نبوده است.
جمیله: "مامانم عاشق تئاتر بود و من در محیط  کاری سالمی وارد شده بودم. خانواده می‌دانست چه میکنم و کجا می‌روم. همیشه کسی مرا همراهی میکرد. فقط یک نگرانی وجود داشت که از  درس خواندن غافل شوم .
و من باید دایم  ثابت میکردم که میتوانم به تئاتر بپردازم و تحصیل  کنم . با وجود کار در تئاتر، رادیو ، و تلویزیون من وبیژن کاردایمی نداشتیم و مخارج زندگی و تحصیل بچه ها سازماندهی دیگری میطلبید . من  یکسالی برای تحصیل به لندن رفتم و در مدرسه عالی تلویزیون و هنرهای زیبا سینما خواندم که بتوانم به طور رسمی کارمند تلویزیون شوم.  البته همزمان در کانون پرورش فکری کودکان و نو جوانان ، کارگاه نمایش و تلویزیون و رادیو  کار میکردم و به عنوان زن هیچ مشکلی نداشتم . وقتی در مدرسه تلویزیون بودم  غیر از فیلم مدرسه ، پنج فیلم مستند برای وزارت فرهنگ و هنر ساختم که همه گروه فیلمبرداری مرد بودند و برای چند تا از فیلمها یکی در باره ارکستر زنان  و دیگری رقصهای زنان بختیاری با گروه به شهرهای مختلف ایران سفر کردم . در هیچ کجا و  با هیچ کدام از مردان مشکلی نداشتم. مشکلات بعد از انقلاب بوجود آمد.
چارقد جمهوری اسلامی
هنگام انقلاب جمیله کارمند تلویزیون است. و در تلویزیون آموزشی  کار می‌کند .ولی هرروز شرایط زندگی و کار برای او و زنانی مثل او سخت‌تر و سخت تر می‌شود.

جمیله: "فردای انقلاب که مسئله‌ی حجاب اجباری پیش آمد كارمند تلويزيون ملي ايران بودم . فيلم مستند مي ساختم و فيلم مستند تدوين مي كردم ، گاهي در بارهٌ سينما ، تئاتر ، نقّاشي و ادبياّت در جرايد مي نوشتم .. در بازيگري و كارگرداني تئاتر و راديو بيش از پانزده سال سابقه حرفه اي داشتم .  روزهاي اوّل انقلاب ، به دليل اسلامي و مذهبي شدن حكومت ، زنان آزاديخواه و مدرن ، زندگي اجتماعي خودشان رادر خطر ميديدند . حرفهٌ من كه مستقيماّ با آزادي عقيده و بيان و استقلال فرد سر وكاردارد ، از روزهاي اوّل با آشفتگي و ندانم كاريهاي مسئوليني كه هرروز عوض ميشدند و عموماً از حرفه ها ي فرهنگي بي اطّلاع بودند ، مواجه شد . بدتر آنكه سازمانهاي سياسي چپ مطلقاً اعتناعي به مسايل فرهنگي نداشتند و امور فرهنگي را هم چون مشكل مسايل زنان ، تا رسيدن به قدرت  ،  عقب ميانداختند .   دست اندركاران فرهنگ كه بيشترشان هواخواه ديدگاههاي چپ بودند ، درين بلوا تنها مانده بودند .  از آنطرف ، سركوب آزاديهاي زنان و مطبوعات وامور فرهنگي نمايشي يعني سينما و تئاتر و تلویزیون  ، مهمترين هدف گروه های  فشار حكومت بود كه هنوز هم هست .
من جزو کسانی بودم که در تمام تظاهرات ـ و  گرد همایی ها ـ شرکت میکردم .  مبارزه زنان علیه حجاب اجباری چهار پنج  سال طول کشید و در زمان جنگ ـ موفق شدند حجاب را اجباری کنند . درین فاصله زن قضات را در اردیبهشت ماه 1358 از کار برکنار کردند ،و قانون حمایت خانواده هم در مهرماه 1358 لغو شد  .  و طبق اماری که فرشته شاه حسینی در روزنامه همشهری منتشر کرد نهصد و پنجاه هزار زن کارمند را اخراج کردند .
