my films in youtube

  • jamined 13 vidéos

16 déc. 2008

CAIGULA d'ABERT CAMUS

Jamileh NEDAI Festival of art SHIRAZ- Iran

JAMILEH NEDAI -FREIDOON YOUSEFI

CALIGULA d'ALBERT CAMUS Krgah e nemayesh 1973 Director : Arbi OVANESIAN

JAMILEH NEDAI

Caligula d'Albert CAMUS DRIECTOR: Arbi OVANESIAN KARGAH e NEMAYESH 1973 Tehran IRAN

10 déc. 2008

Jamileh Nedai - Cinema - Kiarostami

تابستان سال 2000میلادی . مقاله ناتمام-- چند سازش كوچك با مرگ-- نوشتن در مورد فيلمهايی كه دوست نداريم كارىعذاباوراست. سينماىبيست ودوسالاخيرايران راههاىپرپى پيچ وخمىرا پيموده است ......بىانكه راه به جايی ببرد ... امروزفيلمسازان ايرانى چنان در ارزشهاى ايده ئو لوژی مذهبى توتاليتاريسم غرق شده اند كه توان بيان حرف متفاوت ندارند .... همه با فرمولهايافرمهاىمختلف كم وبيش يک حرف را مىزنند... فقط مهارتهاى فنى كمى متفاوت است .... ازآن بدتر شنيدن انتقاد ، چنان تحمل را كم كرده است كه منتظرم بعد از نوشتن اين مطلب ، هنرمندان سينماى ايران خواهان سنگسار من شوند .... لب به انتقاد گشودن وحشت مى آفريند.. نبايد خواب اين خاموشان را ، كه با مرگ پيمان بسته اند .... بهم زد . سالهاى اول انقلاب كه آزاديخواهان و مخالفان توتاليتارسم مذهبى يكى يكى، ده تا ده تا صدتا صد تا كشته مىشدند ، سينماى ا يران نه مىتوانست دوباره متولدشود...ونه مىتوانست به راه گذشته ادامه دهد .... درين هياهو، يك مريض روانى حزب الله كه جز از قرآن به زعم خودش ، الهام نمى گرفت، تئوريسين سينما، تئاتر ،قصه نويسى كارگردانى بازىگرى، فكر كردن و فكر نكردن اين حرفه ها شد...... اينهمه كاره اسلامى كه فقط به خدا جوابگو بود و هست با قلع و قمع ديگران ، ميدان فرهنگی را از دانش آموختگان سينما، خالی کرد.... وامروز همان شدند كه توتاليتاريسم مذهبى بر سر انسان تنها مى آورد نقشى ازين توده هم شکل و بی نقش و بی هويت..... در اين بلبشو فيلمسازانى وارد حرفه شدند که درمدرسه يا محيط كار ، حرفه را نيآموخته بودند.... براىفيلمساز شدن کافی بود طرفدار اسلام سياسىباشى.... درين ميان كسانى كه قبل از انقلاب فيلم میساختند يااز صحنه حذف شدند يا به سازشهاى کوچك و بزرگ تن دادند........ عباس کيا رستمی در سالهای طلايی هنرهای زيبا ، درس خوانده است و اولين حرفه اش نقاشی و گرافيسم است.. او همزمان فيلمهای تبليغاتی و گاهی هم عنوانبندی شروع فيلمهای سينمايی را می ساخت… عنوان بندی فيلم رضا مو توری با استفاده از عکسهای امير نادری به کارگردانی مسعود کيميايی از کارهای به ياد ماندنی اوست... فرح پهلوی در سال 1349 كانون پرورش فكرى کودکان و نو جوانان را به وجود آورد.اين مرکز نسبت به وزارت فرهنگ و فرهنگ هنر، از آزاديهای بيشتری بر خوردار بود.درين سالها بسياری از روشنفکران که تشنه تجربه و حرفهای تازه بودند درين مرکز جمع شده بودند. و به بهانه ساختن فيلمهای کودکان فيلمهايی متفاوت با فيلمفارسی های بازار می ساختند ما جوانان شرور سينه فيل که زندگيمان در کانون فيلم می گذشت،از ديدن فيلمهای کانون پرورش فکری لذت ميبرديم .و فيلم (لباسى برا ی عروسى) کيارستمی را فيلمی اجتمايی تحليل ميکرديم ..... .و آرزو داشتيم فيلمهای بعدی او هم به مسايل ديگر اجتمايی و نا هنجاريها بپردازد.... و فكر مىكرديم. مشكل بيان و نوشتار سينمايی اش کم کم جان خواهد گرفت و سينمای جدی او و ديگران بلاخره ،در ايران به وجود خواهد آمدو فيلمفارسی تبديل به فيلم خواهدشد. فيلم بلند گزارش با اينکه موضوعی اجتماعی داشت .ما را نا اميد کرد بعدها ديديم گروه فنی و گروه بازيگر فيلم، هم از فيلم و هم از فيلمساز انتقادات فراوان داشتند........و شايد به همين دليل کيارستمی از حرفه ايها و ارزشهای جدی سينما دور شد...... بعد از انقلاب كيارستمى تصميم گرفت تا آرام شدن اوضاع فيلم آموزشى بسازد... فيلم<<اولی ها >> مستندوار رفتار بسيار خشن مسئولين يک مدرسه ابتدايى با كودكان را به تماشامىگذاشت.. با اينكه درتمام فيلم وضعيت فيلمساز بين پذيزفتن و نپذيرفتن خشونت به كودكان ، نوسان داشت،بى دليل فيلم كنار گذاشته شد.. فيلم بعدى »مشق شب مصاحبه با كودكان هفت هشت ساله ای بود كه قربانىرفتار و انديشه پدران و آموزگارانىبودند كه خواهان آينده اىنظامى تلخ وسياه بودند..... كيارستمىباعينك سياه و سوالهاىسردوآمرانه ، متاسفانه به جاى نزديكىو همدردىباكودكان،به جوارزورگويان و تربيت كنندگان كودكان پيوسته بود ..... اين فيلم هم باوجود همراهىباقدرت موجودبه نمايش درنيامد.. شايدچهره درآينه ديدن سخت بود. كيارستمى تصميم گرفته بود درايران بماند،فيلم بسازد وخودش رابااوضاع روزتطبيق دهد مهمترين مشكل روزهاىاول انقلاب،چهره و نقش زن براكران بود..... كيارستمىواردبازىنشد،فيلمهاىشهرىونقش زن راحذف كردوكم كم گفتگوهاىمعقولانه راهم حذف كردواصلابراىدردسر كمتربه روستا پناه برد ....محيط روستابراىكيارستمىمحيط مناسبىبود... به روستاييان ميگويىكه جملاتی بسيارابتدايى و ساده راكه نمىدانندمعنايش چيست جلوی دوربين، تكراركنند ،بعد ،صحنه هاىساده وبىمعناترىرا فيلم ميگيرى وهمه راازخودراضى نگه مى داری ....... حکومت توتاليتر قرون وسطايى دراين نوع سينما مشكلىنميبيند...و منتقدين غربىكه نمىدانندچگونه اين سينمابوجودآمده ودر چه شرايطی ساخته شده ، انگشت حيرت به زبان مِيگيرند واززبانی جديد در سينما صحبت مىكنند.... وخودفيلمساز كه ميخواهدبه هرترتيبی فيلم بسازدحرفهايش رافراموش مىكند وهيچ نميگويد....وشايد هم اصلا حرفی ندارد. خاصيت روستا اينست كه روستاييان بيچاره رابه هرشكل ووضع كه نشان دهيم ،وهركلامىرابردهان شان بگذاريم كسى وجو د ندارد كه اعتراض كند... وايران ، كشور بسيار مناسبی براىاين نوع آزمايشات است، وامروزبعدازبيست ودوسال تخريب وسركوب بيان و انديشه ،ديگردرهمه جاىايران طرفداران قدرت باهرانسانىهررفتارىبكنند كسىجرات اعتراض ندارد.... درروستا آخرين و مهمترين حرف كيارستمى كلام سهراب سپهرى بود ............. جمله (خانه دوست كجاست) بود ازشعرزيباى سهراب ....در فيلم فقط همين سه كلمه مانده بود و هيچ حس وفكرى ازسهراب و شعر سهراب منتقل نمىشد صحنه هاى طولانى وكسالت آورفيلم چنان به مذاق منتقدان فرنگى كه ازفيلمهاىپرتحرك وداستان گو خسته شده بودند ،خوش آمد كه گفتند اين فيلم با اين ايده بايد پنج دقيقه طول ميکشيد اما دوساعت طول مىكشد و اين هيچ نگفتن ، فوق العاده است كيارستمىبعدفيلم كلوزآپ راساخت..... درواقع سبزيان کارگر بيکار که نقش خودش را بازی ميکرد و بزرگداشت مخملباف ، تئوريسين فرهنگىرژيم درفهم فيلم مشكلاتىراايجاد كرد كه نتيجه بدفهمی ها به نفع كيارستمىشد تصميمگيران فرهنگى رژيم كه هنوز به كيارستمى مشكوك بودند... بااين فيلم وبا سكوت كيارستمى درمحافل بين المللى اوراپذيرفتند.... كيارستمىهمه جااعلام ميكندكه درايران باآزادىكامل فيلمی راكه دلش مىخواهد ، مىسازد .....

