my films in youtube

  • jamined 13 vidéos

14 déc. 2005

خانه هنوز سياه است


جميله ندايی
پاييز 1998
خانه هنوز سياه است
رابطهٌ شاعرانهُ فروغ از نگاه زنانه ، با زبان سينما
جستجوي فروغ براي آموختن و فهميدن تصوير و سينما
رابطهٌ فروغ با ابراهيم گلستان تنها معّلم و تنها شانس او براي آموختن حرفه و ورود به حرفه
لازم به توضيح نيست كه من به عنوان يك زن فمينيست به موضوع نگاه ميكنم
امّا چرا هنوز خانه سياه است
.
وبر اساس سه نكته 1-
چه كسي با كدام نگاه و تفكّر و با كدام دانش سينمايي اين فيلم را ساخته است . 2 -
فيلم مستند در تعريف و زبان سينمايي 3-
از دست رفتن بيان و زبان سينما در هنرهاي ديگر ، درين بحث ، شعر تحليل من از فيلم » خانه سياه است « با نگاه به حسّهاي دروني شاعر ِ شعر عروسک کوکی، تعريف ميشود بر اين اساس با توجهّ به چند نكته بحثم را شروع ميكنم
. 1-
رابطهٌ شاعرانهٌ فروغ از نگاه زنانه ، با زبان سينما
فروغ فرخزاد ديماه 1313 در تهران متولّد ميشود ، در شانزده سالگي ازدواج مي كند ، در هفده سالگي مادر ميشود ، اولين مجموعهٌ شعرش را در سال 1331 به نام » اسير« منتشر ميكند ، 1334 طلاق ميگيرد و طبق قانون از ديدن تنها فرزندش محروم ميشود ، دوّمين مجموعهٌ شعرش ،» ديوار « را در سال 1335 منتشر ميكند. وسال بعد ، 1336 مجموعهٌ شعر ديگري به نام » عصيان « منتشر ميكند . درين سالها ، در مورد ساختمان و وزن و كاربرد كلمات بحثها داغ است ، فروغ ميگويد : » من به دنياي اطرافم ، به اشياي اطرافم و آدم هاي اطرافم و خطوط اصلي اين دنيا نگاه كردم ، آن را كشف كردم، و وقتي خواستم بگويمش ديدم كلمه لازم دارم . كلمه را وارد كردم . به من چه كه اين كلمه هنوز شاعرانه نشده است . جان كه دارد ، شاعرانه اش مي كنيم « به اين جملات توجّه داشته باشيد ، چون دير تر در سينما فروغ سعي ميكند ، با همين تعريف كار كند . سال 1337 فروغ در » سازمان فيلم گلستان « به عنوان ماشين نويس و مسئول بايگاني استخدام ميشود و از سال بعد به تدوين فيلمهاي به تعريفي » مستند « اين سازمان مي پردازد . بايد ياد آوري كنم فيلبرداري اين فيلمها به شيوهٌ فيلمهاي خبري، بدون برنامه ريزي قبلي فيلمبرداري ميشود . يعني فيلمبردار، مثل يك عكّاس از هر زاويه و با هر نوع حركت دروبين كه درلحظه به ذهنش مي رسد ، فيلم ميگيرد . بعد در سالن تدوين ، با چسباندن اين تصاوير متّحرك ، سعي ميشود تداومي به دست آيد كه موضوعي را به تماشاگر منتقل كند . فروغ كه شيفتهٌ آموختن و كشف است با تصّور اينكه دانش سينمايي و زبان سينما را ميتواند از گلستان بياموزد ، به كار شبانه روزي در استوديو مي پردازد . آن روزها در ايران كسي از آموزش زبان سينما صحبتي نميكند . بين رو شنفكران بحث سر اين است كه بايد به سينماي ديگري غير از فيلفارسي پرداخت ، سينمايي كه فقط هدفش سرگرمي و تحميق تماشاگر نباشد ، سينمايي كه تماشاگر را آگاه كند وبه فكر وادارد. صحبت از مطرح كردن كدام موضوع هست ، امّا صحبتِ موضوع را چگونه و چطور بيان كنيم نيست . اگر براي شعر گفتن به فارسي لااقل بايد زبان فارسي را بدانيم ، براي فيلم ساختن هم بايد زبان سينما را شناخت . فقط كاربرد تكنيكي وسايل فيلمبرداري و صدا و تدوين ، كافي نيست . استفاده از تصوير متحّرك بدون آشنايي با زبان ، مثل اينست كه كلمه هايي از زبان ديگر را از دائره االمعارف در بياوريم و پهلوي هم بگذاريم و بگوييم ما زبان چيني حرف ميزنيم . البته مفاهيمي را مي شود اينگونه منتقل كرد ، امّا دريافت هركس متفاوت خواهد بود. سانسور عقيدتي و شرايط اجتماعي سياسي هم مشكل ديگري بود و هست كه تصوير سازان به آن بهانه از آموختن زبان مي گريزند . و وقتي صحبت از چگونگي زبان ميشود ، به بهانهٌ اينكه بايد حرفها را سربسته و غير مستقيم زد ، الكن بودن فيلم توجيه مي شود . در ايران ، براي ساختن فيلم مستند ، در حال ساختن فيلم مستند نيستيم ، در حال ساختن تصوّرمان از فيلم مستند هستيم . براي فيلم مستند بايد مستقيم به واقعيت مراجعه كرد ، امّا رژيم ديكتاتوري شاه و رژيم توتاليتر مذهبي ملّا ها از استناد به واقعّيت تعريف خودشان را دارند. فروغ در چنين محيطي ، از شعر و كلمه و حسّ شاعرانه و زنانه اش كمك ميگيرد و عكسهاي متّحركي را كنار هم ميچيند و بعد كلماتي را بر آن عكسها مي نشاند . بدين معنا تا سينما ، هزاران پلّه فاصله است
.
2-
جستجوي فروغ براي آموختن و فهميدن تصوير
فروغ در استوديوي گلستان ، اوّل سعي ميكند تصاوير را كنار هم بچيند و ببيند چه معنايي ميشود از آنها درآورد . نتيجه كار راضي اش نميكند و استاد و راهنما و عشق بزرگ او گلستان هم تعريف محدودي از سينما دارد ، اّما چون در آن لحظه نويسنده مشهوري ست و به زبان انگليسي تسلّط دارد و بخصوص يك استوديوي فيلمسازي مستقلّ دارد ، تنها آدم اين رشته است كه فروغ ميشناسد . نكته مهمّ ديگر اينكه گلستان در رابطه عاشقانه با فروغ ، هرچند معلّم و مراد است ، امّا شعر و موقعيت اجتماعي فروغ هم برايش مهمّ است . و سعي دارد فروغ را با دنياي وسيعتري از هنر آشنا كند . فروغ شيفتهٌ اين رابطه در نظرهاي سينمايي و هنري گلستان شك نميكند . و چون آيه و حكم ، مسحور كلمات سحرآميز گلستان در بارهٌ سينما و جهان است . آن روزها هم مثل امروز ، دانش و زبان در سلطهٌ مردان است و براي به دست آوردن آن از طلبگي و مريدي بايد شروع كرد .و براي يك زن راه ديگري وجود ندارد . بايد عاشق مرد شد ، بايد خود را فراموش كرد ، بايد در زبان بيگانهٌ مردانه و پدر سالارانه دانش اندكي آموخت . فروغ روحيه يي سركش دارد و در مصاحبه يي ميگويد » من بايد خودم سرم به ديوار بخورد و بشكند ، تا بفهمم درد يعني چه ؟ « امّا آموختن زبان سينما ، در سالهاي چهل در ايران ، سرگرداني محض است . مي شود سر را به ديوار زد ، امّا چاره هاي سردرد ، درمانهاي مغشوشي دارد. مثلاً فروغ مي خواهد بداند دو بندِ مي توان همچون عروسكهاي كوكي بود با دو چشم شيشه اي دنياي خود را ديد« را چگونه ميشود به زبان سينما بيان كرد ؟ آيا نماي درشتي بگيريم از يك عروسك كوكي ؟ دوربين را در كدام زاويه بگذاريم ؟ از نگاه بالا به پايين ؟ از نگاه پايين به بالا ؟ از نگاه روبرو به عروسك ؟ :كدام لنز را به كار ببريم ؟ در نماي بعد نگاه شيشه اي از دنيا را چطور نشان دهيم ؟ اگر بخواهيم حسّ شاعر را نشان دهيم كه قصدش از تصوير عروسك كوكي ، زني ست كه بي عشق شرايط تحميل شدهٌ اجتماعي را مي پذيرد بي آنكه خوشبخت باشد . كدام تصوير را انتخاب خواهيم كرد ؟زن تن فروش كه براي لقمه ناني در بستر مردهاي متفاوت ، با فشار هرزهٌ دستشان ميگويد » آه من بسيار خوشبختم « و يا زن شوهر دار كه با فشار هرزهٌ يك دست ، دست شوهر ، هر شب ميگويد » آه من بسيار خوشبختم « ؟ چطور ميشود زني را نشان داد كه نميخواهد شيئ ، عروسكي ، فقط براي هوسهاي جنسي يك مرد باشد ؟ آيا فقط عكسي از زن فاحشه در لباسي از تور و پولك در كنار خيابان در شبي تاريك كافي ست ؟ يا اورا در سكس شاپ نشان دهيم يا در اطاق هتل محلّه هاي گرم ؟ زن شوهر دار چه ؟ اورا بايد در آشپزخانه نشان داد كه مشغول غذا پختن براي شوهر است ؟ يا در رختخواب؟ او را در حين صحنهٌ عشق ورزي شوهر نشان دهيم كه ميبينيم برايش تفاوتي ندارد كه اين زن باشد يازن ديگر ؟ يا اصلاً به تصوير بسته يي از نگاه غم آلود يك زن ، خيره به خارج نما بسنده ميكنيم ، كه اين كلمات چون صداي درونش با تصوير شنيده ميشود ؟ آيا تاثير هركدام ازين تصاوير را مي شناسيم ؟ آيا مطئنيم كه تصويري كه ما انتخاب ميكنيم همان حرف ، همان حسّ ، همان بيان را كه قصد داريم بيان ميكند ؟ اين تصاوير را چگونه بايد فيلمبرداري كرد ؟ در كدام لحظه از روز ؟ با كدام نور ؟ در چه اندازه يي از نما ؟ با كدام حركت دوربين ؟ بايد چند نما ، يا چند عكس گرفت ؟ اندازه هاي نماها چيست ؟ نماي درشت ؟ نماي دور ؟ نماي متوسّط ؟ اگر چند نما ميگيريم ؟ نماي يك و دو وسه كدامند ؟ چگونه پشت هم قرار ميگيرند ؟ زمان هر نما چقدر است ؟ حركت آدمها در عكس چگونه است ؟ تداوم كلمات شعري چگونه به زبان سينمايي ترجمه ميشود ؟ فروغ شايد اين سوٌالها را از خودش كرده باشد ، امّا جواب را از كه بگيرد ؟ فروغ فيلم سفارشي جذام را مي پذيرد و شاد به جذامخانه ميرود . به او هيچكس نياموخته است فيلم مستند را چطور بايد ساخت ؟ روش تحقيق نمي داند . مفاهيم اندازه هاي نماها را نمي شناسد . نميداند براي كدام معنا دوربين را حركت بدهد . او فقط ميداند تصوير اين آدمها بر پرده شايد حسي را بر انگيزد . فروغ نگاه شاعرانه اش را به جذاميان ميدوزد و در نمايي از كودك جذامي ميخواهد كه در جواب معلّم كه مي پرسد : » يك جمله بساز كه كلمه ٌ زشت درآن باشد « ، بگويد : دست ، پا ، سر براي شاعر كه عاشق زيبايي ست ،داشتنِ دست و پا وسرِ زشت ، منتهاي بي عدالتي ست . همين . ما تماشاگر فيلم . در نماهاي قبلي و بعدي و در كلّ فيلم نميفهميم اين بي عدالتي از كجاست ؟ عدل الهي ست ؟ شرايط اجتماعي ست ؟ بچه يي كه اين كلمات را ميگويد مي داند كه به او ظلم شده ؟ او اگر تصويرش را ببيند چه حسّي خواهد داشت ؟ تحقير خواهد شد ؟ عصباني خواهد شد ؟ عصيان خواهد كرد ؟ ما تماشاگر چه حالي پيداميكنيم ؟ حسّ ترّحم و همدردي ؟ آيا بعد از ديدن اين فيلم ، بلافاصله به مراكز بهداشتي كمك مالي خواهيم كرد؟ دولت و سازمانهاي بهداشتي را به انتقاد خواهيم كشيد ؟ عليه سيستم حكومتي - كه به فقر و عواقب آن دامن ميزند - طغيان سياسي خواهيم كرد؟ فروغ با گروه فيلمبرداري دوازده روز در ميان جذاميان زندگي ميكند و از هر تصويري كه به نظرش ميرسد فيلم ميگيرد . تهيه كننده فيلم ، گلستان ، همان امكانات را به آنها داده است كه به گروه فيلمبرداري از چاههاي نفت ميدهد . گفتيم در مورد فيلمهايي كه گلستان از مناطق نفتي ميسازد هم ، همين روش به كار ميرود ، فيلمبرداران ورزيده از وقايع فيلمبرداري ميكنند و در اطاق تدوين ، تصاوير به هم چسبانده ميشود و بعد معمولاً گفتاري استعاري براي فيلم نوشته ميشود . در آن روزها گلستان ، چون بسياري از روشنفكران به سياستهاي رژيم انتقاد دارد امّا انتقاد مستقيم ممكن نيست و هركس در رشتهٌ خودش به نحوي غير مستقيم سعي ميكند حرفش را بزند. كار كردن به اين نحو سخت است بايد روشي به كاربرد كه ساواك متوجهّ نشود و مردم و تماشاگران متوجهّ بشوند . فروغ فيلم » خانه سياه است « را بدون تداوم سينمايي تدوين ميكند و براي گفتار، آيه هايي از تورات را بر ميگزيند . كاربرد كلام خدا از نظر مقامات ايرادي ندارد . امّا فروغ ميتواند به بهانهٌ خدا غير مستقيم شاهنشاه را كه سايهٌ خدا بر زمين است ملامت كند كه اينهمه زشتي آفريده است . يا با دامن زدن به شرايط اجتماعي موجود ، باعث فقر و امراض ناشي ازآن شده است . اولين گفتار صداي ابراهيم گلستان است » دنيا زشتي كم ندارد . زشتي هاي دنيا بيش تر بود اگر آدمي بر آن ها ديده بسته بود . امّا آدمي چاره ساز است .» ازين جمله دو برداشت وجود داشت 1-
جذام مرضي ست كه ميشود معالجه اش كرد 2-
زشتي هاي جامعه را بشناسيم و عليه آن مبارزه كنيم بعد تر جملهٌ ... »
جذام همه جا هست ... جذام با تنگ دستي همراه است
... و بعد تر جملهٌ » به ياد آور كه زندگي من باد است و ايام بطالت را نصيب من كرده يي
« اين جملات دو پهلو مفهوم سياسي فيلم را مي رساند . فيلم » خانه سياه است « اسفندماه 1341 در كانون فيلم تهران نمايش داده ميشود. بعد از نمايش فيلم احمد فاروقي فيلمساز كه در فرانسه تحصيل كرده است مي گويد : » اين اولّين فيلم ايراني ست كه كثافت هاي ايران را به خوبي نمايان ساخته است و اقاي كوشان و ديگران ازين فيلم خوششان نخواهد آمد « مقصود از آقاي كوشان و ديگران ، تهيه كنندگان بخش خصوصي هستند كه فيلمفارسي مي سازند و براي فيلمهاي موُلّف حاضر نيستند سرمايه گذاري كنند ، چون نيروي مقابله با مقامات سانسور را ندارند. محّمد متوسّلاني از هنرپيشگان فيلمفارسي آن زمان جواب مي دهد : » دكتر كوشان و ديگران متاٌسّفانه ، مثل سازندگان اين فيلم ، آزادي بيان براي كثافت هاي اجتماع ما را ندارند.« گلستان براي جلوگيري از ادامه اين بحث مي گويد : » مطلقلاً ما در ساختن اين اثر جنبهٌ انتقاد از اجتماع و محيط را در نظر نداشته ايم «ولي هم گلستان و هم روشنفكران در سالن ميدانند كه پيام فيلم لااقل به تماشاچيان كانون منتقل شده است . هژير داريوش فيلمساز ديگري كه او هم در فرانسه تحصيل كرده است مي گويد : » اين عدّه كه سينما سرشان ميشود و در اين جلسه حضور دارند و سوٌال ميكنند كه آيا اين فيلم دردهاي اجتماع را طرح ميكند و موفقّ است يانه ؟ چرا نمي پرسند كه اين فيلم از لحاظ سينما چه ارزشي دارد ؟ « ووقتي از ساختمان وفيلم مستند سوٌال ميشود، كه » چرا از نحوه ٌ زندگي و ميل و آرزوهاي جذاميان چيزي در فيلم نيست ؟« گلستان و فرّخ غفّاري طفره ميروند و به عنوان استادان سينما شناس تماشگران را به سخره ميگيرند . فرّخ غفّاري مي گويد : » آن چه كه ديديد مشتي جذامي بودند حالا زياد عجله نداشته باشيد همين روزها ( وقتي جذاميها مي خوابند ) « به صورت فيلم ديگري تهيه خواهد شد « غفّاري هنوز هم در مورد سينما و قدرت حاكم اينگونه نظرها را دارد . او معتقد است زنان به زير چادر رفتهٌ فيلمهاي بعد از انقلاب نشانهٌ پيشرفت سينماي ماست ، همان نظري كه مقامات فرهنگي مذهبي دارند. بعد گلستان با ا شاره به مطالب ستاره سينما كه از فيلم انتقاد كرده اند ميگويد : » اگر جراُت داريد همين جا حرفتان را بزنيد « ستاره سينما در جواب مي نويسد » با كمال احترام خدمت آقاي گلستان عرض كنيم همين كه ايشان جراُ ت دارند حرف بزنند براي ما كافي ست ما كه مثل ايشان پشت مان اين قدر قرص نيست ! توجهّ ميكنيد كه ديگر بحث بر سر روابط حسنه بارژيم ا ست . ازيك طرف بحث زبان سينما مننفي ميشود و از طرف ديگر به محض اينكه اشارات اجتماعي سياسي طرح ميشود ، از جواب صريح طفره مي روند ، چون مشكلات بارژيم پيش مي آيد . و منتقدين و روشنفكران همه مي دانند كه ازهم ديگر ميتوانند انتقاد كنند امّا در مور د مسايل اجتماعي بايد حدود خودشان را بشناسند . آنها كه به طبقات بالاتري تعلّق دارند و يا جوري براي كاركردن با مقامات كنار مي آيند ، از نظر ديگران مشكوك به نظر مي رسند . گلستان چون با شركت نفت قرار داد دارد و براي آنها فيلم ميسازد لابد از نظر رژيم مطمئن است كه اين امكان را به دست آورده است . او هرچه غير مستقيم بخواهد حرفهاي مردمي اش را مطرح كند ، باز كساني خواهند گفت كه او پشتش قرص است و ميتواند حرف بزند و اگر كس ديگري همان حرف را بزند خواهد رفت به آنجا كه عرب ني انداخت. امّا فيلم وقتي به فستيوال اوبرهاوزن مي رود داستان ديگري ست . در سالهاي شصت وهفتاد ، شرايط سياسي آلمان و اروپا نسبت به ايران حسّاس است . دانشجويان ايراني كنفدراسيون بسيار فعّالند و با نيروهاي چپ راديكال در تماس هستند و بخصوص سينماي مترّقي آن سالها مسايل سياسي مجامع و فيلمهايي را كه به اين مسايل توجّه ميكنند جدّي ميگيرند و نوشتار و زبان سينمايي مسئله شان نيست و در واقع پيام فيلم برايشان مهم است . اين فستيوالها فكر ميكنند ، با نمايش فيلمهايي از كشورهاي ديكتاتوري و توتاليتر ، به آزادي بيان و پيام روشنفكران آن ملّت ها كمك ميكنند . فقط كافي ست نگاهي به ليست جوايز اين فستيوالها بيندازيم مي بينيم كه سينماي شوروي و كشورهاي سوسياليستي سابق همه، دايم جوايز را درو ميكردند ، امّا با گذشت سالها اثري ازين فيلمها در تاريخ سينما نيست . سال 1964 جايزه فستيوال به خانه سياه است تعلّق ميگيرد. فستيوال اوبرهاوزن از فيلم پيام سياسي ميگيرد و برناردوبرتولوچي كه آن زمان دستيار پازوليني ست . و به عنوان ماركسيست ، نگاه فيلمساز به مسايل سياسي و اجتماعي جامعه برايش مهم است ، بر تو لوچي فيلم فروغ را سياسي مي بيند و از او در مصاحبه يي مي پرسد : فيلم شما در مورد جذام است ، امّا شما قصد بيان موضوع و مفهومي عميق تر از مسئله جذام را داشته ايد . فروغ جواب ميدهد : جذامخانه براي من نمونه يي بود از دنياي وسيعتر ...با تمام بيماريها ، ناراحتيها ، گرفتاريها... برتولوچي مي پرسد : آيا در ايران با مسايل زيادي رو به رو هستيد ؟ فروغ از جواب صريح طفره ميرود و جواب ميدهد : اگر بتوانيم اين دوره را دورهٌ شلوغ بناميم ، بايد ببينيم اين ساختمانها يي كه به عنوان پيشرفت مملكت ساخته ميشود به كجا مي رسد . و در جواب سوٌال ديگري در مورد رابطهٌ روشنفكر ان ايراني بامردم مي گويد : رابطه وجود ندارد ، روشنفكر ايراني تماشاگر جامعه يي ست كه به او پشت كرده است . فروغ اگر صريح تر حرف بزند با ساواك گرفتاري پيدا خواهد كرد. متوجهّ هستيد كه آن روزها هم مثل اين روزها ، بهر دليلي به فيلمها جايزه بدهند رژيم استفادهٌ خودش را ميكند ، به شرطي كه فيلمسازان صراحت بيان نداشته باشند . در پرده حرف زدن خوبي اش اينست كه ميشود در مقابل هر سوٌالي جوابهاي متعدّد داشت . براي روشنفكران غرب پيام سياسي فيلم آنقدر روشن است كه چند سال بعد جايزه يي به نام فروغ در فستيوال اوبر هاوزن . تعيين ميشود كه به دو فيلم از چكسلواكي و يوگسلاوي تعلّق ميگيرد . نام فيلم يوگسلاو » مردان بيكار « است . همه ما مي دانيم كه آن روزها در كشورهاي سوسياليستي ادّعاي اين هست كه بيكاري وجود ندارد. چند سال بعد كريس ماركر فيلمساز سياسي و كمونيست انقلابي فرانسوي- كه در فيلم مشهورش » پايان افق سرخ است « يك فصل مفصّل در مورد ايران و انقلابيون ايراني دارد -، در مورد مرگ فروغ مينويسد : » فروغ به اندازهٌ همهٌ آنها كه حرفه شان نا اميدي ست ، جنبهٌ وحشتناك جهان را مي شناخت « كريس ماركر ميگويد كه زبان سمبوليك فيلم مرض جذام را به جذامهاي ديگر جهان وصل ميكند و اضافه ميكند كه اين فيلم » زمين بي نان « ايران است . » زمين بي نان « فيلم مستند لويي بونوئل فيلمساز ماركسيست اسپانيايي ست كه با ساختن اين فيلم ، ازكشورش بوسيلهٌ فرانكو تبعيد شد . و تا پايان جنگ داخلي اسپانيا و رخت بربستن فاشيسم از اسپانيا به كشورش بر نگشت . امّاخاصيت اين جايزه ها اينست كه نوشتار فيلمي و زبان سينما بالكلّ فراموش ميشود و در مورد ايران مثل بيشتر كشورهاي جهان سوّم اين توّهم به وجود مي آيد كه اصلاً براي فيلم ساختن نيازي به آموختن نداريم ، همينكه كار با وسايل فنّي را فرا بگيريم كافيست . فروغ كه بعد ازين فيلم در توهّم فيلمسازي گرفتار ميشود، در مطلبي در مجّله زن روز بهمن ماه 1344 ميگويد : » سينما سه عامل اصلي دارد ، فكر ، فنّ ، سرمايه . » يعني اگر حرفي براي گفتن داشته باشيم كافي ست كه وسايل فنّي را به دست بياوريم و حرفمان را بزنيم . نحوهٌ بيان و دانستن زبان فيلم ، مهم نيست . فروغ اين حرف را در مورد فيلم » خشت وآينه « مي زند كه فيلم سينمايي اوّل گلستان است و موفقّيت گيشه نداشته است . فروغ عدم موفقيت فيلم را در تماشاچي ها جستجو ميكند . و مي نويسد ؛ » اگر يك تماشاچي يا عدّهُ معدودي ازين فيلم خوششان نيامده ، بايد عوامل واخوردگي آنها را در پسيكولوژي خود آنها جستحو كرد « فروغ فكر ميكند چون تماشاگر ايراني به فيلمفارسي ، سينماي تخديري عادت كرده است ، نميتواند فيلم جدّي را بفهمد . يادآوري كنم كه همان زمان كه در ايران فيلمفارسي ساخته ميشود ، فيلمهاي مهّم موٌلّفان سينما مثل جان فورد ، هوارد هاوكز ، آلفرد هيچكاك ، رائول والش ، اتو پرمينجر ، ژان رنوار ، فريتزلانگ ، فدريكو فليني ، روبرتو روسليني . لوكينو وسكونتي ، نمايش عمومي دارند و با وجود سانسور بعضي صحنه ها موفّقيت گيشه را هم دارند. ابراهيم گلستان كه ادبيات مهّم و مدرن اروپا و آمريكا را ميشناسد و مترجم آثار مهّمي ست و خود نويسندهُ نامداري ست ، مطلقاً به سينمايي كه از ادبيات مدرن الهام ميگيرد و زبان و كاربرد نوشتاري آن توجّه ندارد . و فروغ در دانش گلستان به عنوان استاد در زبان سينما ترديد نميكند . او كه در كاربرد زبان شعري آنهمه وسواس دارد و براي نوشتن يك شعر ماهها كار ميكند ،براي سينما ، فقط دانستن كاربرد وسايل تكنيكي را كافي ميداند . و فكر ميكند ا گر فيلم خشت و آينه درك نميشود ، اين تماشاگر است كه مشكل دارد نه فيلمساز. فروغ همچنان ستايشگر و مسحورگلستان مي ماند. 3-
... رابطهٌ عاشقانه، دوستانه ؟ يا
فروغ به زندگي كسالت بار بي عشق پشت كرده است و قيمت گران آزادي ، محروميت از ديدار تنها فزرند است .
وقتي كه چشم هاي كودكانهُ عشق مرا با دستمال تيرهٌ قانون مي بستند واز شقيقه هاي مضطرب آرزوي من فواره هاي خون به بيرون مي پاشيد وقتي كه زندگي من ديگر چيزي نبود، هيچ چيز به جز تيك تاك ساعت ديواري دريافتم ، بايد ، بايد ، بايد ديوانه وار دوست بدارم
(2
فروغ شيوهٌ سنتّي عاشقي را نمي پذيرد . شيوهٌ نيست شدن در معشوق . بي رنگ شدن از زنانگي و انسان بودن . خود را فداي خانواده و فرزند و شوهر نمودن . آزادي و آزادگي فروغ ترس مي انگيزد . جمع مردانهٌ روشنفكران رابطهٌ دوستانه با زن را نمي شناسند .از يك طرف فروغ زن مطلّقه يي ست كه مردان بين خودشان مي گويند بازار آزاد ، يعني رابطه جنسي با آنها تعهّدي به دنبال ندارد و باكره نبودنشا ن شانس بزرگي ست و از آن طرف شاعر بي پروايي ست كه رابطهٌ جنسي بدون عشق را به سوٌال ميگذارد و نمي پذيرد . در نو جواني درشعر » گنه كردم گناهي پر ز لذّت « رابطهٌ جنسي بدون عشق را گناه مي نامد و در رابطه با مرد چيز ديگري ميجويد . البتهّ مردان روشنفكر آن زمان تعريفشان از شعر فروغ تعريف ديگري ست بيشتر آنها فكر ميكنند او خودش به گناه كار بودنش اعتراف دارد و اگر موفّق شويم وبا او به رختخواب برويم ، تقصير اوست و اوست كه مرتكب گناه شده است . شجاع الّدين شفا در مقدّمه كتاب اسير مينويسد : آنچه درين مجموع جالب است اعترافات يك زن است. وگرنه موضوع گناه به قدمت وجود انسان است . چه كسي وجود دارد كه هوس گناه نداشته باشد ؟ ايرج صابري در مجلّهُ فيلم و هنر ، اسفند 1341 مينويسد با اشعار خانم فرّخ زاد در مطبوعات ( احياناً خوب يا بد و اغلب منحرف ) آشناييم . اين تعريف مردانه ، معناي ديگري هم دارد كه معناي رابطه با زن يعني رابطه جنسي . اين همان تفكّر است كه در اديان تك خدايي از زن موجودي براي لذّت جنسي مرد ميسازد و همهٌ قوانين ضدّ زن ازين نوع ذهنيت سر چشمه ميگيرد. در آن دوره ، بين روشنفكران مرد مسابقهٌ نزديك شدن به فروغ وجود دارد . اكثر آنها بدشان نمي آيد با او سر و سرّي داشته باشند .وحتّا اگر سروسرّي نداشتند ، وانمود كنند كه به او نزديكند . فروغ اين برخوردها را ميبيند و سعي ميكند جاي خود را درين دنياي مردانه پيدا كند . گلستان در سازمان فيلم خودش چند شاعر و مترجم و اديب را جمع كرده است . او در مصاحبه يي در مجلّهُ سخن ،شماره 34 ، سال 1369 ميگويد : » درين ميان كسي چيزي از فيلمسازي نميدانست ، تنها به شوق با كنجكاوي به راه افتاديم و از صفر شروع كرديم . اين دوستان مرد زبان سينمارا نمي دانند امّا ارزشهاي اخلاقي يي دارند كه به راحتي زن آزاد را نمي پذيرند .« اخوان ثالث مي گويد : كساني فروغ را به گلستان توصيه كردند . گلستان از من نظر خواست ، چون زياد به آدمهايي كه او را معرّفي كرده بودند نظر خوشي نداشت . من گفتم بايد به او مجال بدهيم ، او ديگر آدم قبلي نيست. شعرهاي اخيرش نشان ميدهد كه ميخواهد از دنياي قبلي اش جدا بشود ...فروغ در جستجوي كار بود و به عنوان آرشيويست در سازمان فيلم گلستان استخدام شد . و گلستان اوّلين كاري كه كرد قطع معاشرت هاي قبلي فروغ بود ... اين كار به سود فروغ و سود ادبيات ما تمام شد. مي بينيد كه كه پدران جديد تصميم به اصلاح فروغ ميگيرند و فروغ موفقيتّهايش را مديون اين پدراني ست كه به او روش تفكّر و اخلاق و زندگي آموخته اند . به معناي مبتذلش اب توبه بر سرش ريخته اند . فروغ كه عاشق آزادي ست و مي خواهد زن مدرن باشد با چنين تفكّر پدرسالارانه يي روبروست . فروغ ّعاشق گلستان ميشود ، امّا گلستان زندگي خانوادگي و كارش را و لااقل ظواهر زندگيش را عوض نميكند و هميشه به عنوان حامي و معلّم و رهبر فروغ نمايان ميشود . هنوز نميدانيم آيا گلستان هم عاشق فروغ بوده است يا نه ؟ چراغهاي رابطه تاريكند چراغهاي رابطه تاريكند
( 3 ) درين روابط مردانه آنچه فروغ جستجو ميكند يعني برابري و دوستي رنگ ميبازد ، چون مردان روشنفكر زنان را همتاي خود نمي دانند . پيشرفت و تحوّل فروغ به پاي گلستان نوشته ميشود . او كه خود سر به ديوار مي زند و مي آموزد ، رنگي ندارد چون زن است . همواره از اوسوٌال ميكنند تاٌثير گلستان بر شعر شما چيست ؟ هرگز از او نمي پرسند تاٌثير شما بر داستانهاي گلستان چيست . فروغ غير مستقيم براي نشان دادن استقلال خودش تاٌثير گلستان را رد ميكند . امّا دايم به حمايت او نياز دارد. گلستان هم تاٌثير بر فروغ را رد ميكند . امّا جامعهٌ پدر سالار تصورّ زن مستقل را نمي پذيرد . اوايل سالهاي هشتاد از سيمون دوبووار پرسيدند آيا شما بدون ژان پل سارتر ، سيمون دوبوار ميشديد ؟ او جواب داد سارتر بدون من ژان پل سارتر نميشد .
4 -
خانه هنوز سياه است
امّا چرا من فكر ميكنم خانه هنوز سياه است . در ايران زبان سينما قبل از اينكه آموخته و فهميده شود در ميان ترسهاي انتقاد در حكومت ديكتاتوري شاه ، الكن ماند . روزهاي انقلاب همه دانشجويان و دست اندر كاران سينما اميدوار بودند آموزش صحيح و بيان آزاد نمايشي با آزاديهاي سياسي اجتماعي عجين شود . امّا حكومت توتاليتر مذهبي ايدئولوژيك اسلامي با تعريف قديمي از آزادي و انسان و روابط زن ومرد تعاريفي را جانشين كرد كه امروز فيلمسازان به نام ايراني با آموختن زبان سينما مخالفند . و سينماي ما الكن و نامفهوم تصاويري ارائه ميدهد كه بيشتر مواقع با خواست فيلمساز مغاير است . دنياي غرب كه حدّ اقل تعريف تصوير را مي داند گاهي تعاريفي از تصاوير فيلمهاي ايراني ميدهد كه اگر مقامات ميشنيدند فوري گروه فيلمساز را به بند ميكشيدند . قوانين ضدّ بشري جمهوري اسلامي ايران روابطي را بين انسانها حاكم ساخته است كه پس از كشتار نويسندگان در ماههاي اخير ، جرايد با خونسردي مينويسند اين آدمها ، آدمهاي مهّمي نبوده اند و وكلا مجبورند در دام اين مباحث ضدّ انساني و با تكيه بر قوانيني كه به نفع قاتلان عمل ميكند ، اين جنايات را دنبال كنند . فيلمساز امروز بيگانه با زبان سينما براي هر مفهومي از نمايش انسان ، بايد به تعاريف مذهبي رجوع كند . رژيم توتاليتر مذهبي ايران تحمّل ترس و بدبيني را هم ندارد . اين رژيم نابود كنندهٌ هر حركتي ست . فيلمساز ايراني نميتواند پيچيدگيهاي شخصيت يك انسان و دلايل عملش را نشان دهد ، چه برسد به روابط انساني . احاديث و كتب مذهبي ابتدايي ترين و دروني ترين و پنهانترين نهاد انساني ، و روابط انساني را تعيين و برايش حكم و مسئله و جواب نوشته است . اين رژيم مخا لف تفكّر و انديشه است . روابط انساني درين رژيم به مرحلهٌ نابودي رسيده است . فشار بر روان انسانها به جايي رسيده است كه افراد متفاوت تبديل به غول عظيم همشكلي شده اند . كافي ست نگاهي به نقش زنان در فيلمهاي اخير بيندازيم ، همه هم شكل و هم لباس ، مطيع و وفادار و مادران نمونه هستند . فروغ نمونهٌ تنهايي ست كه براي آموختن و فهميدن سرش را به هر درو ديواري كوبيد . افسوس كه دانش اندك هم در دست مردان بود و هست . امروز حتّا اين حركت تنها را هم در ميان زنان فيلمساز نمي بينيم. با راه انداختن فمينيسم اسلامي كه از تفاوت طبيعي زن و مرد سر چشمه ميگيرد ، عدّه يي دانشگاهي در آمريكا و اروپا ،كوچكترين حركات زنانه را تشويق و تمجيد ميكنند . زنان نمايندگان مجلس كه تعداد آنها از تعداد نمايندگان زن فرانسه بيشتر است هر روز قوانين ضدّزن تصويب ميكنند و دانشگاهيان » تفاوت گرا « برايشان كف ميزنند . در كتابي كه در مورد فروغ و سينما چاپ شده مطالب سي و پنج سال بعد به مراتب آشفته تر و گمگشته تر از انتقادات آن روزهاست . اشعار فروغ را به بهانهٌ اخلاق حذف ميكنند و آنچه ميماند به عنوان عرفان و ايمان و مبارزات ضدّ امپرياليستي عرضه ميشود. قدرت ولايت فقيه كه قشر آخوند را طبقهُ برتر ميداند با قانوني كردن قوانين ضدّزن ، قدرت مردان را بر زنان رسمي كرده است و طبقهٌ مردها و طبقهٌ زير دست آنها ، زنها را بوجود آورده است كه چون بردگاني در لباسهاي يك شكل به مردان خود و در شكل عمومي تر به جامعهٌ اسلامي خدمت ميكنند . رژيم پدر سالار ولايت فقيه با جا انداختن تفاوت طبيعي زن و مرد ، تربيت اجتماعي و وظايف خانوادگي و اجتماعي و سياسي زن راهم تعيين كرده است . بدين دليل اگر زنان فمينيست ماركسيست ما با نگاه ماترياليستي از وضعيت زن ايراني ، تعاريف جديد به دست ندهند ، همچنان گرفتار تعاريف قديمي و پدر سالار ماركسيسم تا از بين رفتن تفاوتهاي طبقاتي منتظر و در نتيجه اسير روابط و قوانين مردسالار باقي خواهند ماند . مبارز ه براي بدست آوردن استقلال واز بين رفتن قوانيني كه تن و جان زن را به اسارت گرفته است ، اولين قدمي ست كه به طرف برابري بر ميداريم . دروني شدن زن ضعيف ( ضعيفه ) قبول كردن شهروند اسلامي بودن از طرف مبلّغين اسلام سياسي و طرفداران آنها فمينيستهاي اسلامي ، شرايط جديدي براي عقب نگهداشتن زن ايراني ست . ميثاق بين المللي رفع تبعيض از زن در هرشكل ، به نام دين ، فرهنگ ، سنّت ، اخلاق ، شرايط بيولوژيك ، و شرايط اقتصادي فقط وقتي مي تواند مطرح و برايش كار شود كه ذهن خودرا از هر نوع نابرابري پاك كنيم . ما جسم خود را از نظر قانوني و اجتماعي و سياسي وقتي بدست مي آوريم كه دختر بچّه هارا براي زن شدن و پسربچّه هارا براي مرد شدن تربيت نكنيم مسئله بكارت و تربيت جنسي و برخورد با ممنوعيت ها اگر از كودكي به آن توجّه نشود ، عواقب وخيمي دارد كه امروز مبينيد چگونه در گيرش هستيم . نقش جديد ما در جهان آزادي كه برايش مباروزه ميكنيم حتّا مردان هم رزم مارا به وحشت مي اندازد . زيرا نقشهاي تاريخي كه براي زنان نوشته شده نقش برآب مي شود و مردان در رابطه با ما ناچار بايد ارزشهاي جديدي را بياموزند و عمل كنند . خانه هنوز سياه است با كلام فروغ حرفهايم را به پايان مي برم صدا صدا صدا تنها صداست كه ميماند در سرزمين قد كوتاهان معيارهاي سنجش هميشه بر مدار صفر سفر كرده اند چرا توقّف كنم ؟ من از عناصر چهارگانه اطاعت ميكنم و كار تدوين نظامنامهٌ قلبم كار حكومت محلّي كوران نيست.
( 4) 1-
عروسك كوكي : تولّدي ديگر 2-
پنجره : ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد 3-
پرنده مردني ست : ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد 4-
تنها صداست كه ميماند : ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد اي ماهوت با تني انباشته از كاه سالها در لابلاي تور و پولك خفت مي توان با هر عروسك كوكي بيش از اينها آه ، آري بيش از اينها مي توان خاموش ماند مي توان ساعات طولاني با نگاهي چون نگاه مردگان ، ثابت خيره شد در شكل يك فنجان در گلي بيرنگ بر قالي در خطي موهوم بر ديوار مي توان با پنجه هاي خشك پرده را يكسو كشيد وديد در ميان كوچه باران تند مي بارد كودكي با بادبادكهاي رنگينش ايستاده زير يك طاقي گاري فرسوده اي ميدان خالي را با شتابي پر هياهو ترك مي گويد مي توان بر جاي باقي ماند در كنار پرده ، امّا كور ، امّا كر مي توان فرياد زد با صدايي سخت كاذب ، سخت بيگانه » دوست مي دارم « مي توان در بازوان چيرهٌ يك مرد ماده اي زيبا و سالم بود باتني چون سفرهٌ چرمين با دو پستان درشت سخت مي توان در بستر يك مست ، يك ديوانه ، يك ولگرد عصمت يك عشق را آ لود مي توان با زيركي تحقير كرد هر معناي شگفتي را مي توان تنها به حلّ جدولي پرداخت مي توان تنها به كشف پاسخي بيهوده دل خوش ساخت پاسخي بيهوده ، آري پنج يا شش حرف مي توان يك عمر زانو زد با سري ا فكنده، در پاي ضريحي سرد مي توان در گور مجهولي خدا را ديد مي توان با سكّه اي ناچيز ايمان يافت مي توان در حجره هاي مسجدي پوسيد چون زيارتنامه خواني پير مي توان چون صفر در تفريق و جمع و ضرب حاصلي پيوسته يكسان داشت مي توان چشم ترا در پيلهٌ قهرش دگمهٌ بيرنگ كفش كهنه اي پنداشت مي توان چون آب در گودال خود خشكيد مي توان زيبايي يك لحظه را باشرم مثل يك عكس سياه مضحك فوري در ته صندوق مخفي كرد مي توان در قاب خالي ماندهٌ يك روز نقش يك محكوم ، مغلوب ، يا مصلوب را آويخت مي توان با صورتك ها رخنهُ ديوار را پوشاند مي توان با نقشهاي پوچ تر آميخت مي توان همچون عروسك هاي كوكي بود با دوچشم شيشه اي دنياي خود را ديد مي توان در جعبه فشار هرزهٌ دستي بي سبب فرياد كرد و گفت » آه من بسيار خوشبختم «