با اینکه حزب‌الله با  سازماندهی بسیار به گرد همایی ها و جلسات و دفتر روزنامه ها و مجلاتی  که از آزادی و جنبش زنان دفاع میکرد حمله میکرد ، مقاومت زنان بی نظیر بود .  و چند بار خمینی عقب نشینی کرد  . اما متاسفانه جریانهای سیاسی نگران انقلاب بودند  و نه اعدامهای خودسرانه را محکوم  میکردند  و نه مبارزه علیه ازادی مطبوعات و جنبش زنان را جدی میگرفتند.
یادم هست وقتی  تمام مهد كودكهاي ادارات دولتي تعطيل شد ، بسياري از همكاران من در تلويزيون ملّي ايران ، بعد از بسته شدن مهد كودك تلويزيون ، مجبور شدند كارشان را ترك كنند . آن روزها من كارمند تلويزيون بودم و به دليل سرپرستي دو فرزندم حقّ اولاد ميگرفتم . بعد از مستقرّ شدن مردان ريشو در تلويزيون ، به حسابداري احضار شدم و بعد از سوٌال و جواب بسيار كه حقّ اولاد به پدر تعلّق دارد ، گفتند نميتوانند بعد ازين به من حقّ فرزند بپردازند . مرد ريشو مرد مهرباني بود ، وقتي به او توضيح دادم كه پدر فرزندان من بيكار است و من از او جدا شده ام و سر پرستي بچّه ها طبق قانون حمايت خانواده به من محوّل شده است . او در جواب گفت - :  قانون حمايت خانواده ، مغاير قوانين اسلام است . خواهر در دين اسلام صلاح نيست كه زن تنها زندگي كند ، براي خودتان شوهري دست و پا كنيد و فرزندانتان را هم به پدرشان بر گردانيد .

مادر جمیله فرزندان جمیله را به فرانسه می‌برد، و چندماه بعد  ، جمیله هم به پسرانش می‌پیوندد.
جمیله: "کم کم  مردان  ریشو  پستهای مهم تلویزیون  را اشغال کردند و ارزشهای سنتی را اعمال کردند . بخصوص علیه زنان .  کم کم گفتند که باید چارقد سرتان کنید و چند وقت بعد زنان حزب الله را  مامور کردند که مقابل درب ورودی ساختمان مستقر شوند و از ورود زنان بدون روسری  جلوگیری کنند .
و  من هروز در یک درگیری شرکت داشتم و یک روز  رئیس قسمت فیلم به من گفت یک ماه برایت مرخصی نوشتم . اوضاع خیلی شلوغ پلوغه. فعلا  سرکار نیا. من با استفاده از همان مرخصی  به پاریس امدم و ماندگار شدم. چند ماه بعد جنگ شروع شد و شرایط بدتر شد .در روزنامه جمهوری اسلامی نام من و چند نویسنده و شاعر را چاپ کردند و نوشتند که این روشنفکران در جلسات ضدّ انقلابی ها شرکت میکنند . چند ماه بعد اعتبار پاسپورتم تمام شد و وقتی برای تمدید به سفارت مراجعه کردم  ، تمدید نکردند. ومن ماندم با مسئولیت سر پرستی دو تا فرزند پسر .
در ابتدا جمیله فکر نمی‌کرد که در فرانسه ماندگار شود.
جمیله: "من جزو کسانی بودم که خود را نسبت به آینده‌ی فرهنگ کشورم  مسئول میدانستم و باید برمیگشتم. فکر میکردم  شرایط کشور عوض میشود و برمی‌گردیم .. تا هفت هشت ده سال پیش زندگیم را نمی‌ساختم و فکر می‌کردم این زندگی موقتیست . ولی بعد از سالها متوجه شدم  نه در هر  نقطه از دنیا که زندگی میکنیم باید دوره کوتاه زنده بودنمان را سازماندهی کنیم.  
من از  فعالان خیلی قدیمی جنبش زنان ایران و فرانسه هستم. و مسایل فرهنگی ایران و جهان  برایم بسیار  جدیست و از تزدیک همه فعالیتهای فرهنگی را دنبال میکنم .   و زندگی بدون این فعالیتها برایم معنی ندارد.