12 sept. 2008

Entre Egalité et Liberté



Entre Egalité et Liberté : Geneviève FRAISSE*

 ميان آزادي و برابري

ما بي شك ميان برابري و آزادي قرار داريم . ميان آن برابري كه همواره در جستجوي آن بوده ايم و آزادي كه گويا آنرا به كف آورده ايم ولي شكننده و ضعيف به نظر مي رسد. اينگونه است كه مي توان وضعيت زنان امروز را تعريف كرد : ميان برابري و آزادي .
 اين وضعيت مياني ، جايگاهي ميان زمان و فضا، به تقليل آزادي زنان منجر ميشود . مي دانيم كه در نگاه نخست ، « برابري »   يك مسئله مركزي در انديشه فمينيستي است .
اين مسئله در واقع بيانگر اصلي ايده ها و آمالهاي فمينيستي در نقد تسلّط مردانه و خواست يك تعادل پا يا پاي ميان مردان و زنان است .
 آنچه ما به عنوان آزادي درك ميكنيم ، ازاين مسئله مركزي منجر ميشود. به عبارت ديگرآزادي زنان هميشه و منطقاً پيام آورد برابري جنسي نيست . اما فعلاً از بررسي آزادي دراين جا صرفنظر ميكنيم وبيشتر به مسئله برابري مي پردازيم . دير زماني ست كه از خود مي پرسم چرا مسئله برابري به تنهايي و به طور مستقل در تفكّر فمينيستي عصر ما وجود ندارد . البتّه گويا ، عنوان برابري به طور رسمي در تخالف با عنوان « تفاوت»  قرار دارد. ادعايي كه به نظر من حقّانيت ندارد . چرا كه با اندكي دانش در امر در علم فلسفه در خواهيم يافت كه آنچه باني اين تخالف است نه برابري و تفاوت ، كه هويت و تفاوت است .  به بيان ديگر ميتوان گفت كه ما عين يا متفاوت ، و نه برابر يا متفاوت با يكديگر هستيم .
 ( هگل چاپ 1970)
 ماندن در تقابل ميان هويت و تفاوت نزاعي ست كه مارا به عقب مي برد. در واقع دوبرداشت از عنوان هويت وجود دارد . هويت چون يكساني با خود ، و يكساني با ديگري . اگر هويت به طور كلي يعني همانندي وجودها ، تفاوت عبارت ميشود از آنچه چون ديگري نيست . يعني دويي كه نا يكسانند ، و بهمين شكل اگر هويت به معناي يكساني با خود و يكساني با ديگري باشد ، بنابراين تفاوت حتي به معناي چند گانگي هويت ها در درون يك فرد است .
 اگر هويت به معناي همساني با ديگري و يا يگانگي فرد باشد ، تفاوت ، اشاره به چند گانگي يا چندگانه شدن دارد. بحث فلسفي براي فمينيستها چنين است . اين بحث به طور مشّخص ، چه از سوي زنان و چه از سوي مردان ، به شكل زير عنوان ميشود: ؛ آيا مي بايست زنان را يكسان ( يكي ) با مردان دانست يا متفاوت با آنها. اما طرح مسئله به اين عنوان مارا در مقابل يك انتخاب ، ميگذارد ، پرسش من آن است كه چرا بايد انتخاب كرد؟   در تفاوت هويت ( يكساني ) ميتوان يك پيوستگي ايجاد نمود .
 زنان مي توانند در عين شباهت ، متفاوت با مردان باشند. با اينكه اين جمله مي تواند اندكي ساده انگارانه بنظر برسد ، اما مسئله به اين سادگي ها نيست . درين نظر كه زنان ميتوانند در عين شباهت ، متفاوت با مردان باشند ،  نوعي پيچيدگي نهفته است .   اين جمله معادله اي مي سازد كه امكان يافتن راه حلّي براي آن به سادگي ممكن نيست، چرا كه هم حائز نكات مثبت و هم نكات منفي ست .
اما به اين بحث فلسفي يك بحث سياسي هم اضافه ميشود. به نظر من رابطه موجود ميان دو عنوان تساوي و اختلاف رابطه اي سياسي ست .
. l’égalité s’oppose la différence
 بحث خود را اينگونه بازگو ميكنم :
 « تساوي»    در تخالف با « تفاوت »  است    
چرا كه در واقع تفاوت مولّد نابرابري است .  و بهمين ترتيب برابري ، حدّ اقل به شكل ايده آل ، در مقابل « تفاوت»    و « نابرابري »   که ما حصل آن است ، قرار ميگيرد.
 بنابراين در واقع برابري در مقابل نابرابري ست. و اگر عنوان « تفاوت »  در اين معادله در كنار
 «  نابرابري »   قرار ميگيرد ، تنها دليلش امري سياسي ست .
 چرا كه باز شناسي تفاوتهاي جنسي در دمكراسي يك خطر محسوب ميشود. در واقع وبه طور ناگزير، از تفاوتهاي جنسي ايدهٌ هيرارشي استنباط ميشود. آنچه ضامن برابري ست هويت (يكساني) ست . بدينگونه است كه ، اين تخالف عجيب و غريب ، ميان برابري و تفاوت مشهود ميشود. و اين همان تخالفي ست كه ميان برابري و نابرابري موجود است . اما طرح اين مسئله به اينگونه از اصالت ويژه اي بر خوردار است ، چرا كه در اينجا بحث فمينيستي ، در جوار پرسشي فلسفي ، با بحث سياسي تلاقي ميكند. در واقع دراين تلاقي ، ميان عنوان سياسي«  برابري »   و عنوان هستي شناسانه «  تفاوت »   تخالفي ديده ميشود. بنابراين اگر بتوانيم ازاين تلاقي جلوگيري كنيم ، اگر بتوانيم مانع اين ادغام عناوين شويم ، بحث ما دقيق و خطوط آن روشن ميشود. از يك سو مشكلي فلسفي مطرح است ، واز سوي ديگر ، ناهمآهنگي سياسي .
 اگر بي جهت تلاش نكنيم كه به « تفاوت »   ارزشها و عقايد بي مورد بچسبانيم ، از آن هراس نخواهيم داشت ، در صورت كار بست درست « تفاوت »   در خواهيم يافت كه چگونه ايدهٌ « برابري »  بدون توجه به « تفاوت»  چه كاركرد ويران كننده اي دارد.
parité
مساوات
 در اين بحث اساسي ، پيرامون « برابري»  عنوان ديگري به ميان مي آيد و آن « مساوات » است اصل اسم موصوف پارادوكسالي ست . اين عنوان « مساوات»  به ميمنت وجود «  تفاوت»  ميان انسانها ، وتفاوت ميان دو جنس به دنبال تسخير جهان است . 
مساوات چيست ؟ مساوات عنوان ويژه اي ست كه خود را عين و يكسان مي داند ، به شكلي كه مي خواهد پديد آورندهُ - يك-  باشد ، بدون از ميان بردن - دو -.     بدين ترتيب« مساوات » حافظ واقعي- دو- در
- يك -  است .    - يك -  سمبوليك ، همان قانون است . اينجا ، بايد گفت كه اين مفهوم كمبودهاي اساسي دارد و دچار نوعي بي منطقي ست. تلاش ما بايد درك درست كمبودهاي اساسي آن باشد.
 به تصّور من مفهوم «  تساوي »  درگير يك نوع انديشه ُ افلاطوني در چند شعاع گوناگون است :
 اين مفهوم در واقع دو جنبش گاه غير هماهنگ در دموكراسي مدرن ، يعني حقوق بشر جهان گير از سويي ، و از سوي ديگر ، دوگانگي جنسي كه خاصّ خوش بيني هاي انقلابي از دوران فوريه  و سن سيمون بود ، را بهم مي پيوندد.      ايدهٌ «  تساوي»  اين دو سنّت فكري را بهم متصل ميكند و به اين ترتيب نوعي بنياد تاريخي ويژه براي خود بنا ميكند .
 اما من به بنياد تئوريك و فلسفي ايدهٌ « تساوي » ، عميقاً ترديد دارم . بنابراين پيشنهاد نهايي من از يك سو بر پايهٌ فرمول شباهت\ تفاوت ، و از سوي ديگر بر اساس تركيب برابري /تفاوت استوار است .
اكنون ميتوان به مسائل و مشكلات « سياست تفاوت جنسي »  در حوزهٌ پژوهش به خوبي پي برد .
 پرسش ؟ اگر قرار است بحث فلسفي ، درين باره ، همواره به بحث در حوزهٌ سياسي كشانده شود ، آيا تلاش براي تدقيق مفاهيم ، مي تواند به نتيجهٌ روشني برسد ؟
اين ادغام حوزه ها بي شك به دلايل مثبت و منفي صورت ميگيرد.  دليل مثبت آن هنگامي به چشم مي آيد كه در پي يافتن راه حلّي عملي ، مشخّص و تازه باشيم. يعني راه حلّي سياسي .
 مثلاً در مورد مفهوم «  تساوي »  اين برخورد صادق است . مفهومي كه در برگيرندهٌ برابري و تفاوت با هم است . دليل منفي آن هنگامي به چشم مي آيد كه بخواهيم يك حوزهٌ پژوهش مستقل بنا كرده و در آن موضوعي چون « تفاوتهاي جنسي » را عنوان كنيم .
Genre
دراينجا از بررسي عنوان- نوع-....... چشم مي پوشيم . با علم به اينكه به نظر من اين عنوان در اين ادغام حوزه ها كه به آن اشاره شد، ناگهان نقشي متضاد در امر اجتماعي و بيولوژيك ، ميان زنان ومردان بازي ميكند. اما متاُسّفانه در اينجا فرصت گشايش اين بحث را ندارم . موضوع تفاوت جنسي
Difference des sexes
تحليل روابط اجتماعي جنسي از يك تلاش اپيستمولوژيك علمي فلسفي نشاٌت مي گيرد.