1 déc. 2005

جنبش زنان ايران ومشكلات

سخنرانی: بنیاد پژوهشهای زنان استکهلم 2001سوئد
جنبش زنان ايران ومشكلات
جنبش مستقل زنان ايران ومشكلات
درين بحث قصد دارم به جنبش زنان ايران از1357 شمسي تا امروز نگاه مختصري بكنم و بعد نكاتي كه معتقدم جنبش زنان ايران در برنامه مبارزاتي امروز و فردا بايد درمدّنظر داشته باشد بپردازم .
 اول روشن كنيم جنبش زنان چرا در جنبش اجتماعي جاي ميگيرد.
 جنبش زنان و جنبشهاي اجتماعي
جنبش اجتماعي به حركتهاي جمعي مردم ميگويند كه براي تغيير ارزشها در جامعه بوجود مي آيند. اين حركتها ممكن است با شكست يا موفقيت روبرو شوند . درتاريخ ايران مثل كشورهاي ديگر به اين نوع جنبشها بسيار بر ميخوريم . جنبشهاي اجتماعي لزوماً خواهان بر اندازي حكومت نيستند و در بحرانهاي مختلف اقتصادي ،اجتماعي ، و فرهنگي بوجود مي آيند و با برنامه هاي خود شان ، باعث بوجود آمدن انجمنها، سازمانها، وشبكه هاي ارتباطي مي شوند . كه هر كدام با مطالعه وتحليل نكات معيني خواهان تغييرات ميشوند . وبرنامه هاي آنها با تغيير قدرت حاكم عوض نميشود و ارزشهايي را كه دنبال ميكنند ،لزوماً درين قدرت يا آن قدرت سياسي جستجو نميكنند- هرچند به تعاريف و حركات سياسي معتقد هستند. در بيشتر برنامه هاي جنبشهاي اجتماعي، مسئله اصلي ، برابري اجتماعي ست .و بهمين دليل با احزاب سياسي كه خواهان گرفتن قدرت هستند و براي گرفتن قدرت از برنامه هاي متعددي كه مي تواند با خشونت يا كودتاهمراه باشد، فرق دارند.  تجربه نشان داده است كه جنبش هاي اجتماعي، هميشه در مورد تركيب انساني جنبش ( زن و مرد ) موضع بي تفاوت داشته اند و در نتيجه مردان و ارزشهاي به نفع آنها جنبش را هدايت كرده است . با تحقيقات متعدد فمينيستها ، متوجّه ميشويم كه رابطه اجتماعي موجودبين زن ومرد ،در بيشتر جنبشها ، سركردگي را به مردان مي سپارد و به اين دليل جنش زنان بوجود آمده است
. در سال1996 ( ALAIN TOURAIN)
فرمولبندي جالبي براي جنبش اجتماعي ارائه ميكند
 آلن تورن: جنبش اجتماعي آن حركتي است كه اعضايش افراد معين و قابل شناختي باشند و برنامه مشخصّ انها براي مخالفت با برنامهٌ افراد معيني تنظيم شده باشد و در مبارزه خود خواهان برنامه روشني براي جامعه باشند.  بسياري از جامعه شناسان ، جنبش هاي اجتماعي را كه به مبارزات طبقاتي منجر ميشود ،از جنبه حقوقي به جنبه فرهنگي ميكشانند وتحليلشان به نفع حقوقي مردان تمام ميشود . اما محققان فمينيست با بررسي رابطه زن و مرد ، ثابت ميكنند كه مبارزات زنان همراه مبارزات طبقاتي ست و مسائل حقوقي از اركان اصلي مبارزه است ، نكته مهّم ديگري كه مبارزه زنان ، جنبش اجتماعي تلّقي ميشود ، ادامهٌ اين جنبش در زمان است . از انقلاب فرانسه تا امروز كه مسئله برابري انسانها مطرح شده است ، جنبشهاي زنان در نقاط مختلف دنيا ، حتا با تغيير رژيمها و قدرتهاي سياسي همواره به مبارزه ادامه داده اند.و در قلب جنبشهاي اجتماعي قرار دارند.زنها براي برابري حقوقي با مردان شروع به حركت ميكنند و در قدمهاي بعدي ، بي عدالتي ، ظلم ، و سركوبهاي متعدد ديگررا عيان ميكنند و با اعلام - برابري خواهي ، عدالت خواهي ، حقع راٌي ، حقّ تحصيل و حقّ آزادي بيان ، - برنامه هاي مبارزاتي شان حول تمام نابرابري هاي سياسي و اجتماعي تنظيم ميشود.  در قرن بيستم ، سياسي اجتماعي كردن (حقّ مادر شدن به اراده زنان ) تغييرات مهمّي را باعث شد و حقّ انسان كامل و آزاد بودن در برنامه قرارگرفت و موضوع مهمّ مبارزه شد .رفع تبعيض از زنان به هر شكل ، سنّت ، دين ، فرهنگ ، سياست ، ( شرع و عرف) و شناخت و مبارزه با شكلهاي مختلف پدر سالاري و برتر شمردن مرد به بهانهُ اخلاق و تربيت اجتماعي ، تقسيم ناعادلانه كار وثروت و تصميم گيري هاي سياسي و اجتماعي درتمام امور جامعه - برنامه هاي مبارزاتي زنان را تشكيل ميدهد. براي بسياري از زنان مبارز فمينيست براي برابري واقعي ، تقسيم قدرت در سيستمهاي فعلي با مردان را  كافي نمیدانند  .   زنان  خواهان دگرگوني جامعه و تغييرات اساسي در روابط اجتماعي هستند.

  سال  1978   مارگارت موراني
 ( Margarret MARUANI)
 مبارزه اجتماعي زنان در قلب مبارزه طبقاتي كارگران قرار دارد . وشكلهاي جديد مبارزه نمي تواند به مبارزات زنان بي اعتنا باشد . امروزه كثرت حضور زنان در شغلهاي كارگري بي كيفيت ، با حقوق مختصر و بدون پوششهاي اجتماعي و بهداشتي كارگري، فقر و ظلم را در جهان سرمايه روز به روز بيشتر عيان ميكند.
 جنبش مستقل زنان در ايران
زمزمه هاي حكومت اسلامي و حجاب اسلامي هرچند قبل از انقلاب بسياري از زنان آگاه و مدرن را نگران كرده بود و در هرگفتگو با رهبران آتي جامعه وضعيت جديد زن مطرح ميشد ، اما كسي فكر نمي كرد انقلابيون خود رها كنندگان ارزشهاي انقلابي براي رهايي زنان باشند .  جنبش مستقل زنان ايران از روزهاي تظاهرات زنان ضدّ حجاب اجباري شروع شد و كم كم جايگاه مشخصّ ومهمي ،از نظر تئوري و عملي در جنبش هاي اجتماعي و سياسي ايران پيدا كرد.  مبارزات زنان تبعيدي جنبش مستقل زنان ايران در تبعيد ، همواره به راديكاليزه كردن بحث وعمل در امور زنان ، در ميان سازمانهاي سياسي مخالف جمهوري اسلامي و قدرت مذهبي حاكم در ايران، و زنان مذهبي در قدرت و زنان لاييك همراه قدرت تاثير فراوان گذاشته و آنها را به موضع گيري و عمل و عکس العمل  واداشته است.
 با فروريختن ديوارهاي ايدئولوژيك در كشورهاي سوسياليستي وجهاني شدن سرمايه ، جنبش جهاني فقرو خشونت به زنان ، برنامه هاي جديدي را به جنبشهاي زنان تحميل كرده است . در اين شرايط جنبش زنان ايران نمي تواند از برنامه هاي جهاني كنار بماند.  قبل از اينكه بحث را باز كنم بايد توضيح بدهم كه در جنبش زنان ايران مثل ديگر نقاط جهان شيوه هاي مختلف فكري براي مبارزه وجود دارد، اينجا به سه نظر مشخص مي پردازم
 يك
- فمينيسم ليبرال
كه فقط براي حقوق فردي زنان و برابري مشروط زن ومرد در جامعه طبقاتي ميپردازد در ايران و در کشورهای مسلمان -       فمينيسم اسلامی -  نامیده میشود .                                                                                      