وداع با حرفه‌ تئاتر
جمیله با آمدن به پاریس حرفه‌ی تئائر را کنار می‌گذارد و تنها به سینما ادامه می‌دهد.
جمیله: "تئاتر باید با زبان جامعه‌ی دور و برمان ارتباط داشته باشد. من به تئاتری معتقدم  که در جستجوی فهمیدن  متن و مسایل پیچیده انسانی ، سخنگوی زنده شرایط روزمره و مشکلات و معضلات باشد.
در پاریس فقط گروه پیتربروک را میشناختم که به این شیوه کار میکردند. آنهم به دلیل اینکه درایران وقتی به دیدن نمایش شهر قصه امده بود با او اشنا شده بودم و بعد در جشن هنر شیراز و اجرای نمایشنامه آرگاست . من  از مشکل زبان فرانسه ، مشکل مالی و سر پرستی فرزندانم را هم داشتم و وارد شدن به تئاتر جدی که بتوانی مخارج زندگیت را هم از کارت تامین کنی بسیار بعید به نظر میرسید.
دشواری تئاتر در تبعید اما تنها در زبان کوچه و بازار و فقدان درآمد نیست، بلکه ابعاد گسترده‌تری دارد.
جمیله: "در غربت  دوستان زیادی دارم که به زبان فارسی تئاتر کار می‌کنند . اما دایما با مشکل مالی و کمبود تماشاچی روبرو هستند .
تماشاچی ایرانی در غربت ، پی  سئوالهای بی جواب سیاسی ست و شرایط روزانه زندگی اش در تبعید  از او انسان سختی ساخته است  . و برای تئاتری ها بسیار مشکل است  که در کار تئاتر به تجربه های جدید دست بزنند و  رشدشان در حرفه بسیار محدود است .
آغاز دشوار
جمیله ندایی به سختی وارد حرفه دیگرش تلویزیون و سینما میشود.
جمیله: "من اینجا تحصیلات دانشگاهی ام را ادامه دادم. تخصصّم در سینما ، فیلم‌شناسی و مفاهیم تدوین فیلم است . در رشته‌های هنری تحصیل دانشگاهی معمولا تاثیر زیادی ندارد . اما خوبی آموزش متدیک درک ترا از کار و جستجوی هنریت افزایش میدهد .."
اما وارد حرفه شدن زیاد آسان نبود.
جمیله: " در  ایران پنج فیلم بلند مستند ساخته بودم و امکان اولین فیلم سینمایی‌ام را هم که یکی از دوستانم نوشته بود داشتم. اما از صفر شروع کردن در غربت حکایت دیگری دارد. در شروع به کار سیاه پرداختم و بعد در عکاسی های زنجیره یی به کار پرداختم. همزمان یک فیلم بلند مستند به نام « نان و آزادی » با تیمور بطایی تدوین کردم . بعد برای تدوین خبر در تلویزیون دولتی فرانسه شروع به کار کردم و همزمان در شرکتهای خصوصی که برای کانالهای فرانسوی و اروپایی فیلم می ساختند به تدوین فیلمهای مستند و داستانی پرداختم . . چند فیلم مستند هم ساختم که درچند فستیوال و انجمن های زنان دایم نمایش داده میشود."
هنر و خودشناسی
جمیله ندایی معتقد است کار در حرفه‌ی تئاتر و سینما ،شناخت انسان  را از جهان بسیار بالا می‌برد.
جمیله: " اهمیت سینما و تئاتر در زندگی کاری من این بود که در هر مرحله جستجو و هر شناخت از کاری که انجام میدادم با پیچیدگیهای خودم و  انسانهای اطرافم بیشتر آشنا میشدم  .  و در واقع حرفه من ، در مبارزات فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی من بسیار موثر بود.»