نگارش  تاريخ جنسي -  نگارش تاريخ از زاويهٌ تفاوت جنسي - ، پرسش پيرامون دلايل غيبت يك برخورد فلسفي به مسئلهٌ « تفاوت جنسي »  ، امروز همه ، مسايل عادي ومسلّمي هستند . در عين حال كه ميدانيم هيچ يك ازين فصول مسلّم به تحقّق واقعي خود نرسيده اند . اينها همه حوزه هاي گوناگون فكري هستند كه پژوهش پيرامونشان ، به طور مستمر و در طول 20 سال گذشته ادامه دارد .  اما از اين به بعد ، اين پژوهشها ، طالب روشني بيشتر و نتايج دقيقتري هستند. در واقع ، در امر پژوهش ، درست مانند امر سياست « برابري»  و « تفاوت» با هم تلاقي كرده اند.    واين در واقع به معناي تلاقي سياست و علم است . اين امر مسلّمي ست كه سازماندهي يك حوزهٌ پژوهشي مستقل پيرامون «  تفاوت جنسي»  از يك اراده سياسي نشاٌت مي گيرد.      اين واقعيت نشان مي دهدكه تا چه ميزان مسئله تفاوت جنسي ، از يك سو و تسلّط جنس مرد در اين امر تعيين كننده اند .    اگر اين حوزهٌ پژوهش از سياست نشاٌت مي گيرد تنها به معناي تبعيت علم از سياست است .         چرا كه ما علم فمينيستي نداريم .  يك علم فمينيستي كه مورد قضاوت درست يا نادرست سياست قرار بگيرد . مسئله آن است كه هميشه خطر آن وجود دارد كه انديشه از سياست ناشي شود. نبايد خودرا در مقابل سياست ببازيم . نبايد پيش از پژوهش يا در هنگام آن سياست را فراموش كنيم . بايد سياست را با تمكين به علم توليد نمود . اين كار سخت ترين وپرخطرترين اقدام است و تنها از طريق تكيه بر علم متحقّق مي شود.          بي شك مي توان برابري را با تفاوت جنسي پيوند داد. اما نبايد فراموش كرد ، اين خود تصميمي بسيار سخت و نيز اپيستمولوژيك( فلسفي علمي ) ست .        بنابراين من در اين بحث مدافع يك پژوهش اپيستمولوژيك در امر « تفاوت جنسي»  هستم .     در اين حوزه ،هويت هم چون برابري ، هستي شناسي همچون سياست انديشه مي شود. ( بحث من در سال 1995)           به عبارت ديگر جداكردن برابري از تفاوت طبعاً به نفع هردوي اين عناوين است . برابري از نقطه نظر ضوابط تفكّر سياسي همان معنا را دارد كه تفاوت جنسي از نقطه نظر ضوابط اپيستمولوژيك . بنابراين پيشنهاد من آن است كه به جهت تحكيم و پيوند درست اين دو عنوان به يكديگر، نخست آنها را از همكديگر به خوبي تميز دهيم و جدا كنيم . اين روش مانع ميشود كه برابري ، كه شرط سياست است ، خود تمامي فضاي سياست را تسخيركند. واين دليلي ديگريست براي ضرورت انفصال تفاوت از برابري . ما همواره در مقابل بردگي زنان در قرن نوزدهم ، يا عنوان رهايي را گذاشته ايم ، كه عنواني قضايي ست يا عنوان آزادي را كه عنواني سياسي ست . رهايي چه چيزي را در نظر داشت ؟ برابري حقوق در مقابل قانون . آزادي چه چيزي در نظر داشت ؟ برابري سياسي . آنچه رهايي مفروض مي داشت يكساني افراد ، يعني مردان و زنان ، در فضاي يك جامعهٌ مدني بود . اما آزادي سياسي در پي بازشناسي آزادي هر فرد در جامعه اي بود كه قدرت تحمّل تفاوتها را داشته باشد. بهر حال ، در هر دو صورت ، خاتمهٌ بردگي ( عنواني كه در قرن 19 به كار ميگرفتند،) چيزي جز كسب آزادي نبود؛ آن آزادي كه ماريان سمبل جمهوري آنرا نمايندگي مي كرد. در زوج هويت ( يكساني) /تفاوت ، برابري مي تواند جاي هويت را در مقابل تفاوت بگيرد. در اينجا بايد اشاره كرد كه آزادي احتمالاً در موازات با تفاوت قرار مي گيرد ( و نه در قطب مخالف آن ) . و ( اين اساسي ترين نكتهٌ بحث است .) چرا كه آزادي زنان تنها به توفيق تفاوتشان پديدار شده است . بنابراين شهامت ترسيم فرمول برابري /تفاوت به واقع نشان از يك قوم مداري ست. مدل اين نحوهٌ برخورد ، مدلي اروپايي و مشخّصاً انگليسي ست . جنگهاي امروز، به طور مشخّص ، جنگ در يوگوسلاوي سابق و در الجزاير ، اشاره به آن دارند كه آزادي زنان همواره يكي از مسايل مركزي ست .البتّه كسي ظاهراً به اين مسئله شك نكرده ،اما خصوصاً افشاء تجاوز به زنان در يوگسلاوي يا در الجزاير ، بايد مارا به باز انديشي پايه هاي فكريمان رهنمود كند . اين جنگ ها خاطر نشان ميكنند كه آزادي زنان درست به مانند برابري در دمكراسي هنوز كمال تحقّق نيافته است. مثلاً آيا در گذشته توانستيم به اندازهٌ كافي در بارهٌ خشونت وآزادي انديشه كنيم ؟؟ در شكل امروزي يك مبارزهٌ دو گانه براي زنان قرن بيستم در ميان است : برابري و آزادي . ما دايم از برابري سخن مي گوييم ، با اينحال بزرگترين تحولات قرن بيستم ( در مسئلهٌ زنان ) بر پايهٌ آزادي تحقّقق يافته است . مثلاً : انقلاب قرص ضدّ حاملگي و حقّ به اختيار گرفتن بدن . اگر توجّهي به كنفرانس قاهره كه در سپتامبر 1994 بر گزار شد ،بكنيم ، در مي يابيم كه در بيانات مطرح شدهٌ از سوي كاتوليك ها و از سوي اسلاميون ، تا چه ميزان اختيار زن براي حقّ -آزادِ مادري- تهديدي جدّي به شمار ميرود . مسئله آن است كه هنوز آزادي واقعي زنان وجود ندارد. يعني - به نگاه جامعه مرد گرا - كنترل زنان لازم است .   چرا كه زنان ( از نگاه جامعهٌ مرد گرا) همچنان شي هستند ، و موضوع كنترل را  فراموش نكنيم كه پيش از اين زنان،  موضوع معامله  بودند، و نه سوژهٌ آزادي .    بدين ترتيب عمل تسليما نسرين ، پيش ازآنكه نشان ( تلاش او براي ) برابري باشد ، بيان آزادي او بود.        امروزه بحث در بارهٌ - برابري جنسي -  بايد به بحث پيرامون نياز آزادي زنان پيوند بخورد.    و به نظر مي آيد كه اين مسئله به طور جدّي در دستور كار آتي ما بايد قرار گيرد.   اگر زنان در قرن بيستم به كسب آزادي نايل آيند ، اين مسئله اساساً مورد پسند ديگران قرار نخواهد گرفت .   به اين دليل است كه خشونت جزو  مكانيسم نابرابري قرار دارد . به عبارت دقيقتر بايد گفت كه امروزه زنان روز به روز بيشتر از روز پیش آزادي خودشان را از دست مي دهند . انكار حقّ آزاد مادر شدن ، ضرورت حجاب اسلامي ، عدم آزادي شغلي و خشونت هاي نژادي، همه نشان از تقليل آزادي زنان دارد .و بدين ترتيب در مبرمترين مسايل دموكراتيك ، تغييرات به ضرر آٌزادي زنان به چشم مي خورد. در حال حاضر ، تهديد عليه آزادي به مسئله اي مهمتر از تقليل برابري بدل شده است .  مقصود من فراموشي يكي به نفع ديگري نيست . مقصود من انگشت گذاشتن بر روي مبرمترين مسايل است .   بي شك تقليل برابري وجود دارد و نام آنرا - تبعيض -  گذاشته اند . از سوي ديگر تجاوز به حقوق زنان ، كنترل جسمي و اجتماعي آنان نيز هنوز وجود دارد. و نام آن خشونت است . روشن است كه تبعيض ، انحرافي اساسي از موازين برابري بر اساس يكساني وجودي انسانهاست . ليكن خشونت چيزي نيست مگر تكذيب و نفي ضابطهٌ آزادي، تحت لواي برابري انسانها .  مسئلهُ آزادي در هنگام جنگ ومسئلهٌ برابري در هنگام صلح مطرح ميشود ، اما ميدانيم كه جنگ هاي امروزي ، جنگ جنسي هم هستند . بدين دليل مهم است كه به - جنگ جنسي - هم توجّه بشود.    گرايش عمومي ما برآن است كه اين جنگ را كم اهميت تر از جنگ - سياسي- بدانيم.  زیرا فكر ميكنم گويا دموكراسي به لحاظ سياسي به مسئلهٌ رابطه و نزاع ميان مردان و زنان به قدر كافي پرداخته است .    ازهمين زاويه است كه بيشتر به مفهوم « برابري» اهميت مي دهيم .   با اينحال بايد بدانيم كه امروزه جنگ ها به جهت پيشبرد كارشان از جنگ جنسي استفاده ميكنند . البتّه بديهي ست كه اين مسئله نه به همهٌ جنگ ها كه مربوط به جنگ هاي امروز ميشود . وازين نكته دو نتيجه ميتوان گرفت : يكي آنكه در جنگي كه - جنگ جنسي - نام دارد ، اگر تهديدي عليه آزادي زنان صورت ميگيرد، اين به آن معناست كه جنگ وجود آنها را مورد حمله قرار ميدهد . با اينحال براي زنان ، حمله به تن ، عموماً تجاوز به جنس ( سكس ) آنهاست . به نظر من آزادي زنان همواره به جسم آنها و به تفاوت مسلّم جنسي آنها با مردان مرتبط است .    برابري جنسي به همساني ميان مردان و زنان اشاره دارد.   و آزادي زنان به طور مسلّم اشاره به تفاوت (آنها با مردان ) است  . ما براي برابري مبارزه ميكنيم ؛ و ليكن در واقع جنگ ها قرار است مارا به آزادي هدايت كند.   ما به برابري شهر وندان زن با شهر وندان مرد مي انديشيم ، اما در واقع حملات و تهديدهاي پي در پي به آزادي زنان ،  تاٌكيد براين واقعيت است  كه تفاوت جنسي از ميان نرفته است .   به يك نكته پيشين باز گرديم :در بارهٌ ايدهٌ « تساوي»   بايد گفت كه اين عنوان مدافع صلح ميان زن و مرد است .    مدافع نوعي جمع تفاوتها در يك هويت يگانه است .    اينرا هم بايد به حساب آخرين تلاشهاي زنان در مسير آزادي به طور مشّخص و عمومي گذاشت .    با اين حال تمايل به برابري ،به تنهايي  ، هر چقدر با ارزش ، قادر به تحقّق آزادي زنان نخواهد بود.   آزادي به نظر من ، همچون اشارهٌ مداومي ست به شكنندگي و لغزندگي برابريهاي كسب شده .   من از جنگ و از كشورهاي - جهان سوم - صحبت ميكنم ،با اينحال آزادي در زمان صلح نيز مي تواند و مي بايست كه موضوع بحث قرار گيرد، مثلاً در محدوده هاي اقتصادي.    به عنوان نتيجه گيري تاُكيد ميكنم كه تفاوت جنسي به جهت كرنش به سوي برابري ، ممكن است ، فراموش شود .   اما نبايد فراموش كرد كه مسئله آزادي زنان اساساً تاُكيد بر تفاوت اساسي آنان با مردان است.   به نظر من اشاره به دو متن لازم است. يكي جلد پنجم كتاب - جمهوري افلاطون - چاپ 1993 كه در آنجا به برابري مردان با زنان در محدودهٌ گذر به مقام پاسداري « سيته» انديشه شده و كتاب -  سه پني-  ( سه شاهي) اثر ويرجينيا وولف 1938 كه در آن مسئلهُ اساسي ، اينست كه چطور زنان ميتوانند به جنگ خاتمه دهند.   براي افلاطون انديشه به مسئلهٌ برابري زنان با مردان ، زماني مطرح ميشود كه بخواهد زنان را مسلّح ترسيم كنند . دراين نگاه غلّو آميز ، برابري بيشتر به معناي بر طرف كردن تفاوت جسمي ست و كمتر سياسي .   البتّه افلاطون تفاوتهايي در زمينهٌ قدرت جسمي ميان مردان و زنان را در نظر دارد .  در اينجا شهروند نخست ، پاسدار « سيته » است .  ليكن در جريان انقلاب فرانسه شاهد بوديم كه چطور كلوب زنها را بستند و با صدور يك فرمان قانوني آنها را از شركت در جنگ منع كردند . زن در ارتش تصوير غلّو آميزي از برابري ست .  نگاه ديگر ، نگاه ويرجينيا ولف است كه در اثر خود - سه شاهي -  در پاسخ به يك نامه مينويسد : جنگ را قطع كنيد .  زنان در پي جنگ نيستند ، آنها در پي برابري بنيادين با مردان در حوزهٌ تربيت ، آگاهي و استقلال اقتصادي اند .  اين پاسخ وولف به مردي ست كه از او پرسيده بود ، چگونه ميتوان به جنگ خاتمه داد ؟  تاريخ وولف و تاريخ زنان بهم پيوسته است . تاريخ زنان از تفاوت جنسي مسئله اي تاريخي ساخته است . وير جينيا وولف بيانيهٌ عدالت ، برابري و آزادي را امضا نكرد. او به نويسندگان آن بيانيه ، سومين و آخرين کتاب سه شاهي را فرستاد ، چرا كه هدف وي ، يعني هدف همهُ مردان و زنان يكي بيش نبود : جلوگيري از جنگ . آخرين تصوير برابري ميان زنان و مردان ، تصوير همساني ميان همهٌ بشريت است .ليكن بشريتي كه با تفاوتهايشان پايه گرفته اند .


*
ژنويو فرز فيلسوف  ،  در  مركز پژوهشهاي علمي      « در حوزهٌ 
  سياسي  ،   اقتصادي و اجتماعي »   

  پژوهشگر فلسفه  است .   
**Différence
ترجمه عطا هودشتیان- جمیله نداییسياسي و اقتصادي و اجتماعي پژوهشگر افلسفه ست