( تفاوت طلبي و هويت طلبي ) ( Différence et Identité)
 برابري زن ومرد در برابر خدا وتقسيم وظايف زن و مرد در خانه و جامعه و سياست
 . اين زنان خواهان تغيير به نفع زنان در چارچوب سنتها، شرع و عرف درچارچوب قانون اساسي جمهوري اسلامي و دين اسلام و قدرت پدر سالارهستند  .   .اين زنان اگر گاهي مردسالاري را به سوال ميگذارند، پدرسالاري ( قدرت ولي فقيه )و شكل اصلاح شده اش ، چارچوب قانون اساسي فعلي و قدرت سياسي مجتهدين ( آيت الله ها، حجّت الاسلامها، و نو گران ديني ) را ميپذيرد . نظريه طبيعت گرايي در اديان را در (تعريف قرآن در تعبيرا ت مطهّري ، بني صدر ، سعيدزاده ، اشكوري ، جلالي پور ،و مجلّه زنان و بقيه دانشگاهيان مقلد ) ميبينيم. حداكثر خواست اين زنان ملايم كردن خشونتهايي ست كه به دلايل تفاوتهاي طبيعي و فيزيكي ، به زن ايراني اعمال ميشود
. دو
- فمينيستهاي كمونيست و سوسياليست
در  ايران ، زنهايي هستند كه در سازمانهاي سياسي چپ سازماندهي شده اند و با اينكه فكر ميكنند تا از بين رفتن طبقات مسايل زنان حلّ نخواهد شد، درمبارزات زنان پيگير هستند.   اما  
همواره ايدئو لوژي سازماني و خطّ مشي مبارزاتي سازمان هايشان، بر بسياري از مسايل زنان ارجحيت دارد.
 مثلاً اين زنان سخت حاضرند به مسئله ( تن زن به خودش تعلق دارد بپردازند) آنها گاهي حتا مسايل زنان را سياسي نميدانند و فكر ميكنند خواست بهتر كردن وضع حقوقي زنان در اجتماع و خانواده كافي ست .
 مثال زير روشن كننده بعضي از مواضع اين زنان است
 . ماجراي سنگسار در پاريس
درپاريس اخيراً مسئله يي ورد زبانها شده بعضي از ما آنرا سنگسار در پاريس مي ناميم .  مردي زن سابقش را فاحشه و زناكار مينامد و در امر طلاق ادعّاي خسا رت ميكند . اين موضوع كه در دادگاه ميتوانست عادلانه و عاقلانه حل شود ، عكس العملهاي متعدد ي را در میان زنان و مردان بر انگيخته است . زنان سياسي بسيار محترمي كه زندگی و نوجوانی شان را بر سر مبارزه با قدرتهای مستبدّ شاه و ولايت فقيه گذاشته اند ، فكر ميكنند اين مسئله موضوعي خصوصي ست .و به آنها ربطي ندارد. بعضي كه اتفاقاً خودرا مبارز حقوق زنان مي دانند به نظر عمومي پيوسته اند و خانم مربوطه را فاحشه مينامند. آنها ميگويند بايد بااين خانم قطع رابطه كرد.  هر دوي اين نظر در مقابل زنان معدودي كه اين موضوع خصوصي عمومي شده را تعريف سياسي داده اند ، قرار گرفته اند .    فاحشه در تعريف عرف ، زني ست كه تن خودش را در مقابل پول به يك رابطه جنسي نا خواسته بفروشد .ودر تعريف شرع زني ست كه بدون جاری شدن عقد موقت (صيغه ) و يا عقد دايمی ، با تصميم خودش يا ديگران ، تن فروشي كند . صيغه موقّت راه چاره ديني براي وادار كردن زنان به تن فروشي ديني ست . اگر اجازه رسمي ديني براي تن فروشي صادر نشده باشد ، مجازات ديني شلآق خوردن و سنگسار شدن (در صورت مالكيت تن زن به به يك مرد ) در انتظار زن است . با نگاه ديگر ميشود تصورّ كرد مردانی كه با اين تعبير زنشان را براي منافع مالی مجبور به تن فروشی ميكنند ، اگر زن نپذيرد ميتوانند اورا به زنا متّهم كنند. و حاكم شرع با توجهّ به مواضع اسلامی، زن را به سنگسار محكوم ميكند.در اين جور مواقع ،شاهدان مريض از محروميتّ جنسی ، بسيارند كه به ضرر زن شهادت دهند.   در مورد پاريس ، شوهری كه چنين ادعايی دارد شايد فكر ميكند دلاّل تن فروشي بوده است كه بعد از طلاق ادعّای خسارت مالی ميكند  ، چون شغلش را از دست داده است . يا شايد چون امر ازدواج را چون مذهبيون افراطی تن فروشی هميشگی به يك مرد ميداند ، از زن ميخواهد براي باز پس خريدن تن خودش خسارت مالی بپردازد.    امّا زناني كه زن مطلّقه را فاحشه و زنا كار مينامند ، در كدام تعريف قرار ميگيرند ؟ اين سوال براي من پيش می آيد كه ميزان آزادی فردی زنان در تعريف سوسياليستی و كمونيستی اش چيست ؟
 سه -
فمينيسم راديكال
، در اروپا جنبش رهايی زنان نام گرفته و از سالهاي 1970 به اين طرف ، بسياري از زنان سوسياليست و كمونيست يه اين حنبش پيوسته اند . اين موضوع در مورد زنان ايران هم صحت دارد. زناني كه در تظاهرات ضد حجاب فرياد مي زدند ( آزادي نه شرقي نه غربي ، جهاني ست .) ، به طور مشخص نه تنها در مقابل رژيم ، بلكه در مقابل سازمان هايی ،كه اين موضوع را حياتی نميديدند قرار گرفتند.    اين زنان با سازماندهی خودشان جنبش زنان ايران را جنبش مستقل زنان ايران ناميدند . و همواره بر سر موضوع زنان با سازمانهای مخالف حكومت دينی ، بحث و جدل دارند. دلايل زيادی بر سر مباحثات نظری و مبارزاتی ، باعث شده كه در عرض بيست و دوسال گذشته، رفت و برگشتهاي زنان سازمانهاي چپ ، به مواضع سازمانی و جنبش مستقل زنان ايران را شاهد باشيم.
زنان جنبش مستقل چه كساني هستند ؟
اين زنان نه تنها خواهان برابري با مردان در تمام اركانهاي اجتماعي ، سياسي هستند ، بلكه ميخواهند مناسبات فعلی را كه به عرف و شرع و سنّت تكيه دارد از ريشه عوض كنند . برابري را بدون كسب آزادی کامل در تمام شئون جامعه، آزادي بيان و انديشه و هويت شخصی بی معنا مي دانند.  به اين دليل مهم، همراهي آنان با مبارزان آزادي براي اهل قلم وانديشه اجباریست.  اين زنان امروز هم مثل روزهاي اوّل انقلاب ، درمقابل زنانی هستند كه به رفرمهاي كوچك تن ميدهند و به مذاكرات با دولت و حتا به همكاری با قدرت حاكم پرداخته اند.  درين جنبش سيستم پدر سالاري ، همان سيستم سرمايه داري فقط نيست  ،   همهٌ روابط اقتصادی ، اجتماعی ، سياسی ، فرهنگی و خانوادگی ، از ديدگاه طبقاتی بررسی ميشود .  درين ديدگاه ، نه تنها  شعار مختصر و كوتاه ( تن من به خودم تعلق دارد) كه قبلاً و حتا امروز امری شخصی تلقی ميشود ، سر منشاء بحث در همه امور قرار ميگيرد.   بلکه  اگر با نگاه سركوب طبقاتی به اين شعار نگاه كنيم، متوجّه ميشويم چرا زن شوهر دار در ايران در تمام لحظات روز وشب مثل يك برده يا يك ماشين ، بايد تنش را در اختيار شوهرش ، و بدتر از آن در اختيار حكومت ديني بگذارد  ؟   . در احاديث مذهبی،براي استفاده از تن زن به وسيله شوهر وجامعه قوانين بسياري نوشته شده است . مثلاً زنی كه بوسيله مردان و از طريق آنان تن فروش ميشود مجازات دينی ميشود . نگاه كنيد به پاك سازي شهر مشهد از زنان روسپی . يا سنگسارهاي پنهان وپيدا براي زنان شوهردار و بي شوهر.    در  ايران بحث در مورد اين نكته بسيار جالب است كه حكومت مذهبی برای به دست گرفتن و سياسی كردن تن زن ، با شعار( يا روسري يا توسري ) شروع كرد و با شعار ( هم روسری ، هم توسری ) ، خلوت فردي زن ومرد را به قضاوت ، تنبيه ، ومجازا ت كشيد  
 امروز حيثيت و تصوير اسلامی رژيم فقط با شكل وشمايل زنان مانتو پوش و روسری به سر از يك طرف و چادر به سران ،از آن طرف ،تعريف ميشود  .   زناني كه با هردونوع اين اونيفورمها مخالفند در ايران حقّ حيات ندارند و فاحشه و بد حجاب و و لخت و عور و ملحد ناميده ميشوند.
در اتنخابات رياست جمهوری در قسمتهای جنوب شهر تهران ( شاه عبدالعظيم ) شهر ري دم درب ورودي محلّ صندوقهای رای به زنان چادر ميدادند .:فيگارو 9 ژوئن 2001 پاريس 

برای بررسی خواستهای زنان با يد به تعريف و دوباره تعريف خواستهای مهم زنان در جنبش اجتماعی زنان پرداخت اما بحث بر سر چند نكته اساسي در مبارزات زنان
  مبارزه با پدر سالاری
پدر سالاری يا سرمايه داری- پدرسالاری و سرمايه داری ، مهمترين بحث در برنامه ريزی مبارزات فمينيستها در جهان به شمار ميرود
 پياده روي مهم جنبشهاي زنان عليه فقر و خشونت به زنان ، ( ژوئن - سپتامبر- اكتبر در پاريس - بروكسل - نيريورك 2000 ) كم وبيش درين مورد دور ميزد . اين حركت رابطه طبقاتی با زنان را در سطوح مختلف را افشاء كرد
 بحث بر سر همين نكته ، تفاوت نظرهای اساسی بين فمينيستهای جنبش مستقل زنان و فمينيستهای سازماندهی شده در سازمانهای سياسی ضدّ سرمايه داری را روشن ميكند.
 پدرسالاري « patriarcat» جندر « gender» سيستم پايه گذاری شده بر نابرابری جنسی : رابطه اجتماعی جنسی ،  رابطه اجتماعی زن و مرد و بسياری ترمهای ديگر بحث پدرسالاری را به ميان ميكشند و جای فرد را در روابط اجتماعی و سياسی گاهی وارد و گاهی كنار ميگذارند .
 اما همه  فمینیستها  بر يك نكته اتفاق نظر دارند . يك سيستم پدر سالار همهٌ تلاشهای زندگی خصوصی و اجتماعی انسانهارا در نظر دارد.    فمينيستهاي جنبش مستقل ، سكسيسم يا ماچيسم و تبعيض جنسی يا مرد سالاری را فقط رابطه يی بين دو جنس نمی بينند ، بلكه اين دوترم را درسيستم پدرسالاری ، برنامه اجتماعی سازماندهی شده برای سركوب زنان و قدرتمندی مردان بر زنان تعريف ميكنند واز اينجا به تحليل قدرت سياسی ، اجتماعی پدرسالاری عليه زنان می پردازند واين مسئله را سركوب طبقاتی مينامند.
 قدرت
طرفداران فمينيسم اسلامی معتقدند درطبقهٌ زنان ( نگاه طبقاتی به زنان ) در خانه نه تنها زنان بر مردان حكومت ميكنند ، بلكه هميشه قدرت كدبانويی و اداره خانه در دست زنان است .
 به تعريف بالا توجّه كنيد . معنای قدرت مستقيماً و سريع ديده نميشود ، قدرت آنجا كه بر حركات و نوع زندگی ديگری اثر ميكند ، قابل تشخيص است . اين نيروی نامرئی ، اعمال قدرت بر جان و توان زن با گذر زمان در زندگی امروز وفردای زن موٌثّر است . در هر نوع حكومتی كه از مردمسالاری صحبت ميشود ، بايد روشن كنيم كه وقتی ميگوييم قدرت مردم ، اگر تك تك افراد چامعه حقوق كامل شهروندی وبرابری با ديگری و قدرت بيان خواسته هايش را نداشته باشد ونتواند بر جامعه اش تاِثير بگذارد، در يك حكومت مردم سالار نيستيم .
حقّ رأی و حضور زنان در قدرت حاكم كه از قدرت طبقاتی قدرت با تفكّر مذهبی غير قابل تغيير دفاع ميكنند ، نه دليل برابری زن و مرد و نه دليل تقسيم قدرت بامردم است . اين زنان هر چند كه اجازه بيان دارند، اجازه پا بيرون گذاشتن از تفكر غالب را ندارند . درميان زنان اصلاح طلب خانم كديور در تمام گفتگوها با جرايد و ديگر موارد نه تنها از حقوق فردی خودش كلامی به زبان نمی آورد ، بلكه همواره سنتها و قوانين شرعی، كه تبعيض به زنان را قانونی كرده است ، تبليغ ميكند . آنچه كه در ايران بسيار عميق ودروني است ، مقدس بودن نقش مادری ست كه زن فقط درين شكلش ارزش اجتماعی پيدا ميكند.
 كه به تعريف عمومی ميگوييم قدرت مادرانه .
و از طريق قوانين براي عواطف مادران به فرزندان انواع متفاوت سركوب ، هر روز سازماندهی جديدي پيدا ميكند .
رهايی از قدرت بيرونی وقتی معنا پيدا ميكند كه فرد بتواند در يك گروه اجتماعی ، حقيقت خودش رابيان كند و بتواند به ديگری بفهماند و بهمين ترتيب ديگری را بفهمد . توانايي گفتن ( من ) كه درميان جمعهای حزبی و غير حزبی ممنوع است ، اولين قربانيانش زنان هستند .    براي تغيير اين موضوع به تربيت جمعی نياز فوری داريم . وقتي ميتوانيم ديگری را بفهميم و به او احترام بگذاريم كه خودمان را درك كنيم و محترم بشماريم .      و از سنّت و طلسم تعلّق به فلان فاميل - دختر فلانی بودن - زن فلانی بودن-مادر فلانی بودن رها شويم.
 زن آزاد وفمينيست در تعريف عمومی زن خيابانی ناميده ميشود ، چون استقلال خودش را اعلام كرده است.مثل اعتراض پروانه حميدی در سمينار معروف برلن . زنی كه ميتواند شلوغ كند و اسكاندال راه بيندازد.           .موافقين و مخالفين سمينار و بسياری از زنان ترسو و مطيع ، حركت پروانه را غير اخلاقی ناميدند.     زنان اروپا هم ، تا انتشار كتاب جنس دوم سيمون دوبوار ، كم و بيش اگر مطيع قدرت و برتري مردان نبودند ، زن سبك ناميده ميشدند.   در  ايران ، اين موضوع به حكومت مذهبی و مخالفان لاييك و كمونيستش محدود نميشود ، اين تفكر در عمق جان فرهنگ و زبان فارسی جادارد . وبراي تغيير، كار وكوشش فراوان لازم است . زن آزاد كه جرأت ميكند قدرت مردان و برتري آنها را به سوال بگذارد و از آن بدتر اين مسئله را به قدرت حاكم و تفكّر غالب مربوط كند ، بايد دهانش رابست كه فاحشه يی بيش نيست .    در مورد اين نكته متفكرين ، دين شناسان ، حقوقدانان ، پزشكان ، مسئولين تعليم و تربيت و اخلاق ، وجامعه شناسان بسياری متفق القولند . و همه اين متخصصين براي زنان برنامه و وظايف تعيين ميكنند  .     فمينيستها با تكيه بر مبارزه برای برابری و آزادی به انتقاد از اين ازرشها و تغييرش می كوشند .و به اين دليل رابطه زن و مرد را طبقاتی بررسی می كنند .مردانی كه در همه جا قدرت بدنی و قدرت مالی و كرسی های گفتار را در اختيار دارند، ميزان حقّ و حقوق را پايه گذاری ميكنند .    در شرايط فعلی هيرارشيك ، هنوز قدرت تصميم گيريها و فرموله كردن خواستهای زنان در ميان مخالفين و موافقين در دست مردان است . به تركيب سخنراني هاي اين سمينار نگاه كنيد. يك مرد در بهترين ساعت روز بيشترين وقت صحبت را با تيتر( چه بايد كرد؟ ) براي زنان به دست آورده است .   براي تغيير اين شرايط وقتی می گوييم : برابری و شركت در قدرت تصميم گيری و انديشه سازی و برنامه ريزيها ی اجتماعی ،يعنی ، تا برابری واقعی جنسی در مبارزه وعمل نباشد ، برابري حتا در جامعه بی طبقه بی معنا ست .
 دين
مي دانيم كه اديان در روابط طبقاتی ، در امور اجتماعي ، و خصوصي ترين روابط شخصي و رفتار فردي تأثير فراوان دارند . عده يی از اصلاح طلبان ميگويند دين را بايد از دولت جدا كرد اما دين را از سياست نبايد جدا كرد و توضيح می دهند كه در قانون گذاری و رفتار اجتماعي با تكيه بر عرف و شرع بايد حضور داشته باشيم .
 ( اشكوري در سخنراني پاريس در جلسه گفتگو و دموكراسي ، زمستان 2001)
يعني مي خواهند در تئوري وعمل براي تغييرات اجتماعي و ارزش گذاري ، اعمال نظر كنند.    طي سي سال اخير ،در همه جهان فمينيست ها با تفحّص در برنامه ها و افكار جمعيتها و سازمانهاي مذهبي ، بي عدالتيها و تبعيض به زنان را روشن كرده اند.و با بحث و مبارزه خواهان تغييرات بنيادي درين ارگانها هستند.      در ايران ، براي تفهيم لائيسيته بايد با قدرت دروني و ذهني شده مذهب كه در زندگي شهري و روستايي به صورت خرافات و اطاعت محض شكل گرفته است روبرو شد .
 نگاه كنيد به سوژه هايي كه از طرف وزارت اطّلاعات جمهوري اسلامي به فيلمسازان پيشنهاد ميشود.
( مصاحبه فلاحيان با هفته نامه جهان سينما)
اين اواخر خيلي ها از اسلام خسته شده اند به دامان سكتهاي عجيب وغريب افتاده اند .هدف مهم سكتها ومذاهب كه مبالغ هنگفتي بودجه دارند وادار كردن زنان به اطاعت از يك قدرت مركزي و رهبر است .    حقّ رأي زنان كه در سال 1342 در انقلاب سفيد مهمترين نكته مخالفت خميني باشاه بود . بعد ازانقلاب همواره براي استحكام قدرت اسلامي مورد استفاده فرار گرفته است .  
در سازمانهاي ديني رنگارنگ بنيادگرايان ، كه مردان رهبري ميكنند ، اولين نكته به دست گرفتن تن زن قبل از مغزش هستند . موضوع فيلمهاي ايراني در سالهاي اخير ، بخصوص مخملباف و خانواده رابطهٌ جنسي زنان و استفاده از تن زن در تعليمات مذهبي مهمترين حيطهٌ كاري مذهبيون است .
تعمق و كار بر تأثيرات دين وخرافات بر زندگي زنان ، از مهمترين وظايف جنبش زنان است .  دردين اسلام يك زن ميتواند خانه دار نباشد ، بچّه داري نكند ، به امور خانوادگي سنّتي نپردازد ، امّا نميتواند هر وقت كه شوهرش اراده كرد به رختخواب او نرود . ميل جنسي در دين اسلام براي مردان همهٌ راههارا پيش بيني كرده است ولي براي زنان نه تنها پيش بيني نشده بلكه تقبيح شده است .زني كه جراٌت كند ونيازش يا عدم نيازش را اعلام كند . تن فروش ، فاحشه ، حقير و پست و سبك ناميده ميشود.    شهروند 