بیشتر فیلمهای مستندی که من کارکرده ام  در باره مسایل و مشکلات اجتماعی و سیاسی ست . وقتی حدود یکسال در باره موضوعی تحقیق میکنی و چند ماه  روزی حدّاقل ده ساعت با تقریبا پنجاه تا صد و پنجاه ساعت  فیلم دست و پنجه نرم میکنی تا سر آخر به یک فیلم یکساعته یا چند ساعته برسی .  ناچار موضوع را دقیق میشناسی  و ساعتها میتوانی با تهیه کنند ه و پخش کننده به بحث و جدل بپردازی. »
سانسور ایدئولوژیک
جمیله به تفاوت سانسور در زمان شاه و سانسور در جمهوری اسلامی اشاره می‌کند.
جمیله: " در کار تئاتر و سینما فقط به چند موضوع حساسیت وجود داشت .
از خانواده سلطنتی   نباید انتقاد میکردی. قانون  اساسی را نباید به سوال میگذاشتی. به بهانه عرف نباید به دین مبین اسلام  و قوه سه گانه برخوردی میکردی . 
وقتی رضا قطبی تلویزیون ملی ایران را به وجود  آورد ،در کارگاه نمایش ما نمایشنامه ها‌مان را برای تصویب به ساواک نمی‌دادیم.  ولی این به این معنا نبود که شمشیر دموکلس  سانسور دایم مارا تهدید نمی کرد !
منتها تفاوت زمان شاه و  زمان خمینی ، تفاوت رژیم دیکتاتوری و رژیم توتالیتاریسم مذهبی ست .
امروز هر فکر و حرکت اجتماعی باید در چارچوب ایدئولوژی اسلامی با تعریف دسته یی از متفکرین دینی و اینانی که خود را نو اندیشان دینی مینامند، باشد. شرایط بیان و هرنوع اظهار عقیده در زندگی معمولی تا خلاقیت هنری و کار سینما و تئاتر و تلویزیون بسیار  سخت‌تراست.
به نظر من مهم‌ترین مسئله یی که به آن بسیار کم بها داده شده است مسئله حجاب اجباریست.
 مشکل فقط این نیست که بازیگران زن سینما  با چارقد و مانتو به  رختخواب میروند ، و در هیچ صحنه یی از یک فیلم یا نمایشنامه بر صحنه هیچگونه تماسی با تن زنان نمیشود داشت ، مشکل تمام آن ممنوعیتها و محدودیتهایی ست که بر ذهن یک نویسنده و خلّاق هنری وارد کرده اند. آنچه که ذهنیت نویسنده و هنرمند  را تخریب می‌کند همین رابطه‌ی زن و مرداست . همه مفاهیم را به هم ریخته‌اند.وحشتناک است .
در دنیای آزاد ،  یک هنرمند و خلّاق کار هنری در تمام عرصه های فرهنگی آنکسی ست   که در تمام   مراحل به وجود آمدن یک کارهنری ، تخیلش را ـ با مسئولیت البته ـ با آزادی محض بتواند بیان کند .  اگر به تاریخ هنر نگاه کنیم همه آنها که نگاه و فرهنگ بشریت را ساخته اند و نامشان ابدی شده کسانی بوده اند که سنت ها را شکسته اند و دایما  نگاه جدیدی برای رهایی و آزادی انسانها ارائه کرده اند. ایران برای کسی که فکر میکند جهنم است ."
بهای سنگین تبعید
دل برای دیدار عزیزی می‌تپد؛ برای آخرین دیدار، اما نه امکان بازگشتی است و نه وداعی.
جمیله ندایی : "مادرم را ده سال بود ندیده بودم. سال آخر بیمارستان بود و من نمی توانستم به دیدنش بروم . قادر نبود سفر کند . او از دنیا رفت و من لحظات آخر کنارش نبودم . هرگز نمی‌توانم مسبّبین را ببخشم . مادرم رفت .. و او را ندیدم.
از تماشا تا تدوین
وقت چندانی برای تفریح  وجود ندارد .
جمیله ندایی  : " شانس بزرگ من زندگی در کشوری ست که امکان دیدن فیلم های مهم و تمایشنامه و فستیوالهای مختلف فرهنگی زیاد است . در سی سال گذشته بیشترین بودجه من صرف دیدن فیلم و تئاتر شده است . دربدترین شرایط مالی رفتن به تئاتر و سینما و موزه و نمایشگاه  را ترک نکرده ام .