10 sept. 2008

آواي زن

Jamileh Nedai
آواي زن شماره 28 آواي زن را چند روزي ست دريافت كرده ام
. 1- عكس روي جلد ، بسيار زيباست و مرا ياد زندگي سخت زنان روستايي مي اند ازد. ا ما روسري بر سر اين زن روستايي مرا مي آزارد. روسري اين روزها در اروپا موضوع بحثهاي فراواني ست . بالاخره زنان مدرن كشورهاي شرقي و مسلمان بايد روشن كنند تعريفشان از روسري و حجاب چيست ؟ سشصت هفتاد سال پيش مادر بزرگهاي ما ، روسري و چادر را باعث عقب ماندگي و محروميت زن ، تعريف كردند و رهايي و برابري حقوقي و اجتماعي ، برداشتن چادر و راه يافتن به مدارس و فعّا ليتهاي فرهنگي و اجتماعي بود.بسياري از زنان نسل ما كه زندگي اجتماعي را تجربه كرده بودند ، با شركت در انقلاب خواهان آزادي و برابري در جامعه اي عادل بودند.. فرداي انقلاب بنيادگرايان در واقع دونكته مهّم را براي شروع سركوب آزاديها در دستور عمل قرار دادند. حجاب اجباري براي زنان و بستن مطبوعات كه مدافع آزادي و بخصوص پايگاه روزنامه نگاراني بود كه نگاه انتقادي به هر اشتباه دولت را داشتند. آن روزها بسياري از زنان آزاديخواه تعريف سياسي خودشان را از حجاب دادند. وتا سركوب كامل در ايران ، براي ابتدايي ترين حقّ انساني شان جنگيدند.. متاٌسّفانه سازمانهاي سياسي به مسئله آزادي پوشش كه سنبل آزادي زن شده بود توجّه نكردند. و حتّا خيلي از مبارزين پرداختن به آزادي زن را تا زمان از بين رفتن طبقات وپيروزي بر امپرياليسم جهاني عقب انداختند. . امّا همين بي توجّهي پي آمدهاي ديگر داشت . سركوبي يكي يكي آزاديها ازروسري اجباري شروع شد. قوانين شرعي بر ضدّ زنان وقتي تصويب شد كه هنوز دعوا بر سرقدرت ادامه داشت و حكومت كاملاً تثبيت نشده بود . امروز ديگر تبعيض جنسي در ايران بر هر كسي روشن شده است . تعريف سياسي و ايدئولوژيك از حجاب كه دايماً از طرف حكومت تبليغ ميشود، از برنامه هاي اصلي صدور برنامه هاي حكومت اسلامي به جهان است ، ونتايجش را در كشورهاي ديگر مسلمان ميبينيم . حجاب سلاحي اساسي براي مبازره با آزادي و پيشرفت زنان و بدين ترتيب آزادي طبقات محروم اجتماع است .زنان آزاديخواه و مدرن بايد تعريف خودشان را از موضوع داشته باشند. . امروز ديگر روسري ، معناي انتخاب شخصي و مذهبي ندارد. انتخاب روسري ، تا وقتي كه در ايران قانوني رسمي ست و زنان و دختران جوان با زور و تحقيرمجبورند بر سر بگذارند ودر صورت سر پيچي به زندان بروند و تنبيه و شكنجه شوند ،بي توجّهي و ساده گرفتن و توجيه كردن آن به هر طريق ، تاُييد نظر ولي فقيه است. انتخاب عكس روي جلد تعريف سياسي ماست.يادمان باشد اولّين بار مجلّه گردون به دليل يك طرح مشكوك از حجاب زن توقيف شد. زن روستايي كه به دليل فقر يا راحتي براي كار در مزرعه روسري بر سرش گذاشته است البتّه مقصّر نيست ، امّا زن مدرني كه در سوئد زندگي ميكند و ويراستار يك مجلّه فمينيستي ست نمي تواند به موضوع بي اعتنا بماند. - در مورد مصاحبه هما سر شار ، ياد آوري چند نكته ضروري ست . هما سر شار خبرنگار قديمي وورزيده اي ست ودر صحبتها و كارهاي اجتماعي اش ، كم اشتباه ميكند . امّا در گفتگو با شما چند نكته را فراموش كرده است.در ماه مارس گذشته وقتي تصميم گرفت بنياد را ترك كند، از او خوستم با تمام سوء تفاهمات شخصي و خستگي ، بهتر است در تماسهايش ، همبستگي اش را با جنبش زنان ايران حفظ كند. افسوس. 1 - گلناز امين بعد از ملاقاتش با مسئول اخذ گذرنامه ، با هما سرشار ، با كميته برگزاري هفتمين كنفرانس بنياد ، با من و با هر دوست ديگري ، حرفهايش با مسئول سفارت را بازگويي كرد و آن آدم مطلّع اگر مسئول سفارت نباشد ، خود گلناز امين است . در ضمن او به عنوان رئيس بنياد جوابگوي هرسوٌالي در هر موقعيتي است .او در جواب به مسئول گفته است ما از هيچ ارگاني كمك نميگيريم .در اين پنج سال گذشته كه از دور و نزديك شاهد فعّاليتهاي بنياد هستم مقرّرات سازماني در بنياد نديده ام و همه كارها هميشه در روابط دوستانه و اعتماد به همديگر پيش رفته است ، 2 - هيئت مديره بنياد در واقع ، گلناز امين ، رئيس و هما سر شار مدير بوده اند، قبل از نوشتن اين يادداشت ،از هما سرشار دوباره سوٌال كردم ، او گفت » كميته بر گزاري كه هر سال در يك شهر به ما كمك ميكنند جزو هيئت مديره محسوب مشوند .« از گلنازامين سوُال كردم گفت » مسئول بنياد من هستم . دوستان ديگري كه در نقاط مختلف دنيا زندگي ميكنند، براي برگزاري و انتخاب سخنرانها، به من كمك ميكنند ، « بنابراين مشاوران و همكاران بنياد هيچ مسئوليتي در مقابل بنياد ندارند.و هر لحظه كه مايل نباشند ميتوانند همكاريشان را قطع كنند. 3 - در نامه رسمي هما سرشار براي عدم همكاري با بنياد ، به هيچ نكته اي در مورد صداي پاي جمهوري اسلامي ، اشاره نشده است . 4 - در مورد توضيح شفاهي هما سرشار به حضّار در جلسات كنفرانس ، منهم فكر ميكنم نبايد وقت بخصوصي به او داده ميشد ، چون آنچه بين گلناز و هما گذشته است به خود آن دو نفر مربوط است. البتّه اگر هنوز موضوع زنان براي هما سرشار جدّي ست ، بايد در جلسات زنان شركت كند و حرفش را بزند. 5- در مورد سخنراني پروانه حاتم عجيب است كه موضوع سخنراني ايشان فراموش شده است . پروانه حاتم در رژيم گذشته قاضي بوده است و فعلاً كارمند وزارت دادگستري ست . ايشان تحقيقي كرده اند درباره جرايمي كه زنها در ايران مرتكب ميشوند و به آن دلايل به زندان مي افتند . در سمينار ي كه موضوعش حقوق بشر بود ، بررسي وضعيت زنان در زندان عمومي ، مهّم بود . در ضمن پروانه حاتم را ، شيرين عبادي معّرفي كرده بود ، كه شيرين عبادي را هم من معّرفي كرده بودم .فكر ميكنم براي همه روشن است كه از ايران كسي براي صحبت از زندانيان سياسي زن نميتواند شركت كند . ايشان به دليل تصادف شديد خواهرشان در كنفرانس شركت نكردند. در ضمن نميدانم چرا در كنفرانس ششم ، كه محسن سعيد زاده از فيضيه قم آمده بود ، هما سرشار حساسيت نشان نداد و حتا اعتراضات مارا در جلسه نا وارد دانست ؟ در ضمن براي همان كنفرانس قرار بود خانم شهلا حبيبي مشاور رفسنجاني را دعوت كنند ، كه ايشان خواسته بودند از طرف دولت دعوت شوند كه هماسرشار مخالفت كرده بود و گفته بود ما از اشخاص دعوت شخصي ميكنيم ، بر همه ما كه در پكن سخنان خانم شهلا حبيبي را شنيديم و مبازراتش را براي اضافه كردن چادر بر حجاب اجباري و سر سپردگيش را به رژيم ولايت فقيه مي شناسيم ، روشن است كه طرح دعوتش به كنفرانس زنان خود ، سركوب زنان آزاديخواه محسوب ميشود. 6- در مورد تورنتو و مشكلات مالي كه پيش آمد تا آنجا كه يادم هست هما سرشار بسيار عصباني بود ، امّا يادم هست كه گلناز اشك ريزان گفت به هر ترتيب ضرر را متقبّل خواهد شد حتا اگر مجبور شود خانه اش را بفروشد.شايد درگيري مالي گلناز و هما از تورنتوشروع شده باشد. 7-ّ تصميم به بر گزاري سمينار در پاريس يا آتلانتا چه اهميتي ميتواند داشته باشد ، هما سرشار و گلناز امين در پاريس با همان زنان تماس دارند. در مورد پاريس ، در كنفرانس چهارم ، پنجم ، ششم ، پيشنهاد كننده هميشه من بوده ام .و در لوس آنجلس با پيشنهاد من موافقت شده بود. شايد موقعيت مالي دوستان آتلانتا هما سرشار را به آنها متمايل ميكرد . در پاريس ما فقط وقت و توان شخصي مان را ميتوانيم صرف كنيم . يادم هست در لوس آنجلس خانمي در سالن سوٌال كرد شرط همكاري با بنياد چيست ؟ هما سرشار جواب داد » اگر پول داريد ميتوانيد به ما ملحق شويد « امّا درك من از مصاحبه شما با هما سرشار اينست ، < حقّ و حرف آخر با كسي ست كه پول دارد > 3- در مورد گزارش هفتمين سمينار و خانم ماهباز كه ميل دارند همه موافق نظر ايشان باشند ، ياد آوري يك نكته ضروري ست . در تمام جلسات سمينارهاي مختلف ، شركت كنندگان همانطور كه در گردهمآيي هاي دموكراتيك مرسوم است ،هميشه حقّ داشته اند با سخنران ، بحث و گفتگوي انتقادي داشته باشند . واين امر از دست آوردهاي مهّم اين جلسات است، مباحث زنان ايران به راستي بسيار پيشرفت كرده است. من فكر ميكنم گزارش » آواي زن « بسيار درست و بي طرفانه است . خانم عفّت ماهباز انگار براي اوّلين بار بود كه در جلسه يي اين چنين شركت ميكرد ، چون از شروع جلسات و سخنراني خانم فروهر شروع به طرفداري از سخنران و انتقاد از سوٌال كننده ، كرد. من فكر كردم او از ايران آمده است و عادت به جلسات بحث و گفتگو ندارد . بعد ديديم بحث او نه تحليل ، بلكه شهادت است . به معرّفي نامه ها نگاه كردم ديدم اوعضو كميته مركزي يك سازمان سياسي هم هست .و خب بعضي از ما توقّع داريم از مسئولان سياسي انتقادات بيشتري نسبت به شرايط بشنويم . امّا ايشان بدون اينكه بدانند در سمينارهاي قبلي چه گذشته است ، به جلسه خانم مهرانگيز كار در كنفرانس چهارم در لوس آنجلس اشاره كرده اند . فيلم تمام كنفرانسها از كنفرانس سوّم در وين،( اطريش ) تا آخرين كنفرانس موجود است . خانم كار بدون توجّه به وقتي كه داشتند ،سخنراني خيلي طولاني تهّيه كرده بودند. وبا وجود اين، به در خواست شركت كنندگان نيمساعت بيشتر بر تريبون ماندند و هيچكس از ايشان نخواست كه تريبون را ترك كنند . اگر بحث و گفتگو تا صبح روز بعد ادامه پيدا ميكرد ، بسياري از شركت كنندگان از لحن ونحوه برخورد ايشان با مسايل زنان انتقاد داشتند.ومنتقدين خانم كار نه يك نفر بلكه زنان بسياري بودند و هستند . امّا نميشد و نبايد سخنرانان ديگر حذف ميشدند. فيلم سخنراني خانم كار را به بسياري نشان داده ام .چون شايعات بيشتر وقتها از طرف طرفداران جمهوري اسلامي دامن زده ميشود. بر حسب اتّفاق آنكه جلسات را فيلمبرداري ميكند بنده حقير هستم . خانم ماهباز ، عرصه مبارزات زنان را اشتباه كرده اند . در اين عرصه انتقاد و بحث حربه اصلي است . مازنان تا رسيدن به حقوق ابتدايي و انساني مان را هي طولاني در پيش داريم .بحث ما بر سر تاُييد وضع فعلي زنان ، يا تغيير اساسي وضعيت آنان در ايران است و محدود به مخالفت با خانم ماهباز يا خانم كار نميشود.و در ضمن جنبش زنان ايران نوپا نيست و حدود يك قرن سابقه دارد . خانم ماهباز كه تازه به صف مبارزه زنان پيوسته اند نه با حذف ديگران بلكه با شناخت وبحث وراهيابي به خودشان و زنان مبارز كمك خواهند كرد . *************************************************************************** بعد از سفر پكن ، با هما سر شار كه در لندن بودصحبت كردم ، پيشنهاد من اين بود كه حتماً در مورد پكن بايد برنامه اي در كنفرانس وجود داشته باشد، و حتا يادم هست از وقايع پكن ، آنقدر عصباني بودم كه گفتم اگر كسي دوباره بخواهد در جلسات شرايط را توجيه كند ، به صورتش تف خواهم كرد.بعد هم گلناز هم هما چند بار به من زنگ زدند و از جمله شيرين عبادي را از تهران من پيشنهاد كردم ، كه از تنها زناني است كه از شرايط موجود در مورد زن انتقاد ميكند.. با تجربيات پيشين عدّه زيادي از شركت كنندگان تصميم گرفته بوديم در مورد مهمانان ايران ، از قبل بدانيم چه كساني با كدام نظريات در كنفرانس شركت ميكنند. بخصوص آقاي محسن سعيدزاده كه سال قبلش از حوزه علميه قم دعوت شده بود ودر نتيجه با تمام بحث و گفتگو در تورنتو ايشان همچنان در مجلّه پيام زن به توجيه حكومت ولايت فقيه مشغولند و اخيراً عدّه اي از محققّين علمي خارج كشور مثل زيبا ميرحسيني كه در فقه اسلامي به دنبال حقّ زن ميگردد، با ايشان و مجلّه پيام زن همكاري دارند.