يكي از نكات مهم بحثهاي امروز ايران جامعه مدني ست . به اين دليل بايد شهروند را تعريف كرد . ظاهراً شهروند كسي ست كه در جامعه حقوق و وظايفي دارد و هويت او با مليت و محيط جغرافيايي وتعلّقات سياسي و اجتماعي و عملكردش ، شناسايي ميشود.. يعني شهروند كسي ست كه در جامعه طوري تربيت ميشود كه بتواند با ازادي كامل از شرايط موجود انتقاد كند وبتواند خواهان تغييرات به نفع همه شهروندان باشد . زنان فمينيست با تكيه به اين تعريف شرايط شهروندي زنان را زير سوال ميبرند و ثابت ميكنند كه زنان براساس توليد و باز توليد فرزندان با نگاه پدر سالار تعريف شده اند . مطالعه روابط اجتماعي زن و مرد در زندگي خصوصي و اجتماعي روشن ميكند كه شهروندي زنان نبايد باتكيه بر تفاوت زن ومرد و تعيين وظايف مختلف در مقابل خانواده و جامعه به محدود كردن زنان به نفع مردان ادامه پيدا كند .
 اين بحث بين مدافعين فمينيستهاي اسلامي ، عموماً به ضرر زنان تمام ميشود . مهم اآنست كه چگونه با وجود تفاوتها بتوانيم به ايده برابري برسيم.اما نكته مهم براي شهروند كامل بودن و از مزاياي شهروندي استفاده كردن وجود حكومتي دموكراتيك است كه حقوق فردي و اجتماعي افراد را به رسميت بشناسد . و براي هر تغيير در قوانين به آراء مردم رجوع كند . فمينيستها امروز سعي دارند تعريف شهروند زن را در تعريف جهاني اش پيدا كنند . برابري شهروند ها در يك جهان بدون مرز و استفاده از تواناييهاي زنان در تصميم گيريهاي سياسي ، اجتماعي - عوض كردن ارزشهاي پدرسالارو سنتهاي گذشته از مهمترين خواستهاي زنان در گردهم آيي هاي جهاني ست . بدين ترتيب به جاي شهروندي مطيع ، شهروندي مبارز خواهيم داشت كه در مقابل هر قدرتي با حضور دائمي خودش تربيت سياسي و ارزشهاي جامعه را در تئوري و عمل به اجرا در مي آورد.  
جهاني شدن سرمايه
جهاني شدن سرمايه كه در مباحث ا قتصادي به دور چند كشور ثروتمند و ارزش پولي آنها مي چرخد ، در جنبش زنان مباحث بسياري را بر انگيخته است . اقتصاد آزاد وسازمانهاي پولي چند مليتي كه فراتر از دولت ها عمل ميكنند و دو قطبي شدن كشورهاي شمالي و جنوبي ، موج جديدي از فقر را هم درميان زنان كشورهاي ثروتمند و هم درميان كشورهاي فقير بر انگيخت است . این روزها  مبارزين زن موضوع جديدي براي مطالعه يافته اند .   آيا جهاني شدن سرمايه فرهنگ غالب هم مي اورد ؟  ، راههاي مبارزه با آن چيست ؟
 اين مسئله براي عدّه يي از بنياد گرايان و حافظان فرهنگهاي قديمي ، بهانه جديدي براي تبعيض به زنان شده است ، مدافعين فمينيسم اسلامي در چارچوب دين اسلام براي مقابله با جهاني شدن فرهنگ ، هويتي سنتي براي زنان پيشنهاد ميكنند كه غيراز تك فكري مذهبي كه زنان را به توده يي هم فكر تبديل ميكند ، اونيفورم اسلامي رادر محافل بين المللي به معناي هويت و تفاوت با سرمايه داران و زنان طبقه مرفهّ مطرح ميكنند .
 البته مردان آزادند كه همان پوشش سرمايه داران جهاني را به تن داشته باشند و بدترين شكل سرمايه داري و تبعيض را در كشور ايران پياده كنند.      درين جهان فقير و ثروتمند ميبنيم كه در كشورهاي صنعتي ميزان بيكاري زنان روز به روز بيشتر ميشود ، چون سرمايه داران با سرمايه گذاري در كشورهاي فقير، با تكيه بر قوانين محدود و حكومت سركوب ، كه هيچگونه رفاه و پوشش اجتماعي را براي كارگر و كارمند تاُمين نميكند و پرداخت دستمزدهاي بسيار ناچيز ،استفاده كلان ميبرند. .بعضي پيشنهاد ميكنند كه در كشورهاي فقير و حتا ثروتمند بهتر است زنان به خانه برگرد ند وبگذارند مرد نان آور خانه باشد .و در روستاها به جاي تكنولوژي پيشرفته از نيروي بدني استفاده كنند . گاهي تا آنجا پيش ميروند كه زنان مبارزكشورهاي ثروتمند را كه از آزادي بيان استفاده كرده و نابرابريها و ستمها را افشاء ميكنند ، متهم به مذاكره و حتا سازش با قدرتهاي مالي ، سياسي ، و اجتماعي در روابط جمعي ميكنند .
اما واقعيت اينست كه در كشورهاي جهان سوم طبقه كارگر روز به روز بيشتر فقير ميشود و زناني كه بهر ترتيب مجبور به كاركردن هستند ، بامحروميت از حقوق سنديكايي ، خانوادگي ، بهداشتي ، و سياسي به كارهاي بدون كيفيت ، گارگري فصلي ، كار سياه ، مهاجرت اجباري ، و حتا شكلهاي مختلف فحشاء تن مي دهند .و بسياري از كشورهاي امضاء كنندهٌ كنوانسيون هاي بين المللي براي رفع تبعيض از زنان به هر شكل ، (سنت - دين - فرهنگ - اخلاق ) مثل ايران به بهانهٌ مبارزه با فرهنگ غالب سرمايه داري و حفظ سنت و فرهنگ اسلام ، تبعيض را هم در قوانين و هم در روابط اجتماعي تعميم ميدهند .
و در نتيجه منافع سرمايه داران بزرگ جهاني را حفظ ميكنند .    اين شرايط شكلهاي جديدي از نابرابري را پيش آورده كه جنبش زنان به دنبال شيوه هاي جديدي براي مبارزه مي گردد.
در كشورهاي ثروتمند مبارزه براي برابري شكلهاي خشنتري پيدا كرده است و در جهان فقير خارج ازين ارزشهاي جهاني ، زنان بيشتر وبيشتر حقوق نداشته خود را از دست ميدهند و به جهاني كه هيچ ارزشي در آن حاكم نيست رانده ميشوند .    بدين ترتيب در ايران ،تا وقتي زنان فعلي در قدرت يا همراه قدرت براي مخالفين عقيدتي خودشان ، فضاي سياسي و تامين و تضمين آزادي براي انتقاد و مبارزه را فراهم نكنند ، همه كوششها براي رفرمهاي حداقل ،  فريبي بيش نيست .
جنبش مستقلّ زنان با مشكلات بسيار وسيعي روبروست كه يك يك بايد بررسي و راهيابي شود .   جنبش مستقل زنان به دليل مشكلات شخصي در امور خانوادگي و اجتماعي و سياسي، همواره با روشنفكران و نيروهاي مترقي كه خواهان تغيير به نفع فقرا و طبقهٌ تحت ستم هستند، همراه است، امّا همواره بايد در نظر داشته باشد ، كه خطرهاي جديد براي تبعيض به زنان ، شكل و سازماندهي جديد پيدا ميكند .
   كتابهاي مرجع :    جنبش زنان وجنبشهاي اجتماعي
 - Homme et Femme dans le Mouvement social, Cahier du Gedisst 1997 N° 18 
-
PICQU Françoise Liberation des femmes, les années- mouvement, Paris,Seuil 1993

 پدرسالاري

 - DELPHY Christin, L’énnemi principal 1e ECONOMI POLITIQUE DU PATRIARCA paris , Syllepse قدرت

 - RIO-SARCEY Michèle Femme/Pouvoir , Paris Kimé 1993 - 
DURUX Françoise, Des passions et de la compétence politique, les Cahiers du GRIFE 1990 N° 46 
دين
 - مصاحبه علي فلاّحيان ـ سياست و سينماي ايران ـ سينما جهان ، 25 ارديبهشت 1380 سال اول شماره هشتم ـ تهران - MATHIEU Nicole-Claud - L’anatomie politique Catégorisation et idéologie du sexe, Paris, éd. Côté femme 1991 -
- MATHIEU Nicole-Claud L’arraisonnement des femmes Paris, éd. de l’EHESS,1985 
شهروندي
SCOTT Joan La Citoyenne paradoxale Paris éd. Albin Michel 1998 -
 COLLIN Françoise Le sujet et l’auteur ou ( l’autre femme) Cahiers du CEDREF 1990 -
 DELPHY Christine Egalité, équivalance et équité Nouvelles questions féministes 1995 vol 16 
جهاني شدن سرمايه -
 FONTINE Jean Marc mécanisme et politiques de développement économique. paris éd. Cujas 1994 - CANTO SPERBR Monique l’inquiétude morale et la vie humain
 چند مرجع مهم ديگر
ARENDT Hannah Condition de l’homme moderne, paris éd. AGORA 1988
 BARRY Kathleen, L’esclavage sexuel des femmes paris Stock 1982 
BEAUVOIR Simone Le deuxième sexe paris Gallimard 1949 
COLLIN Françoise Le différend des sexe paris pleinns feux 1999
 COLLIN Françoise L’imagination politiquedes femmes Paris L’Harmattan
 FOUCAULT Michel Deux essais sur le sujet et le pouvoirsm paris gallimard 1984
 FRAISE Geneviève Les femmes et leur histoire Paris FOLIO 1998 
FRAISE Geneviève Les raison des femmes Paris PLON 1992
 سخنرانی: بنیاد پژوهشهای زنان استکهلم 2001سوئد

20 nov. 2005

نگاه دوباره ، سپتامبر 2005 نامه ها.... 24.10.1994 اين روزها روزهای پريشان زيبايی ست. پاييز پاريس امسال رنگ ديگری دارد...عجيب است امسال درختهای پاريس را ديدم. مثل هميشه زندگی آشفته است..ديگر نميتوانم چيزی را سازماندهی کنم. يا سامان بدهم.. ديدن شين مهم بود.. حالا امروز و فردا و .. را ميتوانم ببينم ...دوره من تمام شده است..از زندگی ، و دنيا دور افتاده ام ...ديگر حتا دلتنگ هم نيستم ...پشت دلتنگی ها شادی عجيبی است..مثل يک خداحافظی طولانی ..خداحافظی با آنچه هميشگی ست ...ابدی ست.. حسهايم را نميتوانم کنترل کنم.. 29.10.1994 سوال سخت نکن ..فقط دوستی ها مانده است.. زندگی عاشقانه زمان خودش را دارد.. ديگر هيچ چيز عملی نيست ...حتا ادامه دوستی هم سخت است..بايد عشقها و دوستی ها ولذت های کوچک را حفظ کرد.. پانزده روز به بلفاست ميروم.. 9.11.1994 هفده آبان است ..و من دوباره متولد شده ام..ده روز است و من هنوز در بلفاست هستم..وروزی 5 دقيقه فيلم برای کانال چهار لندن مونتاژ ميکنم..داستانهای جالبی ست. جوانان يک مدرسه صلح ،جنگ،و جوانی را زندگی ميکنند.. بلفاست به تهران شبيه است..مردم خونگرم هستند.. شديد کار ميکنم و فرصت گشت و گذار ندارم. اما محيط کار ، آدمها،رستورانهای شب ،مرابا آدمها و دنيای ديگری آشنا ميکند. ازبقيه داستانهای زندگی ، حرف زيادی نيست. شين به ژنو برگشت و هفته ديگر به تهران باز خواهد گشت..وزندگی من بيهوده ادامه پيدا ميکند... 14.11.1994 چنان ميدوم که يادم نيست و يادم ميرود که وجود دارم..شين را که ديدم خيلی چيزهارا در مورد خودم فهميدم... خواب عجيبی ديده بودم ..در ساختمان بلندی حبس بودم...با مادربزرگ و نيما..ساختمان در ميان دريا بود .. طوفانی سخت ساختمان رالرزاند ...وساختمان مثل يک کشتی شکسته در آب فرو ميرفت ...من لباس پوشيدم و آماده شدم...به دوردست نگاه ميکردم و چرخش گرداب مرا دچار سرگيجه ميکرد...مطمئن بودم که غرق نخواهيم شد..وکسانی برای نجات ما خواهند آمد...در حال لباس پوشيدن ،نگاه سنگين نيما و مادربزرگ را حس ميکردم ..مادربزرگ شبيه تصوير جوانی اش بود.. صبح روز بعد، بعد از پانزده سال شين را مي ديدم... به خودم گفتم تعبير خواب ، دلهره منست از ديدار شين.. بعد شنيدم همان شب در تنکابن طوفان شديدی بوده است ومامان در آن خانه تنها...هر کدام از ما در گوشه ای از دنيا تنها مانده ييم... چند لحظه پيش با ب حرف زدم نمی دانم چه کاری از دست ما ساخته است.. مامان اينجا بی حوصله ميشود... نمی دانم به که اميد ببندم... جز مامان هيچکس به ياد من نيست ... خسته و عصبی هستم .. بيهوده سعی ميکنم بد به دل راه ندهم ... 25.1.1995 در خانه نشسته ام .عجيب است مجبورم اعتراف کنم که اگر کسی در جايی از دنيا اگر لحظه يی ياد من بيفتد ، شاد ميشوم.در دوره يی از زندگی بيهوده ام ، مانده ام ميان تخريب و آدمخواری.... بلفاست شانس کار بود.. شانس گرِيز ازين بن بست.بن بست اين عشق بيهوده که زندگی ام را ساخت و نابود کرد..همه لحظه های پاريس غير قابل تحمل شده... اميدهای بربادرفته سالهای غربت. چهارده سال.. شانس دوماه کار در سارايوو، مرا به جهنم ديگری برد .جهنم برفی..بيست درجه زير صفر..جنگ روانی ميان مردمانی از جنس خودمان...صلح. جنگ.عشق. سه سال است اين مردم سرگشته در حال تخريب خودشان و همديگر هستند...گروه سه نفره ما ، با اين آشفتگان همراه ميشود..هر لحظه اين سفر ،ياد ايران و خود ايران بود.. نمی دانم چرا دايم حس ميکردم در ميان مرگم. مرده بودم.حس ميکردم هرگز تهران ،پاريس ، وگذشته وجود نداشته است....هيچ ميل ندارم به پاريس برگردم... درخلوت سکوت خانه نشسته ام... امروز فيلم کيارستمی بر پرده امده ..نظريات ضد و نقيض فراوان است..وارد دوره جديدی از نمايش قدرتها و فاشيسم ميشويم.... 26.1.95 نامه دوم رسيد و همه افسردگی ناگهان پر کشيد. اين احوال تبعيد و غربت است. بعضی از ما در همه جهان غريبه ييم.. همه افسردگی من نه برای ايران ، برای آنهايی ست، که نمی توانم ببينمشان.. و درهمين دلتنگی نمیدانم ديدار ما چه چيری را حل خواهد کرد. نمی دانم آيا می توانم باديگران حرف بزنم .انگار همه چيز فراموش شده است. چز درون آتشين من.. . 4.2.95 نامه به فرشته شاه حسينی چهارم نوامبر1995 فرشته عزيز ، نامه توبه من نيرو داد . از خستگی جسمی دايم سرما ميخورم.. حرفهای تو مرا دلگرم ميکند..اين مد جديد"ملايمت سياسی " حالم را بهم ميزند.. در جواب سوالت بگويم..در کنفرانس زنان در لوس آنجلس اين من نبودم که خانم مهرانگيز کار را از تريبون پايين کشيدم ..اين حرفهای خودش وسوالهای بی جواب زنان دگر انديش بود.. خانم کار حتا رعايت وقت ديگران را نکرد..نيمساعت هم از وقت ديگران را گرفت که انشا ء بخواند... او چون سالاران بر قدرت ، حقيقت را متعلق به خودش ميداند..چون در محيطی زندگی ميکند که گفتگو و تبادل نظر وجود ندارد.او از سوالهای ديگران حيرت کرد..او از شيفتگی حضور می گفت. و خود شيفته حضور در قدرت تحميق و تکفير بود..او جرأت نکرد چون سيمين بهبهانی در مقابل مرگ پرستان بايستد و از عشق و شادی و سازندگی بگويد.. مطلب تو رادر همشهری خواندم ..تکان دهنده است. باوجود تمام تکه هايِی که حذف کرده اند، سندی مهم در مورد اين حکومت ضد زن است.. ما فعلا در حال کار برای چهارمين کنفرانس زنان در پکن هستيم.. تنها ارزشهايی که به من کمک کرد که زنده بمانم در نهايت به من کمک ميکند که ادامه دهم..راه طولانی ست.. . 21.2.95 بايد دويد ..زندگی ماشينی ... دويدن.دويدن...بايد کمی تنوع ايجاد کرد...زندگی در پاريس به سختی و شيرينی ادامه دارد.خبر خوش اينکه فيلم کوتاهی ساخته ام که در فستيوال فيلم زنان پخش خواهد شد.. برای چند روز به برلن ميروم...در باره زن در سينمای ايران صحبت خواهم کرد. زندگی من بين محيط کار و سمينارها می گذرد... ديدار ياران رويا و خواب است...ديشب خواب مامان راديدم...شاد بود و خانه جديد خريده بود..که اتاقهای زيادداشت..و در يک اتاق کتابهای من بود... برگشت روز به روز بعيد و بعيد تر به نظر ميرسد.... 6.4.1995 روزهای عيد خوش گذشت.؟؟ در ين غربت و دوری از ياران ، ميترسم حسهای ابتدايی انسانی را از دست بدهم.. بی تفاوتی بدترين حسی ست که می شناسم... اين روزها هفدهمين فستيوال زنان است..فيلم من يکشنبه گذشته نمايش داده شد...و شنبه دوباره نمايش داده ميشود... بحث و گفتگو بعد از فيلم من لااقل تصوير ديگری از زن ايرانی را به نمايش ميگذارد....تصويری که امروز درايران قدغن است.. نيما ومزدا را هنوز در سال جديد ايرانی نديده ام...مثل هميشه سرما خورده ام و خسته و عصبی هستم.. دلتنگی ها هم معنای ديرين را ندارد.. شين مجله ها را ميفرستد.. بيست و دوم آوريل انستيتو موند عرب فيلم مرا نشان خواهد داد...فردا ميروم زاربروکن آلمان در مورد سينما صحبت کنم... سمينار زنان امسال در تورنتو است...و زندگيم سخت کسالت آور است .. 16.4.1995 چهار شماره نقد سينما به دستم رسيد .. و ديگر منتشر نمی شود.. طاقت انتقاد نيست..و اين جامعه پيشرفت نخواهد کرد.. اين روزها فستيوال فيلم های ايرانی ست.. ديروز دو فيلم ديدم .. عجيب است انگار مردم ايران چشمهايشان را بسته اند تا اينهمه تحقير و توهين به خودشان را نبينند.. هر چند دو هفته پيش در يک سمينار چند محقق احمق تحميق مردم را توجيه می کردند.. 26.6.1995 مشغله روزانه . از جان سختی خودم حيرت ميکنم..به سختی مريض هستم..بعد از سفر سارايو دايم مريض هستم...کار دوازده ساعت با کامپيوتر .. اين غول آدمخوار....و بوجود اوردن فيلم.. و کار بسيار برای سپتامبر آينده چهارمين کنفرانس جهانی زنان... ايران پول بسيار خرج ميکند و مبلغين در تمام سازمانهای بين المللی همه پست ها را قبضه کرده اند.. وضع عصبی سختی دارم..مامان بايد می آمد و شرايط مهيا نيست . اين موضوع مرا سخت ميازارد..بر عکس انچه به نظر ميرسد..توانايي من بسيار محدود است..تصوير بيرونی من محکم و مستقل و با قدرت است.. اما واقعيت اينست که من به سختی بر پاهای خود ايستاده ام ..من از هر کاری که دوست دارم عقب مانده ام به دليل دويدن برای نان روزانه... ديدار در ترکيه عقب می افتد.. به دليل بی پولی..ژوييه و اوت در پاريس می مانم ..سپتامبر و اکتبر چند سفر کاری خواهم داشت... 27.6.1995 همه را نگران کرده ام. عجيب است. سين زنگ زد .من درحال جاروکشی بودم نشنيدم. عکسبرداريها از وضع خطرناکی خبر نميدهد. هنوز زنده ام..مريضی مداوم من به دليل دوندگی مداوم و کار در محيط بسته و مرطوب است..گويا به اين دليل فرسوده ام..مداوا با داروهای معمولی به جايی نرسيد. و با داروهای فعلی بايد استراحت کنم .. متاسفانه با وضع فعلی عملی نيست..اين چند صباح زندگی طوری به سر خواهد رسيد.. اخبارسينما برايم مهم است. خوشبختانه َشين مجله ها را ميفرستد. برای تحقيقم مهم است. در سه شهر سخنرانی داشتم .کوتاه ومتمرکز. درين ميان تمام کارهای فيلم هم به دوشم بود..فرسوده ام .از هيچ جا کمکی نيست..درين ميان بايد به کار و نان روزانه هم بينديشم..هر چند فيلمهای مستندی که برای تلويزيون تدوين ميکنم نا اميد کننده است اما برای رسيدن به همه کارهای فرهنگی که مجانی ست .. لازم است . بايد به اين حرفه بچسبم . هر چند هيچکس درين حرفه از فردايش مطمئن نيست..اين قيمت کار فرهنگی ست در سمينار تورنتو ( سمينار بنياد پژوهشهای زنان ايران )و سمينار استراتژی زنان در پاريس متوجه شدم ، زنهای بسياری در شرايط فعلی مسئله زنان را ناندانی کرده اند..و با سرهم کردن مزعبلات پستهای دانشگاهی ميگيرند و پای بر سر ديگران ميکوبند..اين زنان هم در ايران منزلت دارند و هم اينجا با کمک مقامات ايرانی ..البته همه اين موقعيت ها کاذب است. اما خب فعلا اکاذيب اين جاهلان بر سر زبانهاست..آنکه حرف ظلم و فشار را ميزند خود چنان در فشار زندگی روزانه خرد ميشود که به سختی ميتواند درين محافل جهل پروری و ريا حضور داشته باشد.. درين ميان سفرچين مهم است ..ما هنوز نميدانيم چگونه درين گردهمايی جهانی ، صدايمان را به گوش جهانيان خواهيم رساند... به هر ترتيبی به اين سفر ميروم و فيلم خواهم ساخت تابستان بايد دنبال کار بگردم که بتوانم زندگی ام را سازماندهی کنم ..زندگی آنقدر گران شده که استراحت و سفر کوتاه به کوه ودشت حتا برای نفس کشيدن روياست .. کاش سفر به ترکيه ممکن بود ...شايد زمستان ، شايد سال ديگر ، بهار ديگر ، هر چند ديگر بهار برای من وجود ندارد.. به بهرام يا منوچهر بگو چند خطی در باره امضای دسته جمعی سينماگران برايم بنويسند.. ميدانم مشکل است ، سخت نياز دارم که در تحليلها يم اشتباه نکنم... سلام به همه آمدنتان مرا شاد ميکند...