و همه این فعالیتهای فرهنگی در رشد فکری من و نگاهم به دنیا بسیار تأثیر گذاشته است . "
جمیله موسیقی کلاسیک ، جاز ، راک ، و متال را  دوست دارد . باخ ، وردی ، موزارت ، شوپن ،واگنر  برای کلاسیکها . و بسیاری مثل گروه بیتل ، پینک فلوید ، رولینگ استونز . برای موسیقی امروز.
از خوانندگان مدرن ژولیت گرکو . و بخصوص آلن سوشون .  
جمیله: " آلن سوشون  شاعر زمان حاضر و فمینسته. او  زبان شعری را در تصنیف فرانسه از سی چهل سال پیش تا امروز بالکل عوض کرد.  موضوع ترانه های او ، مربوط به زندگی شخصی و اجتماعی جامعه‌ی مدرن امروز و آدمهای  امروز است . نگاه او به رابطه زن و مرد و روابط اجتماعی و نابرابری ها و ارزشهای انسانی فوق العاده ست ."
جمیله چندین  پروژه‌ کار در دست دارد .
جمیله: "پروژه‌ی فیلم و کتاب در مورد بیژن مفید و انتشار مجدد نمایشنامه های بیژن مفید را در دست دارم . درین مورد به فرهنگ و جوانان ایران مدیون و موظفم . 
یک فیلم در مورد نمایشنامه عروسکی در دست تهیه دارم . و چاپ نوشته های پراکنده ام . و تدوین و پخش صد ساعت فیلم از جتبش زنان ایران و فرانسه ."
جهان دیگرگونه هنر
جمیله در کودکی دلش می‌خواسته قاضی دادگستری شود، چراکه قانون و عدالت برایش جذاب بوده، اما هنر زندگی اصلی او می‌شود.
جمیله: " پدرم را سه ساله بودم که از دست دادم. و عادلانه نبود که شب و روز وسالها شاهد اشک ریختن مادرم در خلوت خانه باشم . امر قصاوت برایم مفهوم شناخت و از بین بردن همه بی عدالتیهای زمینی و آسمانی بود .  اما بعد ها همه رویاهایم در جهان هنر به واقعیت پیوست . در واقع دنیای هنر دنیای رویایی بود که می‌توانستم در آن نفس بکشم و زندگی کنم.
آنقدر بی‌عدالتی و ظلم دور و برم می‌دیدم ـ که هنوزم هست ـ که هنر زندگی اصلی من شد. اگر اضطراب‌های زندگی در کودکی به خاطر مرگ پدرم نبود، شاید می‌رفتم دنبال حقوق و عدالت و قاضی می‌شدم."
جمیله با طوماری از کتاب‌های تأثیرگذار بر زندگی‌اش آغاز می‌کند تا به دوران کودکی می‌رسد.
جمیله: " اولین کتابی که مرا تکان داد "هکلبری‌فین" نوشته " مارک توین " بود .  در کتاب هفته خواندم  و از شادی دیوانه شدم و  پنجاه سال بعد دوباره به انگلیسی  خواندم و همان شادی باز آمد . اما آن کتابی که دایما دوست دارم " در جستجوی زمان از دست رفته " نوشته مارسل پروست  است ."

20 févr. 2012

هشت مارس2009 پاریس.




هشت مارس2009 پاریس.
کمیته ضّد سنگسار برگزار میکند.
سخنگویان          
  
غیث جاسر از هیئت مدیره نوول کستیون فمینیست  گاهنامه تئوریک ، در مورد جنبش زنان.  که بنیان گذار آن سیمون دبووار است
 "  سواستفاده از نظریات سیمون دوبوار در تعریف فمینیسم اسلامی "

مهناز شیرآلی جامعه شناس ، نویسنده کتابهای " جوانان ایران ، نسل آشفتگیها"
"میان اسلام و دموکراسی"  . " جنبش زنان در ایران و جامعه مدنی ".

  اذر درخشان    " سال صفر و جنبش زنان ایران   
 جمیله ندایی " جنبش زنان ایران از 8 مارس 1979
تا 8 مارس 2009
و نمایش فیلم تظاهرات ضدّ حجاب اجباری        
مهری جعفری، زهره ستوده، جمیله ندایی