هما سرشار در برنامه ها يي كه به ماميگفت در واقع هيچ تعريفي از شخص نميداد در مورد روسري من تعريف سياسي آن را دارم و هر زني به هر دليلي بر سرش ميگذارد ، تا وقتي كه در ايران قانون است ، به طور ضمني تاٌييد آنهاست . *********************************************************************************** paris fevrier1998 **************************************************************************************** آزأدي خواهي و مبارزه با جهل و خرافات ، از مشروطيت شروع نميشود ،از زمان قاجاريه ، روشنفكران تجّدد طلب ، با تفكّر روشنگري و جنبش هاي زنان نقاط ديگر دنيا آشنابودند و از هر امكاني براي تغييرات شرايط آموزشي و حقوقي زنان استفاده ميكردند . صديقهٌ دولت آبادي در سال 1305 در پاريس نطقي به زبان فرانسه در مورد شرايط زنان ايران ايراد كرد كه از مباحث امروز بعضي از زناني كه خود را فمينيست ميدانند ، در خيلي از موارد پيشرفته تر بود . مبارزات زنان از آزاديهاي سياسي و اجتماعي نميتواند جدا باشد . بهمين دليل قدرتهاي حاكم اين مبارزات و جنبش ها را به نفع خودشان ثبت كرده اند. مسئلهٌ حجاب قبل از اينكه به نام رضا شاه با خشونت همراه شود، از سالها پيش بين متجدّدين مطرح بود .و زنان چهار نسل پيش از حجاب تعريفي سياسي براي سركوب و عقب ماندگي زن ، داشتند . از فرداي انقلاب اخير كه به انقلاب واقعي نينجاميد ، بررسي و نگاه به تحوّلات فرهنگي دهه هاي سي ، چهل ، پنجاه ، فراموش شد . در آن سالها مسئلهٌ برابري زنان و مردان به جايي رسيده بود كه همهٌ زنان و مردان آزاديخواه ، فقط به سقوط رژيم شاهنشاهي ميانديشيدند.در آن سالها، زناني كه در سازمانهاي مخفي ميجنگيدند ، هيچكدام به شرايط واقعي خانوادگي و اجتماعي زنان فكر نميكردند . اگر مردي زنش را كتك ميزد و يا اورا ميكشت ، تقصير بورژوازي حاكم بود . فيلمفارسي كه از طريق بخش خصوصي عرضه ميشد و تماشاچيان طبقات محروم و فقير كه سالنهاي سينما را پر ميكردند ، همه نقشه هاي امپرياليسم بود . جالب اينكه امروز هم ، آنها كه تفكّر سياسي ترقّي خواهانه دارند ، باز همان فيلمفارسي ، و خوانندگان واريته را ، برنامهٌ فرهنگي محسوب ميكنند، و حتّا مذهبي هاي تهران در خلوت همان فيلمها و همان موسيقي را گوش ميدهند . جالب اينكه فيلمفارسي كه امروز به شكل ايدئولوژي مذهبي رايج است ، فيلمسازاني دارد كه مورد پذيرش تبعيديهاي سياسي است . خانم رخشان بني اعتماد كه به شيوهٌ فيلفارسي در تبليغ چند زني و صيغه و سركوب فرهنگي طبقهٌ محروم فيلم ميسازد ، از طرف روشنفكران و به طور عجيبي زنان تشويق و تاٌييد ميشود . شرايط امروز ايران نتيجهٌ تعليمات و تحميل ارزشهاي اخلاقي اسلامي ست . وقتي مرد ، حقّ مالكيت برزن و فرزند دارد و طبق قانون ميتواند ، حتّا آنها را بكشد ، به كدام تحوّل ميشود اميد بست . كلمات مفهوم خودرا از دست داده اند ، تغيير ، تحوّل ناميده ميشود.زنان چون مخّل جامعه هستند ، بايد از حضور آنها در استاديوم ورزشي جلوگيري كرد ،چون مردان تماشاچي و ورزشكار ازديدن آنها با چادر و روسري دگرگون ميشوند . و تمام نشريات زنان و مترقّي تمام صفحات خودشان را به اينكه حضور زنان مشكل اخلاقي ايجاد ميكند يا نه ؟ اختصاص داده اند . به نظر من انقلاب بعدي ، انقلاب زنان نيست ، انقلاب جنسي ست . مردان در تمام مصاحبه هايي كه با نشريات فرنگي انجام ميدهند ، خيلي روشن از صيغهٌ زنان مطلّقه و نوع همخوابي با دختران باكره را توضيح ميدهند . رابطهٌ جنسي ، هنوز نوع استفادهٌ جنسي از زن تعريف ميشود . زنان هنوز صاحب تن خود نيستند.خانم معصومهٌ ابتكار مشاور خاتمي در امور زنان در مصاحبه با تلويزيون فرانسه ، ماه گذشته گفت » قرآن براي تمام زمانها رابطهٌ زن ومرد راتعيين كرده است و در ايران هيچ مشكلي براي زنان وجود ندلرد « ميبينيد كه اين زبان چوبي راهگشاي هيچ بحث ترقّي خواهانه يي نيست . زنان اگر در ايران نتوانند مباحث ممنوع را طرح كنند ، يعني اگر نتوانند مالكيت واقعي تنشان را به دست بياورند ، شهروند يك جامعهٌ دموكراتيك نخواهند شد. مبارزات زنان نميتواند جدا از بي عدالتيهاي اجتماعي و تفاوتهاي طبقاتي مطرح شود . اگر انقلابي پيش روي داريم ، بايد تعاريف خودمان را از آزادي ،قبل از برابري داشته باشيم ، و انقلاب زنان بدون انقلاب مردان معني ندارد ، شايد انقلابي كه صحبتش را ميكنيد ، انقلاب فرهنگي و تعاريف جديد از ارزشهاي انساني ست ؟ كه آنهم بدون آگاهي زنان و مردان در مورد تجدّد و سنّت مفهومي نخواهد داشت. ================================================================= - آنها كه ميگويند فمينيسم پديده اي غربي ست ، در مورد آزادي ، روشنگري ، جدايي دين از دولت ، ازبين رفتن طبقات اجتماعي ، اقتصاد ، ارزشهاي فرهنگي و تجدّد هم ، همين نظر را دارند . جامعه شهري و فرهنگ اجتماعي ما ، اگرمي خواهد در سنّتهاي قرون وسطي باز سازي شود ، بايد اصلاً زندگي شهر نشيني و استفاده از تكنولوژي جديد و تحوّلات فكري مدرن را كنار بگذارد .واقّعيت اينست كه زنان آزادي طلب از روزهاي اوّل انقلاب آنقدر در ايران و تبعيد سرو صدا راه انداختند كه حكومت موجود راهي نداشت جز اينكه زناني را پيدا كند كه از ارزشهاي سياسي مذهبي و ولايت فقيه دفاع كنند ، چند فيلمساز زن در سينما نتيجهٌ همين سياست است . وقتي زنان مدرن كار كردن با ارزشهاي حزب الله را رد كردند ، ناگهان خانم پوران درخشنده و رخشان بني اعتماد ، كارگردان شدند . يادم هست اوّلين زن نمايندهٌ مجلس خبرگان خانم منيرهٌ گرجي در مصاحبه با مجلهٌ زن در مبارزه كه از انتشارات اتّحاد ملّي زنان ( زنان چپ ) بود ، سياست دولت را در رابطه با زن كاملاً روشن كرد. خانم گرجي كوچكترين سابقهٌ فعّاليت اجتماعي و مبارزاتي نداشت ، هرگز خارج از خانه كار نكرده بود ، در مجلس باهيچ موردي مخالفت نكرده بود ، تنها دلخوشي اش ازين پست ، سرسپردگي به ولي فقيه و عافيت طلبي بود . تعداد اين زنان در هيجده سال اخير در تمام امور اجتماعي افزوده شده اند . امّا اين خانمها جز اسلامي كردن و مطيع كردن زنان ، براي خواستهاي اسلام سياسي ، وظيفهٌ ديگري ندارند . مجلهٌ زنان كه از طرف بعضي ازمحقّقين ايراني امور زنان درخارج از كشور ، مجلهٌ فمينيستي اسلامي ناميده شده است ، هنوز با مقالاتي در توجيه چند زني و اهميت مادري و خانه داري ادّعاي دفاع از زنان را دارد
. فمينيسم كه معناي آزادي خواهي و برابري طلبي زنان در امور سياسي و اجتماعي معني ميدهد با نگاه ديني ، چه اسلام باشد يا اديان ديگر مغايرت دارد
. در اروپا زناني كه در امور ديني كار ميكنند با اينكه خواهان تغيير و تحّول دين به نفع زنان هستند خود را فمينيست نمي نامند . در فرانسه تمام انجمنهاي غير دولتي كه براي حقوق زنان مبارزه ميكنند ، آنها كه خودرا فمينيست مينامند در طيف چپ قرار دارند . در واقع كلمهٌ فمينيسم را ماركسيستها ، براي مبارزات اجتماعي و سياسي زنان ، بر گزيدند . جنبش 68 در فرانسه ، مباحث اصليش در مورد جنبش زنان ، تعريف جديد ماركسيستي از مبارزه زنان بود و بهمين دليل ، زنان فمينيست چپ ، با انتقاد از سازمانهاي سياسي به سازماندهي تشكّل مستقّل زنان پرداختند ، بدون آنكه آرمانهاي سياسي ماركسيستي را كنار بگذارند .به نظر من آزاديخواهي و برابري طلبي ، شرقي غربي ندارد . مبارزه براي حقوق فردي و اجتماعي و سياسي ، حقّ طبيعي و ابتدايي هر انساني در هر نقطهٌ دنياست . نميدانم چرا زن ايراني ،بايد ازين حقوق آنهم باجملهٌ بي معني غرب زدگي ، محروم شود . *************************************************************************************** تشكّل مستقلّ زنان وقتي به وجود ميآيد كه نيروهاي سياسي رسيدگي به مسايل زنان را تا رسيدن به مدينهٌ فاضله و جامعهٌ سوسياليستي عقب بيندازند . زنان مبارز اين تحليل را رد ميكنند و حتا آنرا سركوب طبقاتي مينامند .براي دستيابي به برابري حقوقي ، اقتصادي، اجتماعي و سياسي براي زنان دو را ه وجود دارد ، يا با عضويت در سازمانهاي سياسي ، با حسّاس كردن مردان به مشكلات زنان بپردازند و خواهان پستهاي سياسي در مراجع مهّم تصميم گيري شوند ، يا با تاٌسيس كردن انجمنهاي زنان ، و دامن زدن به جنبشهاي اجتماعي به اهرمهاي ضد قدرت تبديل شوند . تشكّل هاي مستقّل زنان همواره دو موضوع را دنبال ميكنند . - بحث و تفحّص در امور حقوقي و آموزشي زنان و راهيابي براي تغييرشرايط و پيشرفت زنان در مراجع مهم تصميم گيريهاي سياسي و اجتماعي . - انتقاد و تحليل و براندازي همه ٌارزشهايي كه به نام سنّت ، فرهنگ وقانون ، زنان را شهروند درجه دوّم كرده است . راستش من محافل زنانه را كه به مبارزه اجتماعي و سياسي نمي پردازند ، تشكّل مستقّل زنان نميدانم . تشكّل مستقلّ زنان تشكّليست كه در مورد تمام جنبشهاي اجتماعي و سياسي در دنيا ، نظر و تحليل سياسي ابراز ميكند . محفلهاي زنانه البتهّ ميتوانند به امور خيريه مثل سواد آموزي و كلاسهاي آموزشي و انجمنهاي ادبي و جشنهاي زنانه بپردازند ، اما اگر خود را تشكّل زنان مينامند ، بايد برنامهٌ مبارزاتي اجتماعي سياسي داشته باشند . در ايران آينده بايد حساب محافل را با تشكّلهاي سياسي زنان جدا كنيم . =================================================================== سازمانهاي چپ ايراني ، هنوز با نگاهي پدر سالارانه به جنبش زنان مي پردازند . چپ سنّتي مثل حزب توده و نظرهاي نزديك به آن مثل فداييان اكثريت هنوز ، حضور زنان حزب اللّه در جامعه ايران را دليل پيشرفت زنان ميدانند و با دفاع از حكومت قانون خاتمي ، خواهان اجراي قوانين ضدّزن جمهوري اسلامي ايران هستند . نشريات آنها ازسينماي اسلامي كه زن را با تعاريف پدر سالارانه و جنسي به پرده ميكشد دفاع ميكنند .و در واقع با ملّايان در مورد زنان اختلاف نظر ندارند . چپ نزديك به مجاهدين مثل خود مجاهدين از تعاريف سكتاريستي كه كاملاً مرد سالارانه و پدر سالارانه است فراتر نميروند . نيروهاي ديگر مثل هميشه از برابري زن و مرد در تمام امور اجتماعي و سياسي صحبت ميكنند ، امّا زنان اين سازمانها هنوز پستهاي مهم سازماني ندارند و مباحث اساسي زنان در بر نامه هايشان وجود ندارد. ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ سازمان راه كارگر، در گنگره دوّم بندي در برنامه اش گذاشته است كه كلمهٌ فمينيسم ، در آن به كار رفته است ، بي ترديد اين بند نتيجهٌ كوششهاي زنان اين سازمان است و پيشرفت فكري درفهميدن مسايل زنان محسوب ميشود . حتماً ميدانيد كه يكسالي ست كه يكي از سازمانهاي كارگري سوئد ، نامش را به سازمان كارگري سوسيال فمينيست تغيير داده است . يكي از اعضاي اين حزب كه نمايندهٌ پارلمان اروپاست ، در يك كنفرانس در پاريس از كوششهاي زنان در اين سازمان سخن ميگفت . او معتقد بود با اينكه زنان دراين سازمان پنجاه در صد پستهاي مهم تصميم گيري را بدست اورده اند و موفق شده اند نام سازمان را تغيير دهند ، اما هنوز موفق به تغييركامل ذهنيت پدر سالارانه نشده اند . او ميگفت تاوقتي كه خشونت در خانواده و اجتماع نسبت به زنان وجود دارد ، فرهنگ پدر سالارانه و مرد سالارانه در جامعه حاكم است . براي فمينيزه كردن سازمانهاي سياسي يك راه بيشتر وجود ندارد ، زنان بايد مسئوليتهاي خانوادگي را به درستي با مردان تقسيم كنند و شركت در امور سياسي و اجتماعي را از وظايف انساني شان بدانند . براي رسيدن به اين مسئله بايد به تحقيق و بررسي رابطهٌ اجتماعي زن و مرد پرداخت ، بايد روابط خانوادگي، وظايف خانوادگي .و قوانيني كه تعيين كنندهٌ رابطهٌ زن و مرد هستند خيلي موشكافانه زير سوٌال برود . تربيت و آموزش و پرورش از نكات مهم و حسّاس جنبش زنان است . در اين چند سال ، زنان ايراني كه با جنبشهاي زنان ديگر كشورها آشنا شده اند ، در روابط و نگاهشان به جامعهٌ ايراني تغييرات اساسي رخ داده است و شايد زمان آن فرا رسيده كه اين تجربيات به سازمانهاي سياسي موجود هم منتقل شود .
. نگاه كنيد به . مقالهٌ آزادهٌ آزاد . هشنمين كنفرانس بنياد پژوهشهاي ايران پاريس .