21 oct. 2005

Jamileh Nedai Hooman Mofid in Mah va Palang of Bijan Mofid chiraz 1969

15 oct. 2005

1996 women,cinema,politic تعريف سياسي سينماي ايران، كدام زن ؟؟
نگاه به سينماي امروز ايران دو مشكل اساسي دارد
1- جستجو ، تحليل ، و شناخت نشانه هاي مبهم سينماي ايدئولو ژيك و مذهبي ايران . و مشكل اخير پست مدرنيسم . 2-
تحليل و بررسي جديد از ارزشهاي سنتّي و فرهنگي كه در اذهان و رفتارهاي اجتماعي ، حكّ و ته نشين شده است . و حكومت فعلي ، به نحو احسن ازآن استفاده ميكند . 3-
به دو نكته بالا بايد مشكلات اساسي و قديمي در فرهنگ ايران را اضافه كرد .خواست حكومتهاي مستبد، كه همواره ثبت تاريخ به نفع قدرت بوده است . و شاعران و اديبان غير از مدّاحي پادشاهان ، عرصه محدودي براي بيان انديشه داشته اند . گفتن از طبيعت و انسان خيالي ، زبان استعاره را وسعت داده بود . و محدوديت ديني و ممنوعيات جنسي هم نويسنده و شاعر را ازواقعيات جامعه دور ميكرد . مثلاً صحبت از كسي كه عاشقش هستيم از مشكلات اساسي بود و هست . ووقتي از معشوق كلامي به ميان ميآيد به سختي ميشود فهميد طرف زن بوده است يا مرد ؟ دوره هاي كوتاه شرايط دموكراتيك سياسي فرصت كافي به نويسندگان و شاعران نداد كه تكليف خودشان را با (تابوها ) ممنوعيت ها بخصوص ممنوعيت اخلاقي و رابطه زن و مرد روشن كنند . از آغاز مشروطيت تا انقلاب ، تجدّد طلبي باعث شد كه هنرمندان تئاتر و سينما ، بامطالعه و اجراي آثار منتج از مدرنيته ، تا حدودي امكان حضور پيدا كنند . امّا چون حكومت استبدادي بود ، مشكل آزادي و برابري خواهي ، تعريف سياسي پيدا ميكرد وحكومت به بهانهٌ اخلا لگري جلوي كار هنرمندان را ميگرفت . مثلاً نمايشنامه هاي شكسپير ، آنها كه مستقيماً داستان شاهان بود ، مثل ريچارد سوّم ، مكبث ، هاملت ، مشكل سانسور پيدا ميكرد . اما همه آثار ايبسن ، مولير ، چخوف ، پيرآندلّو ، لوركا ، برشت ، آنوي ، بكت ، يونسكو ، و غيره ... قابل اجرا بود . در سينما ، اولين فيلم موُلّف ايران ، جنوب شهر، ساخته فرّخ غفّاري توقيف شد و فيلمهاي ديگر مثل خشت و آينه و اسرار درّه جنّي ساخته ابراهيم گلستان ، آرامش در حضور ديگران ساخته ناصر تقوايي و بسياري ديگر ساخته شدند ، امّا از پخششان جلوگيري شد . اما در تمام اين آثار زبان استعاره بيش از جستجو براي فهميدن شخصيت وجود داشت . مثال مهم در استعاره گويي و كنايه گويي در تئاتر و سينما بهرام بيضايي ست . بيضايي به دليل شناخت عظيم از فرهنگ نمايشي ايران و شرق ، شيوه اش و نوع كارش ، هميشه به نوعي با اسطوره سر وكار دارد . در تئاتر براي ميزآن سن ، يعني حركت و ارتباط هنرپيشه ها بر صحنه ، از تعزيه ، نمايش اسطوره اي ، مذهبي و قديمي ا يران الهام ميگيرد . ودر سينما ، اسطوره ها، اشاره ها و مفاهيم بيشتر مشغله ذهني او هستند تا پيچيدگيها و واقعيتهاي اساني . بيشتر كساني كه اين روزها به دليل مميزي هاي ابلهانه و متضادّ ، اگاهانه يا ناشيانه راه اورا ميروند ، در بيان نمايشي، چه در تئاتر ، وچه سينما ، زياد موفق نبوده اند. .زيرا آزادي تدريس و درك مفاهيم و اشاره ها كه در فرهنگهاي قديمي وجود داشته اند ميسر نيست . و تقليد ندانسته و بكار بردن سنبليك علايم ، بي آنكه مفهومش حتا بر خود كارگردان روشن باشد ، قابل انتقال نيست . كاربرد اسطوره ها نزد خود بهرام بيضايي چنان كار شده كه اگر خود توضيح ندهد بر كسي روشن نيست . بخصوص چون موضوع زن از ممنوعيات شرعي ست بالكلّ كار و تحليل بر روي نقش زن در آثار بيضايي، درنا مفهومي محض باقي ميماند . در مورد فيلم باشو ، چند فمينيست ، نقش نايي زن فيلم را با اهميت و نمود واقعيت زن تحليل كرده اند . نايي ، نقش خيالي آناهيتا ، الهه روشنايي ست . وارتباطي به زن مستقل و رها شده ندارد. . آناهيتا خود قدرتي آسماني ست كه مظهر خوبي و مادري و شكيبايي ست . اگر خيلي بخواهيم جلو برويم ميتوانيم بگوييم زن خيال بيضايي ست كه مثل همهٌ فيلمسازهاي ميزوژين زن آسماني و خيالي را ميجويند ، چون از زن زميني و مستقل وحشت دارند . چون اين زن ممكن است در رابطه با مرد مقابل خواستهايي را طلب كند . فيلمساز ان ديگري چون كيميايي كه از طريق سينماي كلاسيك آمريكا حرفه و بيان سينمايي را آموخته بود ، سعي كردند با همان ساختمان ، نوعي سينماي رئا ليست ، كه مسايل اجتماعي و مشكل انسان جامعه امروزرا بر رسي ميكند ، بسازند. ، امّا در مورد زن دچار همان ممنوعيت اخلاقي جامعهٌ پدر سالار بودند . زن اجتماعي بهر حال براي آنها زن پاكي نبود . و گرفتاري هميشگي زن مقدّس مادر ، وزن نا پاك فاحشه در تمام آثار سينمايي از آغاز سينما در ايران به چشم ميخورد ، و امروز به طور وحشتناكتر و وخيمتري جريان دارد . وحشت از رابطهٌ جنسي و محروميت از آن در مردان جامعهٌ پدر سالار ما ، چنان نفرتي از زنان بر انگيخته است ، كه جز پيچيدن زنان در حجاب و حذف تصوير آنان و در واقع وجود انساني آنان ، راهي ندارند . تا آنجا كه موج عظيمي از زنان ايراني به نفي وجود خودشان كمر بسته اند و احساس گناه اززن بودن تا آنجا پيش رفته است كه بسياري از زنان مبارز و چپ ما هم زنيت خودشان را انكار ميكنند . مسئله حجاب ، كه اولين نكته اش ، انكار بدن است ، به بهانهٌ مسايل مهم ديگر اجتماعي و سياسي ، فراموش ميشود .سوٌال من اينست » اگر زن نتواند صاحب تن خود شود ، چطور ميتواند براي آزادي و برابري با مرد ، مبارزه كند .؟ « رابطه زن و مرد وفيلم و تحليل اين رابطه چه ميتواند باشد ؟ قبل از پرداختن به رابطٌه زن و مرد بر پردهٌ سينما ، بايد به مسايل فرهنگي ووضعيت روشنفكر و هنرمند در يك حكومت توتاليتر مذهبي اشاره كرد هانا آرنت در تحليلي كه از » شرايط انسان مدرن « منتسكيو دارد ، مي گويد : قوانين وضع شده كه در جامعه عمل ميشود ، تعيين كننده رابطه دو فرد است . « قوانين بيشتر بر روابط تاُثير مي گذارند ، تا ماهيت حكومت حاكم . كمبودهايي كه در قوانين موجود است . در روابط انسانها هم موُثّر است . دنيا اگر از قوانين بشري خالي شود ، به كوير تبديل خواهد شد . خطر رژيمهاي توتاليتر همين است . هدف اين رژيمها نابودي و تخريب روابط انساني ست . كوير سيستم هاي تو تاليتر از كوير ديكتاتور مستبد بدتر است . كوير فرهنگي كه حاكم مستبد بوجود آورده است ، فضايي دارد كه قابل زندگي نيست امّا براي حركتهايي كه از بد گماني و ترس مردم تغذيه ميشود ، جا يي ميگذ ارد . بدين ترتيب ميتوان گفت فضاي محدودي براي آزادي هست .مثلاً در رژيم شاه ، نمايشنامه كاليگولا نوشتهٌ آلبر كامو به كارگرداني آوانسيان ، وحشت و خفقان فاشيستي را نشان ميداد ، واينكه در چنين شرايطي اصلاً عشق و رابطهٌ عاشقانه بين زن ومرد ممكن نيست . يا اجراي ترس و نكبت رايش سوّم به كارگرداني بيژن مفيد كه گوياي روابط وخيم انسانها با هم ، در شرايط ترور و وحشت بود . مسئولين ساواك هر چند با شك وترديد به اين اجراها مينگريستند و به همهٌ گروه از هنرپيشه و كارگردان و مسئول فنّي مشكوك بودند و كوچكترين حركات مارا زير نظر داشتند و مترّصد بودند كه با كوچكترين لغزشي مارا ببرند به آنجا كه عرب ني انداخت ، اما اجراي چنين نمايشهايي با اميد اينكه به شخص شاه و حكومت بر خورد مستقيم ندارد ، ممكن بود . امّا رژيم توتا ليتر كه با ترور حكومت ميكند ، نه تنها نابود كننده هر نوع آزادي ست ، بلكه نابود كنندهُ بيان ترس وبدبيني ست و هر حركتي را فلج ميكند . نگاه كنيد به وضعيت وخيم تئاتر امروز ايران . مي پرسيد اهرمهاي حكومت توتاليتر چگونه عمل ميكند ؟اين اهرمها ، روابط انساني را نابود ميكند و با بر انگيختن نفرت و خشم بين انسانها ، كمترين فضاي تنفّس رااز بين ميبرد . رژيم توتاليتر باايجاد يك رابطه آهنين و بسته بين انسانها ، چنان فشاري بر روان و تفكّر آنها وارد مي آورد كه انسانهاي متفاوت ، محو ميشوند و انساني واحد و غول آسا ، يك رنگ و يك زبان ساخته ميشود و بر محيط ، محاط ميشود
آيا در شرايطي كه مجموع معني مجموع را از دست داده است ، و فضاي بين انسانها نابود شده است ، يعني فضاي باز سياسي و تفكّر از بين رفته است ، ميتوان توقّع داشت كه فرد تنها ، كليد تعقّل را بيابد و در كوير گلي بروياند ؟. اوّلين هدف رژيم توتاليتر ، براي تسلّط كامل بر جامعه ، گوشه نشين و خاموش كردن فرد خلّا ق است . يعني قبل از قدرت گرفتن كامل ، خلّاقيت فرد ي را بايد بكشد .
رژيم توتاليتر بايد تا خصوصي ترين و دروني ترين وجود فرد نفوذ كند و روش اخلاقي و رفتاري اورا تعيين كند.. گوشه نشيني و خاموشي فرد در اين شرايط ، از او انساني افسرده و منفعل مي سازد ، انساني كه از خود اراده اي براي سازماندهي زندگي و سرنوشتش ندارد ، تصميم گيري سياسي و اجتماعي برايش بي معني ست .انسان در چنين جامعه اي ، به پايين ترين حّد انساني سقوط ميكند و كاري كه انجام ميدهد حدّاقل توان اوست ، نه خلّاقيت انساني و همه تواناييش . زيرا خلّا قيت ، اصلاً قدغن است رژيم امر كرده است كه اميال و خواستهاي اصولي نظام به رشتهٌ تحريرو تصوير كشيده شود و تخطّي از اين اوامر گناه كبيره ، غرب زدگي ، و رفتار روشنفكري ست . خطر ديگر اين تنهايي تحميل شده ، كه رابطه با ديگري ودرك ديگري و رد وبدل كردن فرهنگي را نفي ميكند ، پناه به افسردگي و بيان الكن و اشفتهٌ افسردگي ست . در هنرهاي جمعي ، مثل فيلم و تئاتر ، نمايش رفتار آدمها و نوع زندگي واقعي خلقها و ملل متفاوت و مختلفي كه دنيا را مي سازند ، ضروري ست . نمايش پيچيدگيهاي درون و بيرون انسانها ، هويتّ فردي و جمعي را مي سازد . فرهنگ را آدمهاي مختلف و متفاوت ، ميسازند ، اين واقعيتي ست كه نميتوان نفي اش كرد .فرد هم شكل و كاملاً تعريف شدهُ رژيم توتاليتر نه تنها كم كم اعتماد ش از خود سلب ميشود ، ازدنيا هم كناره ميگيرد و ديگر به تغيير آن اميدي ندارد . بحران تفّكر ، حاصل چنين شرايطي ست . آدم محزون فكر ميكند كه عاطل وباطل است و به درد اين دنيا نميخورد . آدم محزون فكر ميكند كه از طرف ديگران طرد شده است .آدم محزون فكر ميكند كه هويتش را از دست داده است . آدم محزون از خود نفرت دارد . همه اين احوالات ، مقدّمه بي مصرف شدن كامل است ، انسان رژيم توتاليتر ، .انساني ست كه ميشود بر او قالب شد . روشي كه نازي ها فهميده بودند و بنياد گرايان ماهم ، دقيقاً ميدانند ، به كدام راه ميروند . در اين شرايط حزن ، انسان نه تنها از حضور ديگري غافل است ، از حضور خود هم غافل و بيگانه ميشود . - در كوير رژيم توتاليتر ، عشق و رابطه عاشفانه كه منوط به كلام است ، به رابطهٌ محدود جنسي تقليل پيدا ميكند .
در كوير ، آدم راضي آن كسي ست كه به همه چيز بي اعتناست ، قدرت عمل را از خود سلب كرده است . نه فكر ميكند ، نه قضاوت ميكند ، نه از چيزي انتقاد ميكند . و در در خدمت ضدّ انساني شدن شرايط است . توتاليتاريسم ، نه تنها انسان را از فهم و زندگي با ديگري ، محروم ميكند ، بلكه از او موجودي فاقد تفّكر ميسازد ، موجودي كه اصلاً نياز فكر كردن ندارد. و در نتيجه نياز عمل كردن . وقتي جامعه اي از تفّكر محروم ميشود ، ديگر تشخيص خوب و بد ممكن نيست . محروم شدن و رها كردن زندگي سياسي ، رها كردن و پشت كردن به انديشه است . پشت كردن به انديشه ، رها كردن جامعه و سپردن آن به قوانين و رفتار ضدّ انساني ست . درين شرايط چگونه ميشود به دنيايي نو و انساني انديشيد ؟ درين شرايط از كدام رابطهٌ زن و مرد ميشود سخن گفت ؟ درين شرايط ، در رابطه ها فقط سوٌ تفاهم وجود دارد . نفرت از يكديگر بخصوص مردان از زنان و وحشت تنها ماندن تنها مسئله مورد بحث است . مردها فقط حدّاقل رابطه ، يعني رابطه جنسي در چار چوب قوانين اسلامي را ميتوانند طلب كنند . و زنان مطيع و خاموش ، و در نتيجه محزون ، بايد قوانين اخلاقي و عرف وشرع تحميلي راتحمّل كنند . سياست گذار رژيم توتاليتر براي هر امر اجتماعي قوانيني تعيين كرده است ، كه جز از خود بيگانگي و ترس و وحشت از ديگري ، رابطه اي ممكن نيست . براي درمان سوُ تفاهم ها و حزن وفرسودگي موجود ، شايد كمترين توقّع و حركتي كه ميشود به آن اميد داشت ، خواست و رعايت حقوق بشر است .
بايد براي جهاني مبارزه كرد كه انسانهاي برابر و آزاد كنار يكديگر ، بي ترس و وحشت زندگي كنند . سينما اما در جامعه يي كه حكومت توتاليتر ساخته است ، چه نوع فيلمي ميشود ساخت ؟ آيا ميشود از آزادي درون و خواست انسانها و پيچيدگي روابط آنها حرف زد ؟ در نگاه و تحليل يك كار هنري نميتوانيم بيان شخصي مان را از ارزشهاي موجود وارزشهايي كه باآن تربيت و رشدكرده ييم رها كنيم .در تحليل كار هنري اگر فقط به فرم و زيبا شناسي محض بينديشيم ، وبيان شخصي مان را، از محيطي كه در آن زندگي ميكنيم ، جداكنيم ، تمام امكانات درك و تاُثير بر تحوّل را از دست داده ايم - يك فيلمساز نميتواند فيلمي بسازد كه ربطي به تفكّر او و ارزشهايي كه در آن زندگي ميكند نداشته باشد . او حتا براي ساختن يك فيلم از يك داستان خيالي ، به ابزار زبان و ارزشهاي جامعه نياز دارد . يك فيلمساز از واقعيتهاي جامعه الهام ميگيرد نه از آسمانها اگر هنرمند فيلمساز يك گوشه از جامعه و فرهنگ موجود را انتخاب ميكند و با تغيير و آب و رنگ دادن به آن ، چيز ديگري ارائه ميدهد ، باز هرچه بخواهد هنر به خرج دهد باز گوشه اي از ذهن خود و گوشه هايي از جامعه يي را كه در آن زندگي ميكند بر پرده خواهد آورد . به چند نكته اشاره كنم . سينما زبان و قوانين خودش را دارد ، هر تركيبي در يك تصوير بيان درون آن مجموع ، يعني فيلمنامه نويس، كارگردان ، فيمبردار ، صدابردار، ، هنرپيشگان ، تدوين كننده ، و گروه فيلمسازي ست . تنها در روابط نا سالم و سلطه جو ، يك نفر ، يعني كاگردان ، مسئول تفكّر فيلم است . در ايران ، به دليل سنّت استبداد ، كارگردانهاي معدودي موفق شده اند كاري گروهي بيافرينند .
سينما ، كه هنر هفتم ناميده ميشود ، به دليل استفاده از ادبيات، تئاتر ، نقٌاشي، شعر و موسيقي و بقيه هنر ها ،از آغاز تا امروز ، به دليل نمايش در سالني بزرگ و تاريك بر ذهن تماشاگر چون نوشتاري مرئي و نامرئي عمل ميكند . سينما در عصر حاضر ، هم وسيله است هم هدف .هم آموزنده رفتار است ، هم نشان دهنده راه . امّا اگر تصّور كنيم ، كه سينما نمايش واقعّيت يا آينه واقعيتيي ست كه زماني اتّفاق افتاده است يا ميتواند اتّفاق بيفتد ، اشتباه ميكنيم . سينما واقعيت را دوباره بازسازي و صحنه چيني ميكند و با زبان و علائمي كه دارد نا ديدني را ديدني و با ثبت آن تاريخي ميكند.. فيلم هاي آرشيوها، فيلمهاي خبري ، و فيلمهاي مستند ، بر خلاف ادّعا يي كه دارند ، ثبت واقعيت نيستند . در نما گذاشتن و تداوم تصوير ،ساختماني به بيان تصوير ي ميدهد كه مقدار زيادي از واقعيت خود به خود كنار گذاشته ميشود . در عصر حاضر ، سينما در هر امر شخصي و عمومي دخالت دارد و تقريباً ديگرهيچ موضوعي نيست كه نشود ازآن فيلم گرفت يا تبديل به فيلمش كرد يا در يك فيلم مورد بحثش قرار نداد.. سينماي مبارز ، سينمايي كه روزگاري سخت برايش كوشش ميشد ، ديگر امروز به سختي ميتواند در خدمت ايدئولوژي بخصوصي باشد . ، امروز ديگر ، همهُ نشانه ها ، علايم ، و كد ها شناخته شده است .همه تبليغ ، يا ضدّ تبليغ ، تربيت كردن و منافعي كه يك گروه سياسي يا يك ايده سياسي به سينما تحميل ميكرد ، ديگر جايي در سينما ندارد . در واقع سينما ، بيشتر از ايدئولو ژيها عمر كرده است . ( آيا اين به آن دليل نيست كه خود سينما به دليل دخل و تصّرف در واقعيت و تاريخ همه چيز را به روٌيا و توهّم تبديل ميكند.؟ ) سينما ي امروز دنيا موفق شده است ، همهُ نكات مبهم را كشف ، بازبيني و تحليل كند . سينما بر تفكّر ديني اثري ا عميق گذاشته است .سينما احكام را دگرگون كرده است . سينما موفّق شده است ، هر امري را وارونه جلوه دهد و شعارهاي دروغ را بر ملا سازد . فناتيسم و باورهاي ديكته شده به طور مضحكي در سينما بر ملا شده اند. سينما به همه چيز شك وترديد دارد ديگر تعيين اصول و شرع و دستورات از بالا ، در سينما عملي نيست . تماشاگر سينماي امروز ، جلوي پرده ، با تمام ميل و توانش در حادثه و داستان روي پرده شركت دارد .تماشاگر ، نه تنها همراه ، بلكه عا مل موٌثّر و عمل كننده يك فيلم است . با شروع فيلم ، ديدن آنچه بر پرده ميگذرد ، فرو رفتن در روٌيا و داستان است . آدم آرزو ميكند جاي يكي از قهرمانهاي فيلم قرار بگيرد .. امّآ كم كم روُيا ادامه پيدا ميكند و خواست عميقتر ميشود و ميل اوّل تبديل به خواست و نياز شديد ميشود . عشق به سينما اين طوري تماشاگر را گرفتار ميكند .و لذّت حاصل از آن ، چنان است كه تماشاگر ، با آگاهي به اينكه همه اين روُيا فريبي بيش نيست و واقعيعت ندارد ، چنان ميل اسارت شديد است كه ميخواهد با تمام وجود ، اسير آن دام و بعد اصلاً خود دام شود . سينماي ايدئو لوژيك با تعيين كردن رابطه هاي بر پرده و ممنوعيت ها ، در واقع براي روُياها و نيازهاي همه انسانها، مي خواهد تصميم بگيرد.. سينما ، با اينكه نتيجه خلاقيت كارگروهي ست ، ( فيلمنامه نويس ، گارگردان ، فيلمبردار ، صدا بردار ، بازيگر ، تدوينگر ، صدا گذار) بر خلاف هدف هر ايدئولوژي سياسي كه جمع را در نظر دارد ، < هنر جمعي > نيست . حتا ميشود گفت < وسيله ارتباطي جمعي > هم نيست . فيلم با تما شاگر به تنهايي و متفاوت با ديگري رابطه بر قرار ميكند . تمام فعل و انفعال فيلم ديدن و تاُثيري كه بر شخص ميگذارد ، تاُثير بر درون ، و بر بطن شخصيت يك فرد است . فيلم با تماشاچي ها ، يكي يكي و جدا جدا رابطه بر قرار ميكند و در واقع در خلوتِ دو به دو . بين فيلم و شخص ، تما شاگر عضوي از بازي بزرگ است و آنچه بر پرده ميگذرد ، تجربه درون و فكري تماشاگر هم هست .بدين ترتيب پرده و آنچه بر آن است دو معنا دارد ، آنچه بر پرده عيان است و آنچه پرده پنهانش كرده است .در اين دو گانگي معاني ، دخل وتصرّف مشكل است و استفاده آگاهانه و معقولانه براي تبليغات تفكّر خاصّ بي معني ست و عملي نيست و خيلي اوقات اثر عكس دارد. . چون پيام فيلم به دوست و دشمن يكسان منتقل ميشود . يك فرد در مقابل يك فيلم اصلاً جبهه اي ندارد .ممكن است قهرمان خوب همانقدر محبوب شود كه قهرمان بد . هيچكس نميتواند از قبل تعيين كند كه تماشاگر كدام طرف را خواهد گرفت ، در تاريخ سينما شياطين و غولهاي زيادي داشته ايم كه محبوب واقع شده اند . نقشهاي زنان ، هميشه براي لذّت و ذهن مردان نوشته شده و بازي شده است . امروز زن ايده آل جمهوري اسلامي ، ايده آل مردان ديگري كه تفكّر متفاوتي هم دارند ، هست .مثل فيلم < زير درختان زيتون >ساختهٌ كيارستمي . خميني ، سياستگزاران فرهنگي ايران ، بعضي از مردهاي مبارز كمونيست ، بعضي از زنان خود باختهٌ طرفدار پدر سالاري همه ، با يك نگاه ، زن مطيع وپارسا ، دستيار كارگردان ، وزن خاموش و روستايي و قابل تصاحب را دوست دارند . با توجّه به نكتهٌ بالا ميتوانيم بگوييم » سينما هنر دموكراتيك است « نميدانيم تماشاچي به كه راُي خواهد داد . در فيلم ام از فريتز لانگ ، رل قاتل بچّه ها را يك هنرپيشه مشهور < پيتر لور > بازي ميكند . نوع ميزآن سنِ فريتز لانگ و بازي پيتر لور چنان است ، كه در صحنه آخر كه به نوعي دادگاه خلقي براي قاتل تشكيل شده است ، تماشاچي نميداند به كه راٌي بدهد ؟ تماشاچي نميداند بايد جامعه اي چنين خشن و گسيخته را محكوم كند ، يا مردي كه مريض رواني ست و چنين جامعه يي اورا به وجود آورده است ؟ با توجّه به اهميت تماشاگر ، فيلم ايدئولوژيك گاهي به توهّمات ذهني واميال خفته و دروني اوجواب ميدهد . به اين دليل بسياري فكر ميكنند سينماي ايران در شكل اسلامي اش پيشرفت زيادي كرده و زن سكسي قبلي كه معمولاً فاحشه بود ، امروز با چارقد و چاقچور زن روٌيايي همهٌ مردهايي ست كه آرزويش را دارند . نسرين بصيري در سخنراني اش در كنفرانس بنياد پژوهشهاي زنانِ پاريس ، معتقد بود با حذف زن سكسي در سينماي ايران ، زنان به نقشهاي جديدي دست يافته اند . فقط نگاه كوتاه و سرسري به هر كدام از فيلمهاي بعد از انقلاب نشان ميدهد كه زنان همان رل قديمي و هميشگي شان يعني مادر نمونه و زن خانه دار را دارند . و جز راضي كردن مرد مقابل و مسئولان رژيم نقشي برايشان نوشته نشده است .از زنهاي اسطوره اي و ذهني بهرام بيضايي بگذريم . امّا همين سينما كه آرزوي ديني شدنش را دارند ، چون روٌياي آنها كه به وسيله سينما ميخواستند انقلاب كنند ، به كابوس تبديل شده است . چون بازي سينما ، اعتماد به نفس دادن به تماشاچي ست . نه مريد و برده كردن او . زن و سينما در مورد نقش زن در سينماي امروز ايران ، چند سوٌال مطرح ميشود : سوٌال از بازيگران زن آيا زنان هنرپيشه با نقشي كه بازي ميكنند ، هم ارز هستند ؟ آيا نقشي كه به آنها محوّل شده آنها را از انسان بودنشان تنزّل داده است ؟. آيا شباهتي بين زندگي شخصي و نقش روي پرده هنرپيشگان زن وجود دارد ؟ آيازنان بازيگر ، بر پرده تقدير اجباري و سرنوشت زن ايراني را بازي ميكنند ؟ آيا زن هنرپيشه ميتواند مهر شخصيتي و درك خودش از نقش را، بر نقش بزند ؟ آيا ميتواند نقش را چنان بپيچاند كه نقش ديگري جز آنچه براوتحميل كرده اند ، بيافريند ؟ آيا ميتواند در خفاي نقش ، دور از چشم سانسورچيان و كارگردان مرد يا گارگردان زني كه خود مجبور به اطاعت كوركورانه وانديشه مردانه است گوشه يي از شخصيت مستقل زني را بگنجاند ؟ آيا ميتواند به زن تماشاچي درد اين زن نمايشي و فرمايشي را كه نه اوست و نه زني كه در جامعه پدر سالارانه و مردانه ، گم شده است ، نشان دهد ؟ آيا زن بازيگر ، حتا در لحظهُ نايابي در يك نما از فيلم ميتواند نكته اي از درون انساني خودش ، يا نقش را بنماياند - مي دانيم بازيگراني ازين دست كه ميتوانند به اين نكات آگاهي داشته باشند ، يا چون سوسن تسليمي بالكّل ممنوع البازي شده اند يا چون گلچهره سجّاديه و فهيمه راستكار و چند تن ديگر به بازي در محدودترين نقشها محدود شده اند . و متاُسّفانه بازيگران جوان كه اصلاً تربيت بازيگري ندارند متاُسّفانه كارشان در سطح نقشي كه به آنها محّول شده باقي ميماند. . سوٌال از تماشاگر زن آيا تماشاگران زن ، چون تماشاگران مرد ، ارزشهاي پيشنهاد شده بر پرده را مي پذيرند و از آن لذّت ميبرند ؟ آيا در مقابل آنچه به آنها ارائه ميشود برانگيخته ميشوند و عكس العمل نشان ميدهند؟ آيا زنان هم درين تنفّر همگاني < ميزوژين > از زن كه دايم تبليغ و عمل ميشود شريكند ؟ آيا زنان در موفقييت يا شكست يك فيلم و ارزشهايي كه پيشنهاد ميكند تاُثير دارند ؟ كافي ست به نشريات زنان و مباحثش نظري بيندازيم . در نشريات زنان قرار است كه ببينيم ، زنان خودشان ، كدام جا ؟ كدام نقش ، كدام هويت ، كدام تغيير احتمالي را در زندگي شخصي و اجتماعي شان ، طلب ميكنند ؟ متاٌسّفانه عميقتر كه نگاه كنيم ميبينيم ، به هر دليل ، از غر زدن خجولانه ، وتاٌييد آنچه هست ، پيشتر نميروند . سوُال آخر چه رابطه ُ متقابلي بين تماشاگر و فيلم وجود دارد ؟ چطور ميشود اين نكات مخفي و پنهان فيلم را كه بر ذهن و درون تماشاگر اثر ميگذارد پيداو تحليل كرد و براي تغييرش كوشيد ؟ آيا سينما فقط ظبط كننده روابط است يا اصلاً در روابط انسانها و بخصوص در رابطه و اقعي زن و مرد تاُثير ميگذارد ؟ اگر از تغيير و تحوّل سينما بحث ميكنيم ، بايد ببينيم سينما در كدام جهت تغيير يا تحوّل پيدا كرده است و ميكند ؟ آيا جواب زنان و مردان به اين سوُالها متفاوت است ؟ بايد ديد آيا زنان و مردان تعريف متفاوتي از تغيير و تحوّل دارند ؟ كسي كه از فيلم ديدن عشق ميكند ، نميتواند به اين نكات بي اعتنا بماند . اگر نگاهي به نمايش فرم وبدن زن و لباسهايي كه در تاريخ سينماي ايران روز به روز پوشيده است ، بيندازيم ، استفاده سياسي قدرت حاكم با تفكّر پدر سالارانه از زن را ميبينيم . درين زمينه هنوز درباره فيلمهاي ايراني كار نشده است . به دليل اينكه در هيچ زمينه فرهنگي هنوز بحث و تحليل ، از نگاه و ارزشهاي پدر سالارانه رها نشده است . يكي از مشكلات اساسي پدر سالاري ، باز سازي دايمي رابطهُ پدري ست . هنوز درايران فاصله سنّي خيلي زياد بين زن و مرد براي ازدواج حلّ نشده و اصلاً هنوز به سوُال گذاشته نشده است . با اينكه در سنّت ، زنا با محارم ممنوع است ، ازدواج مردي كه با دختري ، گاهي حتّا جوانتر از دخترش ازدواج ميكند طبيعي ست و بخصوص رفتار پدرانه مرد با زنش هم كاملاً طبيعي و معمولي ست . ما هنوز بحث لذّت جنسي با بچّه را كه از نكات مهّم رابطهٌ دو انسان است ، حتّا در خلوت نميتوانيم مطرح كنيم اگر كمي دقيقتر به اين تفّكر پدرسالارانه سازماندهي شده نگاه كنيم ، ميبينيم موضوع فيلمها و روابطي كه در آن جريان دارد فقط از سنّت قديمي و هميشگي پدرسالاري در ايران سرچشمه نميگيرد ، بلكه بيش از سنّت، از تفكّر جديد ضّد زن و ارتجاعي مذهبي ، كه روز به روز با زن ستيزي بيشتر ، بر همه چيز چنگ انداخته است ، همراه و هم آهنگ است . همه فيلمسازان از زن و مرد همراه با سياست گذاران فرهنگي ، ارزشهاي قدرت پدرسالارانه را در شكل و اخلاقِ فئودالي ، و نظمِ سرمايه داري و هويت ملّي و ناسيوناليستي ، نه تنها بيان ميكنند ، بلكه كم كم بر ذهنها چنان حاكم كرده اند كه كمتر كسي خطر و تهديد آهسته ، آهسته و خفته ُ ضدّ انسان كردن انسان را ميبيند . همگوني و هم انديشي ، تنها كوشش سياستگذاران فرهنگي ايران است . - امّآ اگر فقط به داستانهاي فيلمهاي امروز نگاه كنيم ، با تمام فشارها و ارزشهايي كه به فيلمساز ، تحميل ميشود ، ميتوانيم بگوييم كه بايد اين داستانها كه تبديل به فيلم ميشود ، ربطي هم به اوضاع فعلي داشته باشد. يك روزي اين داستانها به تاريخ خواهد پيوست و سندي براي مطالعه وضع فعلي و تفكّر حاكم بر جامعه فعلي خواهد شد . من فكر ميكنم تغييرات سياسي اساسي بعد از انقلاب ، يعني تغيير حكومت ديكتاتور به حكومت توتاليتر ، بر بيان سينمايي و داستانهايي كه تعريف ميكنند اثر اساسي گذاشته است .و تخيلات و تعريف فيلمسازان هم تغيير كرده است . - آيا آنچه بر پرده ميبينيم ، نتيجه فشاري ست كه بر مردم وارد شده است ؟ فشاري كه در زندگي روزانه و تطبيق خود ، با شرايط تحمّل ميكنند ؟ اگر بگوييم سينما نشاني از واقعيت جامعه ندارد ، پس بايد بگوييم كه ربط به ذهنيت و تخيلات آدمهايي كه فيلمها را ميسازند دارد ؟ اما گفتيم ، نهاني ترين امر خصوصي وعمومي ترين مسئله اجتماعي از طريق ذهن فيلمساز بهم ربط پيدا ميكند . نكته شگفت انگيز اينكه ، انچه در داستانهاي فاميلي فيلمها روي ميدهد وآنچه در جامعه ميگذرد ، همه تاكيد كننده ارزشهاي پدرسالار است . آن روابطي كه بين ولي فقيه و دولت ميگذرد ، بين آدمهاي جامعه و زن و مرد هم ميگذرد . به معناي ديگر آنكسي كه فيلم را ميسازد و آنكس كه فيلم را تماشا ميكند ، << اگر نخواهيم بگوييم جوّ سازي فرهنگي و تاُثير آن >> ، مغبون و شيفته و فريفتهُ گفتار و پندارو كردار ارزشهاي پدر سالاراست . ارزشهايي كه در زندگي فردي و اجتماعي چنان خانه كرده اند كه بدون آنكه متوجّه باشيم ، مدافعش هستيم . نكته ديگر اينكه تمام فيلمها ، سازاندگانشان چه زن باشد ، چه مرد ، درهمان ارزشهاي پدرسالار ، نگاه مردانه راگاهي با مهرباني، و گاهي باتحقير و خشونت اعمال ميكنند.. و راه ديگري هنوز پيشنهاد نشده است
مشكل اساسي تحليلِ سينماي ايران و نقش زن در آن ، مشكل تمام تابوها و ممنوعيت هاي اخلاقي يي ست كه در جسم وجانمان لانه كرده است . چون هنوز ماخود را از طبيعي بودن و معمولي بودن اين روابط نجات نداده ايم . فرهنگ ما هنوز براساس اين ارزشها عمل ميكند . تا رابطه ها به صورت سوء تفاهم باقي ست ، ازهمين روابط طبيعي ارزشها ي رژيم توتاليتردفاع خواهيم كرد و زاويه ديدمان در همين حدود ، محدود خواهد ماند . - اين گسيختگي كه در روابط زن و مرد ديده ميشود ، پس زمينه اي تاريخي دارد .بايد با نگاه دقيق و شكافتن كدهاي پنهان و پيداي آن ، به بحث و تحليل پرداخت و به شيوه يي ديگر و واقعاً دموكراتيك ، خواهان تغييرشان شد . 1-
نگاه كنيد به خاطرات زندانيان سياسي و سعي حاج داود ها در شكستن و عوض كردن هويت انساني زندانيان
2-
خميني دريكي از نطقهاي اوليه خود گفت » روشنفكران در حكومت اسلامي سه راه بيشتر ندارند ، يا از مملكت بروند ، يا خفه خون
بگيرند ، يا خود كشي كنند ؟ « جالب است كه نكتهٌ آخر موضوع فيلم آخر كيارستمي ست . او با انتخاب اين موضوع با خميني اختلافي ندارد ، چون هميشه گفته است در هر شرايطي همين فيلمها را ميسازد . كيارستمي با ساختن اين فيلم ، هر چند كه نظر سانسورچيان را رعايت كرده است ، امّآ حقيقت خرد شدهٌ خويش به عنوان روشنفكر، در يك حكومت توتاليتر راهم بيان ميكند . 3 -
نگاه كنيد به مباحث نشرياّت ايران در بارهٌ صيغه ، ترويج فحشاي قانوني و .ضرورت صيغه براي حفظ اخلاق جامعه . 4 -
در ميز گرد زندانيان سياسي در كنفرانس هشتم بنياد پژوهشهاي زنان ايران ، خواست زندانيان حاضر در جلسه ، لغو شكنجه و اعدام و زنداني عقيدتي بود . 5- رومن جاكو بسون 1928. ص 57 6 - لوسين گلدمن 1971 . ص 62 7 - كريستيان متز 1973. ص 60 8 -
واروژ كريم مسيحي با فيلم » پردهٌ آخر « بهروز افخمي با فيلم » عروس « و محمّد رجب نيا » به خاطر همه چيز « كه كريم مسيحي و رجب نيا ، موفق نميشوند فيلم ديگري بسازند و بهروز افخمي بالكلّ شيوهٌ كارش را تغيير داده است . 9 -
در فيلم ماديان كه اوايل انقلاب ساخته شده است . به گفتهٌ بازيگر فيلم سوسن تسليمي داستان فيلم را عوض كردند و مسئول ايده لوژيك در تمام جلسات فيلمبرداري حضور داشت . داستان فيلم حكايت مادر بيوه ايست كه دو بچّه دارد و برادر او كه سرپرست خانواده است ، براي بهبود شرايط مالي خانواده دختر نا با لغ خواهرش را بر خلاف ميل او ، به عقد مردي شصت ساله در مي آورد . آخر فيلم ، دختر بچّه پس از يك سال ، با يك بچّه به بغل به ديدن مادرش ميرود . مادر كه آيندهٌ دختر كوچكش را سياه ميبيند ، در سكوت بايد اين شرايط را تاٌييد كند و خوشحال باشد ( به خواست سانسورچيان عقيدتي ) به تعريف سوسن و كارگردان فيلم علي ژكان ، فيلمبرداري اين صحنه دردناكترين لحظهٌ كار آنها بوده است ، چون هيچكدام به آنچه انجام ميداده اند ، اعتقاد نداشته اند . داستان اصلي فيلم برملا كردن و زير سوٌال بردن شرايط ازدواج و معاملات پولي بر سر بدن زن و دختر بچّه ها بوده است . 10 -
منظورم نشريات داخل كشور است . اين نشريات براي توجيه شرايط زنان ايران بيشتر وقتها مطالبي از وضعيت زنان در كشورهاي غربي چاپ ميكنند كه ثابت كنند ، فقط شرايط فكر شده در اسلام سياسي نجات دهندهٌ زنان جهان است . 11-
نگاه كنيد به مطلب من ، سينماي ديني انقلاب اسلامي ، سايهٌ واقعيت . شماره 6 سينماي آزاد. در اين مقاله مفصّل به تحليل فيلم » روسري آبي « ساختهٌ رخشان بني اعتماد پرداخته ام . فيلم داستان يك كارخا نه دار است كه در غياب دختر كوچكش ، شبها در رختخواب به ياد او بالش را بغل ميكند و حرفهاي عاشقانه ميزند و در نتيجه ،دختر كارگري را كه همسّن دخترش است صيغه ميكند تا ميل جنسي را كه به دخترش دارد با دختر ديگري به همان سنّ رفع كند . بد فهمي ازين فيلم تا آنجا پيش رفته است كه منتقدين فكر ميكنند اين فيلم دربارهٌ دختر كارگر است . و تا آنجا كه سردبير نشريهٌ مجّله ٌ زنان خانم شهلا شركت مدّعي ميشود دختر كارگر براي تغيير شرايط مالي اش و كار كارگري بهتر است صيغهٌ اين حاج آقا شود . و در واقع تن فروشي زن و بخصوص تن فروشي دختر هاي جوان را توصيه ميكند . 12-
يادمان باشد كه آقاي خاتمي رييس جمهور جديد ، وقتي وزير ارشاد بود ، خودش چنان گرفتار سياستهاي فرهنگي شد كه با وجود سر سپردگي به رهبر و اسلام سياسي مجبور شد استعفاء بدهد .در مورد هم انديشي و همگوني ، حوزهٌ انديشه و هنر اسلامي، دايم كنفرانس و سمينارِ هم انديشي تشكيل ميدهد . اخيراً خانم فاطمهٌ رفسنجاني ، مسئول انجمن همبستگي زنان ، با كمك يونسكو ، سميناري سه روزهٌ هم انديشي بين المللي ، در مورد نقش زن در سينماي معاصر تشكيل داد. گزارشي دست و پا شكسته و مقالاتي بيش از حدّ همگون طلب و توتاليتر پسند . در شمارهٌ دهم نقد سينما ، كه از انتشارات حوزهٌ انديشهٌ اسلامي ست ، چاپ شده است . جالب است كه تعريف شركت كنندگان فرانسوي از سمينار كه در پاريس ملاقاتشان كردم و فرمايشات خانم رفسنجاني ومجلّهٌ نقد فيلم از زمين تا آسمان فرق دارد . مسئولين مجلّه و خانم رفسنجاني در مردم فريب و همگون انديشي تا آنجا پيش رفته اند كه از قول كاترين بريا ، كه به عنوان زن فيلمسازي كه از نگاه زنانه ، اروتيسم ، يعني صحنه عشق ورزي را در فيلمهايش مطرح ميكند ، نوشته اند ، » بايد مرز مشخًصي براي اخلاق تعيين كرد « در حالي كه تمام بحث او فرق پورنوگرافي و اروتيسم است .درين مورد مفصّل در مطلب ديگري كار كرده ام. 13-
در فيلمهاي فرانسوي ، زمان اشغال نازيها ، شاهان و مردان بر سر قدرت ، نشانه هاي قدرت پدرسالار ، نا توان ، بي عرضه
و بي كفايت بودند و كار زنان خارج از خانه به دليل غياب مردان تشويق ميشد امّا درست بعد از جنگ ، زن مستقل و كارآمد در جامعه براي جامعه پدرسالار خطرناك جلوه داده ميشد. . و مردان دوباره به نقشهاي قهرمانه و پدرانه شان برگشته بودند . 14 -
نرم و آرام ، كيارستمي ، خشن و فاشيست ، مخملباف اين متن را سال 1996نوشته ام