آنان را كه دوست داريم هرگز نميميرند

Jamileh Nedai
آنان را كه دوست داريم هرگز نميميرند . اين حس را در غربت چشيده ام . به خودم ميگويم خيلي ها در ايران هستند ، ومرا كه راه نميدهند يك روز راه خواهند داد و ديدارها تازه خواهد شد. در غربت تئاتر ايران هم در غربت است . كار زياد ميشود امّآ تئاتر نيست . اوّلين دليل اينكه تماشاچي تئاتر نداريم . تماشاچيان آدمهاي غمگيني هستند كه از ريشه دور افتاده اند ، و حرفهاي دلشان را انتظار دارند . در مقابل كار خوب تئاتري گيج ميشوند و در مقابل پيامهاي آبكي هيجان زده . بدتر اينكه بعضي بطور جدّي خودرا در توهّم تئاتر غرق كرده اند و دكانداراني كه درشرايط ديگر حتماً بقّاالي را بيشتر به صرفه ميدانستند داعيه دار فرهنگ در تبعيد شده اند . اغر ا ق نكنم گاهي كار زيبايي ميبيني كه به دليل نبود تماشاچي ، چون بغضي در گلوي گروه ميماند. زاهد متني را( به فرانسه ) از هدايت كار كرده بود كه قبل از آنكه به رشد اجراهاي متعدد برسد ، تمام شد .كار فوق العاده دقيق و زيبا بود.. تابستان نود و هفت ، شكوه ، دعوت ساعدي را براي كنفرانس بنياد در پاريس اجرا كرد . كار او دقيق بود اما تماشاچيان فرياد سياسي ميخواستند.. نيلوفر بيضايي با استعداد خارق العاده متوني مينويسد و به صحنه ميبرد كه پيامهاي دل خنك كن دارد امّا ربطي به تئاتر ، لااقل آنطور كه ما ميشناسيم ندارد .اين روز ها متني نوشته و به صحنه برده ، از من هم نظر خواسته ، نميدانم چه بگويم كه آزرده نشود . متن در باره دو هنرپيشه جوان است كه ميخواهند زندگي كاري دو هنرپيشه زن نسل پيش را كه آنتيگون و مدآ كار ميكرده اند بررسي كنند ، يكي ازين زنها در ايران مانده و ديگري به غربت گريخته است . نيلوفر چنان در ميان جاهلان تئاتري وضدّ زن گير كرده كه تمام نيرويش صرف دفاع از ارزشها در مقابل مزخرفات باب طبع قدرت ميشود و تئاتر فراموش ميشود. سرت را درد مي آورم ، صحبت تلفني ماست كه مرا پر حرف ميكند .حرفهاي تمام اين سالها. فهيمه جان پروژه فيلم بيژن بدون تهيه كننده كه نميدانم اصلاً كجا پخش خواهد شد از آنجا پيدا شد كه ديدم اين طرف و آنطرف اطّلاعات غلطي در مورد كار او ارائه ميشود . و از آنطرف نسل جواني پيدا شده كه ميخواهد بداند كه نسل گذشته چه كرده است ؟ فهيمه جان به دليل حرفه ام امكانات فنّي را دارم .اما تحقيق وقت زيادي خواهد برد . ميخواهم از شروع كار بيژن ، هنرستان دانشگاه ، گروه هنر ملّي ، كارگاه ، جشن هنر ، تئاتر شهر ، لوس آنجلس ، مرحلهٌ كار تئاتري بيژن و دوبلاژ ، راديو ، كانون پرورش فكري كوكان و نوجوانان ، قصّه براي كودكان ، موسيقي و شعر بيژن تحقيق كنم . در پاريس با آربي ، غفّاري ، زاهد صحبت كرده ام . براي تصاوير و مصاحبه ها حدود ده ساعت فيلم دارم . به پراگ و لوس آنجلس و تورنتو و نيويورك هم خواهم رفت . دنبال هر جور مدرك و عكس و نوشته و بروشور و فيلم هم هستم . تو نزديكترين همكار و دوست بيژن در تقريباً تمام مراحل كاري بيژن بوده يي و نظرت و همكاري ات برايم خيلي مهم است . فهيمه جان در سالهاي قبل از غربت پنج فيلم مستند براي فرهنگ و هنر ساخته بودم كه دوتا از آنها در مورد تئاتر است . در غربت يك فيلم در مورد مهشيد اميرشاهي - يكي در مورد مهرانگيز دولت شاهي و پانزده فيلم در مورد كنفرانس جهاني زنان در پكن ساخته ام كه بعضي از آنها در فستيوالها و مراكز فرهنگي مختلف نمايش داده شده است . كاش يك روز فيلمي در مورد تو بسازم . آخرين پروژه فيلم مستندم در مورد غزاله عليزاده است كه بودجه يي براي ساختنش پيدا نكرده ام. زندگي ام از راه تدوين فيلمهاي مستند ميگذرد . بعد از سالها كوشش در حرفه حرمتي دارم . اين توضيحات مفصّل را نوشتم كه بپذيري قابليت انجام اين پروژه را دارم . هرچند فيلم ساختن به تنهايي بيشتر به روٌيا ميماند..در مورد اين پروژه خود را موظّف ميدانم . اگر تاريخ خودمان را ننويسيم ، بقيه دست و پا شكسته نمي دانم چه خواهــــــند نوشت ؟

‬ زمان و مكانJamileh Nedai

آوريل 1997 فروغ عزيزي در دورهٌ <<باران كلمات>> * ، اسطوره ها و نشانه ها از قديم تا جديد مشغله ذ هني اش بود . و در تمام اين نشانه ها با انتخابي آزادانه از ماده و رنگ ، به دنبال انسان و جاي انسان در جامعهٌ مدرن ميگشت. در دوره اخير ،ا مّا انسان او فقط در جستجو و شناخت دوباره وبيان امروزي اسطوره ها نيست ، انسان امروزي تابلوهاي فروغ ، به انسان ديگر مي انديشد . انسان جديد ، باانسان ديگر گفتگو دارد . در فضاي جديد ، رنگها تپش ديگري به زندگي داده اند. رنگها ، رقصان در پروازي بي نهايت ،از گذشتهٌ منجمد، رها شده اند و با زبان جديد ، به انسان نيرو مي دهند. در افسانه هاي قديمي ، پريان آواز خوان اقيانوسها ،با نواي جادويي صدايشان ماهيگيران و دريانوردان را به قعر درياها مي كشاندند . آنها نشانهٌ مرگ بودند. اوليس ، در سفر هاي درياييش ، به گوش خود و پاروكشان كشتي اش ، موم فرو ميكند .، تا بتواند از آواز پريان و جادوي صدايشان بگريزد و نجات پيدا كند. در نزاعي ديگر با پريهاي دريايي ،ارفه با نواي چنگ و آوا ي مردانه اش چنان بلند مي خواند كه صدايش ، صداي آنها را محو ميكند، و پريان پس از خودكشي دسته جمعي ،به سنگ هاي سخت كوهها تبديل مي شوند و براي هميشه خاموشي مي گيرند. اوليس و ارفه دو قهرمان مرد افسانه ها ، از آواي زن ميگريزند. زيرا صداي زنان وسوسه انگيز و مرگ آور است. امّا پريان فروغ، آوايشان تبديل به كلمات قابل درك شده است، كلماتي، طلايي و نقره يي كه نور مي پراكنند و ظلمت شب ديگر ترس آور و كشنده نيست . ديگر انسانها به خرافه و جادو ها و ناشناخته ها، متّكي نيستند. عصر جديد براي فروغ ، عصر ديگرباره انديشيدن و دوباره آفريدن اسطوره هاست.در تعريف فروغ، رنكها ، قهرمانان مرد و پريهاي ترس آور زن را تبديل به انسانهاي معمولي و زميني كرده اند. انسانهايي كه به كمك انديشه و تبادل كلمات، از آسمانهاي وهم آور رها شده، وخود حاكم آسمانهايند. پرواز و تبادل كلمه، دو تم دايمي تابلوهاي اخير فروغ است. تابلوي آدم و حوّا خلق دوبارهٌ افسانه ها در باره اوّلين برخورد زن ومرد است . دو فضاي بزرگ رنگي بر تابلو، نماي حسّ، بيان، و حضور زن و مرد ا ست ، كلماتي كه بين آنها رد و بدل ميشود، انگار هرگز به زبان نيامده اند . فروغ با بيان امروزي اش از اسطوره زمان و مكان يگانه اي به دو انسان زن ومرد مي دهد . و بارش كلمات ، بين دو انسان، حرفهاي بر دل مانده وگفته نشدهٌ همهٌ زمانهاست . ديگر زن اين زمان، موجود فاقد عقل و در نتيجه فاقد كلام نيست . زن بافضايي كه اشغال كرده است ، متّكي به كلام است . كلاماتش در محيط دور و بر به درستي بر تابلو نشسته است و نوع رقصان و براّ ق حرفهايش ، به گوش رنگ ديگر ، مرد مقابل ميرسد ، بي آنكه او را دچار وسوسه هاي مرگ آور كند . گفتگو و هماهنگي دو موجود بر تابلو، زندگي امروز را مي آفريند. اين دو فضاي رنگي ، دو اسطورهٌ امروزي شده و تبديل شده به وجود ، يعني موضوع اصلي ، هم به هم شبيه اند ، چون تكه هاي همگون يك فضا هستند. و هم متفاوتند ، چون رنگهاي متفاوتي دارند مثل تفاوت جنسي زن ومرد. براي فروغ هر دو موجود بازيگران و سازندگان تاريخند. ديگر مرد ، بر ديگري كه زن نام دارد بر تري ندارد و كلام در اختيار كامل او نيست . از لحظه اي كه برابري درفضا و مكان به هر دوداده شده ، اين دو در امواج كلام شناور ميشوند،و به همديگر جان و زندگي مي دهند. برابربودن واز آن طرف متفاوت بودن آدم و حوّا بر تابلوي فروغ، جدايي و تقابل نمي آفريند . بلكه تفاوتهاي دو موجود، از انها مجموعي همراه ميسازد. و هر كدام در حالي كه رنگ مستقل و متفاوت خود را دارند، همزمان، گوياي خود و ديگري هم هستند. اسطوره در كار فروغ، ديگر تصوير خاك خورده و قديمي و قهرمان گويي ندارد .اسطوره مادّه اوليه اي ست كه فروغ با مهارت ودرايتش ، شادي وحّس پرواز و لذّت آزادي را منتقل ميكند. جميله ندايي *25 تا 18 ماه مي ، نمايشگاه نقّاشي فروغ عزيزي در مركز فرهنگي انجمن ايرانيان وال-د- مارن ، در حومه پاريس بر قرار است.. *تيتر نمايشگاهش، در گالري لسان ( Les Cent)، پاريس 1990

افسوس



 چند نكته انتقادي در مورد برنامه 14 مارس1999 پاريس
  برنامه زنان چپ  امسال در پاریس بسیار مهم بود .
 طیف چپ برای تخريب انجمنهاي زنان در پاریس  از سال 1985 تا امروز در پاريس كوشش فراواني انجام داده است و این اولین
  بار از طرف تمام طیف چپ در پاریس ، قدمی كوچك ،  اما بسیار   قابل تقدير است
  اما  متاسفانه  برنامه بسیار آشفته بود و موضوعهايي كه پشت هم مي آمد ربطي به يكديگر نداشت

 عدم بحث و گفتگو با سالن غير  دموكراتيك و بخصوص سوٌ تفاهم انگيز بود  . و نكاتي كه بد فهميده شده بود ، بسياري مواقع به قضاوت نا درست در مورد سخنرانان  انجامید
-
 حضور نسرين رضایی  زندانی سیاسی زیر هیجده سال در زمان شاه مهمّ و گفتارش لازم بود ، حيف كه بعد سوٌال و جواب نشد كه بعضي نكات روشنتر شود
- فيلم تظاهرات زنان ايران ضدّ حجاب اجباري بايد بعد از گفتار نسرين پخش ميشد. عدم توجّه زنان مبارز به نام فيلم كه آن را فيلم حجاب مينامند ، واقعاً نه تنها تاٌسّف آور ، شايد حاكي از بي اعتقادي دروني آنان به مبارزه آزادي طلبانه جنبش زنان است
 - بحث عزيزه بسيار طولاني و بد فهمي بخصوص در مورد اسلام سياسي ايجاد كرد . پرداخت فقط به يكي دو قانون ضدّ انساني کافی نبود

بزرگداشت زنان مهم تاريخ ، ايران اراني ، رزا لوكزامبورگ ، سيمون دو بوار بايد كنار هم بيان ميشد. در اين شكل کاملا زائد بود و بي معني جلوه كرد . شاید بهمین دلیل بحث من در مورد سیمون دوبووار را حذف کردند
- بحث مهمّ مهري زند  در مورد فرهنگ پدرسالاري بدون بحث با سالن ناقص ماند . وبخصوص  نبايد يادداشت شاعر میم آزرم در دفاع از فردوسی خوانده میشد.  .  اشارات مهم مهري به سخنان بزرگان شعر و ادب در زبان فارسی زن ستیزی رایج براي سركوب زنان بود
 گفتار شهلا شفيق كه قرار بود به  سخنراني های سمینار   برلن بپردازد ، به درد دلهاي خصوصي  تبدیل شد و نه تنها توهين آميز بلكه نشان از عدم احترام او به ديگران و بخصوص مبارزات زنان ایران بود  . نظرهاي گوشي و عامّش در مورد فمينيسم ومبارزين فرانسوي نشان بي علاقگي و عدم اعتقادش به مبارزات زنان است . نظرش در مورد دوبوار كاملاً غلط بود و دقايق طولاني به فاميل چپ به خصوص فداييان حاضر پرداختن ، وقت كشي بودو طلب محبوبيت شخصي. كاش کمی تخقیقات زنان فمینیست فرانسوی را بخواند
 معرّفي انجمن مردان فمينيست كاملاً زائد بود
.. وقتي حتّا يك گفتار تئوريك و يا حتّا تحليلي از وضعيت زنان وجود ندارد زنان برنامه ريز ، عدم آگاهي و عدم علاقهٌ خود را به مبارزات زنان ابراز كردند 
- بحث افغانستان موقعي معني پيدا ميكرد كه بحث زنان تاجيكستان و گفتگو با سالن امكان داشت

- حذف سيزده دقيقه در مورد سيمون دو بوار يك عمل سياسي ، و ردّ آشنايي با مباحث اصلي مبارزات زنان ، ومخالفت با جنبش مستقلّ زنان و سخنگويش جميله ندايي بود
             .  كاش اینهمه تلاش بیهوده به گفتگو و پيشبرد اهداف مبارزات زنان كمك کوچکی ميكرد

17 août 2008

Valse avec Bashir باجه کسی میرقصیم


جمیله ندایی

حجاب اجباری
با چه کسی میرقصیم؟ { 1}

خانم فاطمه صادقی دلم برایتان می سوزد.
این روزها مطلب خانم فاطمه صادقی دست به دست میگردد.
خانمی از خانواده مذهبی واز نزدیکان حکومت به انتقاد برخاسته است.
در مطلب " حجاب " مهمترین نکته ، جسارت اوست در مقابل مذهبیون .
آیا قلم او را هم خواهند شکست؟
به عمق جملات که نگاه میکنم دستهای بسته اورا می یبینیم .محدودیّت هایش را میبینم. فاطمه ناگهان چشم باز کرده است و می خواهد ببیند. او خسته و دلزده از همه زندگی گذشته تصمیم دارد به جنگ زورگویان و صاحبان قدرت برود. و اتفاقا در شرایط فعلی نگاه به وضعیّت وخیم زنان و جوانان به او و به همه دیگران فرصت مکث کردن، فرصت ، شاید ، اندیشیدن بدهد.
با شکستن قلم دیگران، همه دیگران و همه بد فهمی های موجود جوانانی چون خانم صادقی با صمیمیّت و نگاه به زندگی خود دریافته اند نه تنها کودکی آنها ، بلکه جوانی و آینده آنها از آنها دزدیده شده است. این جوانان متاسّفانه حتا در انتقاد از ارزشهای موجود با همان دریافت و همان تعاریف به جنگ بی عدالتی و ظلم میروند.{3}

خانم صادقی با جدّیت به موضوع زنان نگاه میکند و خود را موظّف کرده است که تا آنجا که میتواند بنویسد و افشا کند. در مطلبی به زندگی سه زن میپردازد که در زندگی کوتاهشان به شرایطی که به آنها تحمیل شده ،  نه گفته اند. سوّمین زن امابوواری ست.  زن خیالی گوستاو فلوبرت در رمان مادام بوواری که دو قرن است موضوع بحث از دیدگاههای مختلف بوده است. متن مورد بحث خانم صادقی ترجمه غرض آلود ضدّ زن جدید است که با ویراستاری سانسورچیان اسلامی ، دیگر به متن فلوبرت و شیوه نگارش فلوبرت و نگاه فلوبرت به دنیا و بشریّت ارتباطی ندارد.
گوستاو فلوبرت در نامه هایش به لوییز( زنی که دوستش دارد) توضیح میدهد چرا کنج خلوت گزیده است؟ گوستاو از ارزشهای تحمیلی رایج فرار میکند. می خواهد رمانی بنویسد علیه تمام روابط حاکم. او نه تنها قدرت سیاسی ، بلکه ارزشهای حاکم و اخلاق موجود را مخرّب و ضّد آزادی انسان میداند. اوبرای نوشتن انچه میاندیشد حتا نوع نگارش رایج را رد میکند. او شاعران و ادیبان ستایش شده آکادمی فرانسه را دلقکان حلقه به گوش قدرت مینامد. بعد از انتشار کتاب، فلوبرت را نه به دلیل شیوه نگارش بلکه به خاطر نشر مطالب مستحجن و لطمه زدن به عرف و اخلاق اجتماعی به دادگاه میکشانند. او در دادگاه در جواب مسئولان که اورا به تبلیغ فحشا و مدح زن سرکشی که آزادی را به همسر پارسا بودن ترجیح میدهد، می گوید : آقایان اشتباه میکنید،در دنیایی که شما ساخته اید متاسّفانه  اما بوواری وجود ندارد ، اما خود من هستم . منی که دنیای شما را دوست ندارم.  




خانم صادقی  حرفهای  شما شبیه حرفهای دختریست در اطریش که   در کودکی ربوده شده بود. دخترک به طرز معجزه آسایی در بیست سالگی از بند مردی که چهارده سال او را در یک زیرزمین زندانی کرده بود فرار میکند .  حرفهای دخترک حتا پس از یک هفته سرو کله زدن با روانپزشک  شبیه حرفهای شماست.
شمادر کودکی زندانی خانواده مذهبی وسنتّی ( نگویم مرتجع )  خود بودید و امروز هم متاسفانه به نوعی دیگر هستید. هنوزهم با تمام جسارتی که پیدا کرده یید ، از مرگ زود رس عالم دینی که فقط در مورد حجاب شما را قانع نکرده است احساس تاسّف میکنید .
آیا میدانید به دلیل حرفهای آقای مطّهری، چند زن شلاق خوردند ؟ چند زن شکنجه شدند؟چند زن زندانی شدند؟ چند زن اعدام شدند؟ و برای تحفیر و تخریب زنان به چند زن  تجاوز شد و تجاوز میشود؟
شما جمله " خواهرم حجاب تو کوبنده تر از خون من است" را تحمّل میکنید . چرا؟
آیا به توهمّاتی چون حجاب علیه امپریالیسم معتقد هستید؟

من برخلاف شما در کودکی شانس بیشتری داشتم . پدرم را سه ساله بودم از دست دادم. مادر جوانم خانه یی در خیابان دلگشا خرید که از فامیل پدری من دور باشد.
یادم هست همسایه یی داشنیم به نام سکینه خانوم که زن مهربانی بود . سکینه خانوم شوهری داشت که با مبارزین مذهبی علیه شاه همکاری کرده بود و در درگیریهای
سیاسی کتابهایی را به خانه ما آورد و مادرم با مهارت کتابها را در باغچه چال کرد.
مادرم سکینه خانوم را دلداری میداد که اتّفاقی نخواهد افتاد و خاطرات کودکی اش را از جنبش آذربایجان تعریف میکرد که کتابهای کمونیستی را در باغچه چال میکردند.
وتا امروز کسی پی کتابها نیامده بود. سکینه خانوم دو عروسک پارچه یی برای من و خواهرم دوخت که از همه عروسکهای دیگر بیشتر دوست داشتیم.
سکینه خانوم یک دختر به نام زهرا و یک پسر به نام جعفر داشت.
من کلاس چهارم دبستان بودم که برای جعفر آقا زن گرفتند . حیاط خانه ما بزرگ بود و سکینه خانوم جشن عروسی را در خانه ما گرفت. عروس قدش از من کوتاهتر بود و وقتی روی صندلی نشسته بود پایش به زمین نمی رسید. مادر بزرگم من و خواهرم را به گردش برد و به ما گفت ازدواج کودکان جنایت است و مادیگر حقّ نداریم با زهرا دختر سکینه خانوم و زری عروس تازه بازی کنیم.
من گاهی که دیگران سرشان شلوغ بود به پشت بام میرفتم و با زری عروس سکینه خانوم " یه قل دو قل" بازی میکردم.  زری نمیدانست شوهر داری یعنی چه؟
و سوالهای مرا نمی فهمید . زری دوست داشت کتابهایی را که میخوانم برایش تعریف کنم. داستان "هاکلبری فین" و" تام سایر"را بارها برایش تعریف کردم. موقع ازدواج کلاس دوم بوده، فکر میکنم حتا نه سال هم نداشته و در خانه شان جز کتابهای مذهبی کتابی پیدا نمیشد. می گفت خدا بزرگ است و مرا می بخشد که شوهرم را دوست ندارم . میگفت از کار خانه متنفّر است. می گفت دوست دارد رمان و داستانهای جنگی بخواند . مادر بزرگ من و مادر شوهر زری کشف  کردند که ما بعد ازظهر های گرم تابستان  در اطاقک  پشتک پشت بام ، به     بازی مشغول هستیم . و هر دو تنبیه شدیم.   زری مدتیّ غیبش زد . شنیدم چند بچهّ انداخته است . چون بدن کوچکش طاقت حاملگی نداشت . و اختلافات همسایگی ما، مرا از اخبار خانواده زری دور کرد.   بعد از سکینه خانوم ، اشرف خانوم همسایه دیگرمان در غیاب مادر بزرگم که به سفر رفته بود ، مرا مذهبی کرد. به توصیه اشرف خانوم نمازخوان عجیبی شدم شب و روز نماز می خواندم و از خدا طلب آمرزش میکردم.   خودم را مسئول مرگ پدر و گریه های شبانه مادر میدانستم. شبهای احیاء آنسال به مسجد رفتم و قرآن برسر گرفتم و به زور میخواستم در صف اوّل زنان قرار بگیرم.
 مدعی بودم که از همه آنها بهتر قرآن میخوانم و چه کسی گفته بود که باید بروم به  ته صف؟؟ یک شب  در حال کلنجار بازنان مذهبی صف اوّل بودم که مادر بزرگ رسید و به آنها گفت که این حرکات  مسلمانی نیست . و آنها چیزی از دین نمیدانند. نمی دانم چرا هیچکدام با مادربزرگ بحث نکرد. او مرا قانع کرد که به خانه برگردم.
بعد ازین تابستان مذهبی ، به محض باز شدن مدرسه با آذر و منصوره همشاگردیهایم گروه تحقیق تشکیل دادیم و سال تحصیلی به پایان نرسیده بود که تکلیفمان را با ادیان روشن کردیم . و سال اوّل دبیرستان آشنایی با تیاتر مرا بالکلّ به دنیای مدرن پرتاب کرد. وهرگز قوانین دینی و عرف سنتّی به من تحمیل نشد. بعد ها انسانهای زیادی را شناختم که به خدا و دین بخصوصی ارادت داشتند ، امّا همه در خلوت خود با خدا بودند. و در رفتارهای اجتماعی وسیاسی بی دین بودن مرا عمیقا پذیرفتند. 