11 oct. 2005

Bijan Mofid Jamileh Nedai Mazda Mofid 1969 Tehran
زند گينامهٌ جميله ندايي ( خلاصه) در تهران متولّد شده ام . در تهران ، لندن و پاريس درس تئاتر و سينما خوانده ام
.
كار تئاتر را از دبيرستان شروع كرد م.سال 1342.شمسی. با گروه هنر ملّي ، اداره تئاتر ، آتليه تئاتر ، برنامهٌ دوّم راديو تهران و گروه بازيگران شهر كار كرده ام . از اعضاي موٌسّس آتليهٌ تئاتر هستم. اوّلين برنامه ما " شهر قصّه" دو سال در سالن پيش آهنگی در خيابان شهباز. پنج اجرا در جشن هنر شيراز 1347 . سه ماه در تئاتر بيست و پنج شهريور. يکسال در سالن مجله اطلاعات بانوان..و پنج اجرا در شهرهای جنوب..سال
1348نمايشنامه ماه و پلنگ ..اجرا کارگاه نمايش وجشن هنر شيراز1349. در نمايش شهر قصه نقش گوينده و درنمايش ماه وپلنگ نقش ماه رابازی کردم... از اوّلين تا آخرين روزهاي كارگاه نمايش كه مركز تجربه هاي جديد در تئاتر بود ، در سمتهاي مختلف نمايشي ( كارگردان ، دستيار كارگردان ، هنرپيشه ، مسئول صدا ، مسئول نور ) كار كرده ام . چند کار: نمايش جان نثار دستيار کارگردان ..نويسنده و کارگردان بيژن مفيد نمايش ترس و نکبت رايش سوم دستيار کارگردان نمايش صغرادلاک هنرپيشه اول نويسنده اسماييل خلج نمايش کاليگولا دستيار کارگردان،بازيگر کارگردان آربی اوانسيان نمايش انسان حيوان تقوا بازيگر کارگردان آربی اوانسيان ضبط صدا : چند نمايشنامه تنظيم بيژن مفيد از متون تعزيه و داستانهای شاهنامه در فستيوالهاي بين المللي تئاتر ، جشن و هنر شيراز ، آمريكاي جنوبي ، آمريكاي شمالي ، اروپاي شرقي و غربي شركت كرده ام . ازسال چهل و سه تا اواخر پنجاه ، براي راديو ، تلويزيون و كانون پرورش فكري كود كان و نو جوانان ، برنامهٌ موسيقي ، ادبيات كودكان ، قصّه براي كودكان و نمايش راديويي ، تهيه و اجرا كرده ام . از اعضاي موٌسّس سينماي آزاد هستم . اوّلين فيلم . " ميتوان چون شبي ماند خاموش " بر اساس شعر افسانهٌ نيما يوشيج را در سينماي آزاد ساخته ام 1351
هفت فيلم كوتاه سوپر هشت. و پنج فيلم بلند شانزده ميليمتري براي وزارت فرهنگ و هنر ساخته ام . ـ «در تهران اتفاق افتاد. گزارش تئاتر .» 16ميليمتر 26دقيقه1355
رقصهای جنوب» 16ميليمتر 30 دقيقه1356 ـ « شب و خاطره » 16ميليمتر 45دقيقه1356 ـ « ميم مارسل مارسو »16ميليمتر45دقيقه1356 ـ «تئاتر شهرستانها» 16ميليمتر26 دقيقه1356 از سالهاي پنجاه در باره سينما ، تئاتر ، نقّاشي ، و ادبيات مي نويسم . قصّه هاي كوتاه من ، بعضي چاپ شده است. از سال هزارو سيصد و پنجاه و هشت در پاريس زندگي ميكنم . فيلمهاي پاريس : ـ 1990. « تصوير و اسطوره » طرحهای فروغ عريزی ـ 1994- ، كلام ( در هفدهمين فستيوال زنان فرانسه و چهارمين كنفرانس جهاني زنان ، پكن نمايش داده شده است ) ـ 1995 ـ يادداشتهای چين مستند از چهارمين کنفرانس زنان در پکن ـ پانزده فيلم از كنفرانس جهاني زنان . پکن ـ 1996 « زن بنيادگرا زن مدرن» مستند. نمايش در شهر سياتل ، و واشنگتن . 1997 مهر انگيز» نمايش در هشتمين كنفرانس بنياد پژوهشهاي زنان ، فرانسه »... برای گذران زندگی ، فيلم مستند تدوين ميكنم. تعدادي از آنها موفقّيت بين امللي داشته است . مبازر هميشگی برای آزادي و برابری و حقوق زنان هستم . پروژه هاي در دست اجرا: مجموعهٌ مقالات . فيلم در بارهٌ ادبيات زنان ، فيلم از تجربهٌ دروني زندانيان سياسي زن . زندگی بيژن مفيد .. اين زندگينامه در اوت نود و هفت تنظيم شده است

8 oct. 2005

Je meurs- Ich sterbe 8.02.1989 يادداشت در سالن کتابخانه ی بزرگ برلن نشسته ام. درين روزهای غربت که در حال کشتن همه اشتياقها هستم،حتاسعی نکردم که به اين کتابخانه بيايم.فوق العاده است.بهتر از فيلم وندرس. آدم دوباره عاشق خواندن می شود نمی دانم چرا ياد استانيسلافسکی می افتم. نقش تريگورين ، نويسنده در نمايش مرغ دريايی را با شلوار سفيد و کفشهای مخصوص کنار دريا بازی ميکند.برای آنکه زنها عاشقش شوند.. اين نوع لباس پوشيدن البته عادت نويسنده روسی نيست.. چخوف ميگويد ، کفش پاره و سيگار بدبو هم خاص نويسنده روسی نيست. نينا قصه های سطحی تريگورين را تحسين می کند و فکر ميکند که عاشق نريگورين است..نمی داند که در واقع عاشق روياهای جوانی خودش است. معتای مرغ دريايی مرده اينست. آنچه که زندگی با ما ميکند. ظلم و استهزاء .. يک دختر شهرستانی وقتی عاشق می شود ، شلوار پاره ، کفش شندر، و سيگار بدبو را نمی بيند...کراهت زندگی ديرتر درک خواهد شد. وقتی همه زندگی درهم شکسته است..همه فداکاريها انجام شده و عاشقی تبديل شده به عادت... دوباره و چند باره نينا اشتباه ميکند.. زندگی ادامه دارد و نينا با سر سختی در جستجوی آنست... آخرين طرح نمايشنامه چخوف.. دو دوست جوان هردو عاشق يک زن هستند.. دوستی آنها به سردی میگرايد...هردو برای يک ماموريت اداری به قطب شمال می روند.. در آخرين پرده نمايش ، يک کشتی عظيم در ميان يخ و برف گير کرده است.. دو دوست در دوردست لکه سفيدی را می بينند که موج ميزند و به سراب ميماند..اين لکه به شبح سفيدمی ماند..شبح زنی که هر دو عاشقش هستند...زن در فاصله يی دور ، در سرزمين ديگری دور از آنها ميميرد... من مِيميرم... آخرين کلام چخوف Je meurs- Ich sterbe