{1}
در فیلم  «رقصیدن با بشیر»  آری فولمان ،فیلمسازاسراییلی به جستجوی روزهای جوانیش میرود. روزهای جنگهای بیهوده، جنگهای نابرابر.
درمیان کابوسهای شبانه  می داند شاهد کشتار بیگناهان بوده است.
کدام کشتار؟؟ کی؟؟ کجا؟؟ چرا؟؟
فیلم حکایت یک سرباز اسراییلی ست که پس از گذشت بیست وپنج سال   ازجنگ لبنان و قتل عام " صبرا و شتیلا "  به دیدن همه سربازانی میرود که با او در جبهه بوده اند.  حالا هر کدام به نحوی ماجرا را فراموش کرده اند یا با کابوسها و احساس گناه از سکوت در مقابل جنایت ، به زندگی  خاموش و محدودی تن داده اند.

فیلم از یک قهوه خانه شروع میشود . آری و دوست دیرینش بر پشت میزی نشسته اند. او و دوستش و دیگران همه چهره های گرفته و مظطربی دارند. دوست آری از کابوس دیرینش میگوید. بیست و شش سگ اورا دنبال میکنند و میخواهند او را بدرند.
او هرشب این کابوس را میبیند. همان شب آری تصویری از آن دوران را به یاد میاورد که قبل و بعدش را فراموش کرده است. از این لحظه به بعد آری فقط میخواهد بداند چه چیزی در یاد او فراموش شده و به عقب رانده شده است.
آری درین تصویر خود و دودوستش را میبیند که نیمه شب در دریای مقابل شهر بیروت مشغول آبتنی هستند. روبروی آنها شهر زیر بمباران روشن میشود واسمانخراشها تخریب میشود.

 روایت رایج اینست که فالانژهای مسیحی به انتقام قتل بشیر   .... در جنگهای داخلی لبنان ، ساکنین دهات « صبرا و شتیلا» را در یک شبانه روز قتل عام کردند. گویا شارون در جریان بوده است. و به ژنرالهای اسراییلی دستور داده است که سربازان اسراییلی شهر را محاصره کنند و فقط شاهد قتل عام باشند.  شدّت جنایت انقدر وخیم است که یک خبرنگار اسراییلی نیمه شب به شارون زنگ میزند و به سرعت همه جهان ازین جنایت مهم بشری مطّلع میشوند.
سربازان جوان آن روزها بعد از گذشت بیست سال از خود می پرسند چرا به این بی عدا لتی تن دادند؟؟؟
 جوانانی که فرزندان باقیماندگان کوره های آدمسوزی بودند.
مگر نازی ها اقوام آنها را  نا عادلانه در کوره ها  نابود نکرده بودند؟
  چرا این سربازان ، در لبنان  به کشتن بیگناهان تن دادند؟؟ چرا به فالانژها کمک کردند که در مقابل چشم آنها  پیران و بچّه ها و زنان بی دفاع را قتل عام کنند؟  چرا در مقابل جنایتکاران ساکت ماندند. ؟؟؟  چرا از جنایتکاران دفاع کردند؟؟؟
آری به جای سوال صریح از دوستانش میپرسد آنشب دقیقا چه اتّفاقی افتاد.
هر کدام از همرزمان صحنه هایی ازترسهای جنگ را به یاد می آورند ، اما هیچکدام تصاویر مشترکی به یاد ندارند.   هیچکدام تصویر کابوس آری را به یاد ندارند.  این خود آری ست که در صحنه آخر فیلم تصویر کابوسش تبدیل به تصویر حقیقی میشود.
  در صحنه یی از فیلم ،یکی از سربازان به یاد می آورد که یک روز در خیابانهای   بیروت، یک جوخه  سربازگیر کرده بودند. آنها در چاله های خیابان پناه گرفته بودند  و از تمام ساختمانهای بلند به طرف آنها شلّیک می شد.   ناگهان یک سرباز از وحشت دشمن ، از پناهگاهش بیرون میپرد و می چرخد و می چرخد و به همه طرف شلّیک  می کند. چرخش دیوانه وار او به  یک رقص والس می ماند .یک والس با موسیقی  اشتراوس ...
وما ، مای تماشاچی متوجّه میشویم،  این سربازان با بشیرجمایل ، با فالانژهای بشیر رقصیده اند..
شما با که می رقصید  خانم صادقی؟      

16 août 2008

Valse avec Bashir باجه کسی میرقصیم

جمیله ندایی
 .... با چه کسی میرقصیم؟؟ ..... این روزها در همه کشورهای اروپا و آمریکا مراسم بسیاری برای یادآوری کشتار زندانیان سیاسی سالهای شصت و شصت و هفت جریان دارد. بازماندگان و خانواده ها تلاش می کنند این جنایت بشری بر یادها بماند. اما خود جنایتکاران چه میکنند؟ چگونه با اعمال ضدّ انسانی و جنایتهای خود کنار آمده اند؟ آنها در خلوت خود به چه میاندیشتد؟ کی جامعه ایران خبر خواهد شد؟ کی همه این جنایتها در ایران، در ایران بر ملا خواهد شد؟ در فیلم «رقصیدن با بشیر» آری فولمان ،فیلمسازاسراییلی به جستجوی روزهای جوانیش میرود. روزهای جنگهای بیهوده، جنگهای نابرابر. درمیان کابوسهای شبانه می داند شاهد کشتار بیگناهان بوده است. کدام کشتار؟؟ کی؟؟ کجا؟؟ چرا؟؟ فیلم حکایت یک سرباز اسراییلی ست که پس از گذشت بیست وپنج سال ازجنگ لبنان و قتل عام " صبرا و شتیلا " به دیدن همه سربازانی میرود که با او در جبهه بوده اند. آنها هر کدام به نحوی یا ماجرا را به یاد نمی آورند و یا با کابوسها و احساس گناه از سکوت خود در مقابل جنایت ، به زندگی خاموش و محدودی تن داده اند. آری فولمان زبان نقّاشی متحّرک را برای فیلمش انتخاب کرده است. انتخاب رنگهای نزدیک به سیاه و سفید و سادگی خطوط ، حسّ شاعرانه ودرونی فیلم را چند برابر کرده است... روال فیلم روال یک فیلم مستند است. یک جستجوگر با سوال و جواب ازشاهدان عینی یک دوره تاریخی می خواهذ آن دوره سیاه را بررسی کند. دوره یی که همه و هر کس به نوعی فراموش کرده است. دوره یک جنایت عظیم تاریخی. فیلم از یک قهوه خانه شروع میشود . آری و دوست دیرینش بر پشت میزی نشسته اند. او و دوستش و دیگران همه چهره های گرفته و مظطربی دارند. دوست آری از کابوس دیرینش میگوید. بیست و شش سگ اورا دنبال میکنند و میخواهند او را بدرند. او میداند جرا این کابوس رهایش نمیکند. در جوانی ، در دوره سربازی، شبی او و گروهش را به یک دهکده فلسطینی فرستاده اند که ده را آماده حمله ارتش کنند. وظیفه او کشتن سگهای ده است. معمولا سگها با واقواق کردن اربابهایشان را خبر میکنند که دشمن نزدیک است. بدین ترتیب اهالی قبل از حمله جنگجویان از خانه وده میگریزند. اودر آنشب بیست و شش سگ را کشته است. بعداز آن تاریخ سگها کابوس او شده اند. او هرشب این کابوس را میبیند. بعد از شنیدن این داستان ،همان شب آری تصویری از آن دوران را به یاد میاورد که قبل و بعدش را فراموش کرده است. از این لحظه به بعد آری میخواهد بداند چه چیزی ،چه صحنه یی از یاد او رفته و چرا؟ چرا این دوره از زندگی از ذهنش پاک شده است؟ آری درین تصویر خود و دو دوستش را میبیند که نیمه شب در دریای مقابل شهر بیروت مشغول آبتنی هستند. روبروی آنها شهر زیر بمباران روشن میشود واسمانخراشها تخریب میشوند. او اوّل به دیدن دوست روانشناسش میرود. حرفها و نظرهای علمی روانشناس کمکی نمیکند. آری تصمیم میگیرد تمام دوسنان آن دوره را پیدا کند واز آنها بپرسد آنشب بر آنها جه گذشته است؟ روایت رایج اینست که فالانژهای مسیحی به انتقام قتل بشیر جمابل در جنگهای داخلی لبنان ، ساکنین دهات « صبرا و شتیلا» را در یک شبانه روز قتل عام کردند. گویا شارون در جریان بوده است. و به ژنرالهای اسراییلی دستور داده است که سربازان اسراییلی شهر را محاصره کنند وبگدارند که فالانژها ی فاشیست جنایت را به پایان برسانند.و فقط شاهد قتل عام باقی بمانند. شدّت جنایت انقدر وخیم است که یک افسر، یک خبرنگار اسراییلی را خبر میکند. خبرنگار نیمه شب به شارون زنگ میزند . شارون با خونسردی میگوید دنبال میکنم.خبرنگار به صحنه جنایت میرود و خود جنایات را از نزدیک میبیند. خبر به سرعت به همه جهان مخابره میشود وهمه ازین جنایت مهم بشری مطّلع میشوند. سربازان از دور بر روی تانکهایشان شاهد صحنه هایی از قتل عام مردم عادی از پیر و جوان بوده اند و حالا بعد از سالها به یاد می آورند. آنها جنایات فاشیسم هیتلری را با گوشت و خون می شناستد و حالا خود شریک فاشیستها برای قتل عام فلسطینیان هستند. سربازان جوان آن روزها، صحنه ها را به یاد میاورند و از سکوت خود شرمگین و افسرده اند. آنها بعد از گذشت بیست وپنج سال از خود می پرسند چرا به این بی عدا لتی تن دادند؟؟؟ جوانانی که فرزندان باقیماندگان کوره های آدمسوزی هستند. مگر نازی ها اقوام آنها را نا عادلانه در کوره ها نابود نکرده بودند؟؟ چرا سکوت؟؟ چرا به فالانژها کمک کردند که در مقابل چشم آنها پیران و بچّه ها و زنان بی دفاع را قتل عام کنند؟؟؟ چرا در مقابل جنایتکاران ساکت ماندند. ؟؟؟ چرا از جنایتکاران دفاع کردند؟؟؟ آری می خواهد بداند خود او آنشب چه کرده است؟ آنشب دقیقا چه اتّفاقی افتاد؟. هر کدام از همرزمان او صحنه هایی ازترسهای جنگ را به یاد می آورند ، اما هیچکدام تصاویر مشترکی به یاد ندارند. هیچکدام تصویر کابوس آری را به یاد ندارد. این خود آری ست که در صحنه آخر فیلم تصویر کابوسش تبدیل به تصویر حقیقی میشود. آری در کابوسش خود و دوستانش را میبیند که از دریا به ساخل پا میگدارند . لباسهایشان را میپوشند و به درون شهر خالی و مخروب پای میگذارند. در همه شهر عکس بشیر جمابل بردرودیوار است و صدای شیون به گوش میرسد. درین آخرین صحنه فیلم ، ناگهان تصاویر نقّاشی به تصویر حقیقی خبری آن روز تبدیل میشود. زنان وکودکان نجات یافته از قتل عام جلوی دوربین شیون میکنند. آری فولمان حالا میداند شاهد وقایع صبرا و شتیلا بوده است. سینما بیش از روانکاو او را یاری داده است... در صحنه یی از فیلم ،یکی از سربازان به یاد می آورد که یک روز دریکی از خیابانهای بیروت، یک جوخه سرباز،بین ساختمانهای بلند مقاومت کنندگات گیر کرده بودند. آنها در چاله های خیابان پناه گرفته بودند و از تمام ساختمانهای بلند به طرف آنها شلّیک می شد. ناگهان یک سرباز از وحشت دشمن ، از پناهگاهش بیرون میپرد و می چرخد و می چرخد و به همه طرف شلّیک می کند. چرخش دیوانه وار او به یک رقص والس می ماند .یک والس با موسیقی اشتراوس ... وما ، مای تماشاچی حس میکنیم و متوجّه میشویم، این سربازان با بشیرجمایل ، با فالانژهای بشیر رقصیده اند.. در ماه ژوییه امسال در پاریس سمینار «سی سال جمهوری اسلامی و شکل گیری جامعه مدنی ایران» برگزار شد. و من دوروز شنونده بحث وجدل اصولگرایان و اصلاح طلبان و کارگزاران و مستقلّان قدرت سیاسی ایران بودم . در تمام مدّت تصاویر این فیلم به نظرم میامد. بخصوص وقتی سه جوان سمینار علی هنری، محّمد مالجو و فاطمه صادقی بیهوده تلاش میکردند در ظلمت افکار توتالیتر مذهبی ، دریچه یی به تعّقل و واقعیّت بگشایند. از خود میپرسیدم آیا می دانند باچه کسی می رقصند؟ اوت دوهزار و هشت. پاریس این فیلم در قسمت مسابقه فستیوال کان 2008 نمایش داده شده است.