تابستان سال 2000میلادی . مقاله ناتمام--
چند سازش كوچك با مرگ--
نوشتن در مورد فيلمهايی كه دوست نداريم كارىعذاباوراست. سينماىبيست ودوسالاخيرايران راههاىپرپى پيچ وخمىرا پيموده است ......بىانكه راه به جايی ببرد ... امروزفيلمسازان ايرانى چنان در ارزشهاى ايده ئو لوژی مذهبى توتاليتاريسم غرق شده اند كه توان بيان حرف متفاوت ندارند .... همه با فرمولهايافرمهاىمختلف كم وبيش يک حرف را مىزنند... فقط مهارتهاى فنى كمى متفاوت است .... ازآن بدتر شنيدن انتقاد ، چنان تحمل را كم كرده است كه منتظرم بعد از نوشتن اين مطلب ، هنرمندان سينماى ايران خواهان سنگسار من شوند .... لب به انتقاد گشودن وحشت مى آفريند.. نبايد خواب اين خاموشان را ، كه با مرگ پيمان بسته اند .... بهم زد .
سالهاى اول انقلاب كه آزاديخواهان و مخالفان توتاليتارسم مذهبى يكى يكى، ده تا ده تا صدتا صد تا كشته مىشدند ، سينماى ا يران نه مىتوانست دوباره متولدشود...ونه مىتوانست به راه گذشته ادامه دهد .... درين هياهو، يك مريض روانى حزب الله كه جز از قرآن به زعم خودش ، الهام نمى گرفت، تئوريسين سينما، تئاتر ،قصه نويسى كارگردانى بازىگرى، فكر كردن و فكر نكردن اين حرفه ها شد......
اينهمه كاره اسلامى كه فقط به خدا جوابگو بود و هست با قلع و قمع ديگران ، ميدان فرهنگی را از دانش آموختگان سينما، خالی کرد....
وامروز همان شدند كه توتاليتاريسم مذهبى بر سر انسان تنها مى آورد نقشى ازين توده هم شکل و بی نقش و بی هويت.....
در اين بلبشو فيلمسازانى وارد حرفه شدند که درمدرسه يا محيط كار ، حرفه را نيآموخته بودند.... براىفيلمساز شدن کافی بود طرفدار اسلام سياسىباشى.... درين ميان كسانى كه قبل از انقلاب فيلم میساختند
يااز صحنه حذف شدند يا به سازشهاى کوچك و بزرگ تن دادند........
عباس کيا رستمی در سالهای طلايی هنرهای زيبا ، درس خوانده است و اولين حرفه اش نقاشی و گرافيسم است..
او همزمان فيلمهای تبليغاتی و گاهی هم عنوانبندی شروع فيلمهای سينمايی را می ساخت…
عنوان بندی فيلم رضا مو توری با استفاده از عکسهای امير نادری به کارگردانی مسعود کيميايی از کارهای به ياد ماندنی اوست...
فرح پهلوی در سال 1349 كانون پرورش فكرى کودکان و نو جوانان را به وجود آورد.اين مرکز نسبت به وزارت فرهنگ و فرهنگ هنر، از آزاديهای بيشتری بر خوردار بود.درين سالها بسياری از روشنفکران که تشنه تجربه و حرفهای تازه بودند درين مرکز جمع شده بودند. و به بهانه ساختن فيلمهای کودکان فيلمهايی متفاوت با فيلمفارسی های بازار می ساختند
ما جوانان شرور سينه فيل که زندگيمان در کانون فيلم می گذشت،از ديدن فيلمهای کانون پرورش فکری لذت ميبرديم .و فيلم (لباسى برا ی عروسى) کيارستمی را فيلمی اجتمايی تحليل ميکرديم .....
.و آرزو داشتيم فيلمهای بعدی او هم به مسايل ديگر اجتمايی و نا هنجاريها بپردازد....
و فكر مىكرديم. مشكل بيان و نوشتار سينمايی اش کم کم جان خواهد گرفت و سينمای جدی او و ديگران بلاخره ،در ايران به وجود خواهد آمدو فيلمفارسی تبديل به فيلم خواهدشد.
فيلم بلند گزارش با اينکه موضوعی اجتماعی داشت .ما را نا اميد کرد بعدها ديديم گروه فنی و گروه بازيگر فيلم، هم از فيلم و هم از فيلمساز انتقادات فراوان داشتند........و شايد به همين دليل کيارستمی از حرفه ايها و ارزشهای جدی سينما دور شد......
بعد از انقلاب كيارستمى تصميم گرفت تا آرام شدن اوضاع فيلم آموزشى بسازد...
فيلم<<اولی ها >> مستندوار رفتار بسيار خشن مسئولين يک مدرسه ابتدايى با كودكان را به تماشامىگذاشت..
با اينكه درتمام فيلم وضعيت فيلمساز بين پذيزفتن و نپذيرفتن خشونت به كودكان ، نوسان داشت،بى دليل فيلم كنار گذاشته شد..
فيلم بعدى »مشق شب مصاحبه با كودكان هفت هشت ساله ای بود كه قربانىرفتار و انديشه پدران و آموزگارانىبودند كه خواهان آينده اىنظامى تلخ وسياه بودند..... كيارستمىباعينك سياه و سوالهاىسردوآمرانه ، متاسفانه به جاى نزديكىو همدردىباكودكان،به جوارزورگويان و تربيت كنندگان كودكان پيوسته بود ..... اين فيلم هم باوجود همراهىباقدرت موجودبه نمايش درنيامد.. شايدچهره درآينه ديدن سخت بود.
كيارستمى تصميم گرفته بود درايران بماند،فيلم بسازد وخودش رابااوضاع روزتطبيق دهد
مهمترين مشكل روزهاىاول انقلاب،چهره و نقش زن براكران بود.....
كيارستمىواردبازىنشد،فيلمهاىشهرىونقش زن راحذف كردوكم كم گفتگوهاىمعقولانه راهم حذف كردواصلابراىدردسر كمتربه روستا پناه برد ....محيط روستابراىكيارستمىمحيط مناسبىبود...
به روستاييان ميگويىكه جملاتی بسيارابتدايى و ساده راكه نمىدانندمعنايش چيست جلوی دوربين، تكراركنند ،بعد ،صحنه هاىساده وبىمعناترىرا فيلم ميگيرى وهمه راازخودراضى نگه مى داری .......
حکومت توتاليتر قرون وسطايى دراين نوع سينما مشكلىنميبيند...و منتقدين غربىكه نمىدانندچگونه اين سينمابوجودآمده ودر چه شرايطی ساخته شده ، انگشت حيرت به زبان مِيگيرند واززبانی جديد در سينما صحبت مىكنند....
وخودفيلمساز كه ميخواهدبه هرترتيبی فيلم بسازدحرفهايش رافراموش مىكند وهيچ نميگويد....وشايد هم اصلا حرفی ندارد.
خاصيت روستا اينست كه روستاييان بيچاره رابه هرشكل ووضع كه نشان دهيم ،وهركلامىرابردهان شان بگذاريم كسى وجو د ندارد كه اعتراض كند...
وايران ، كشور بسيار مناسبی براىاين نوع آزمايشات است،
وامروزبعدازبيست ودوسال تخريب وسركوب بيان و انديشه ،ديگردرهمه جاىايران طرفداران قدرت باهرانسانىهررفتارىبكنند كسىجرات اعتراض ندارد.... درروستا آخرين و مهمترين حرف كيارستمى كلام سهراب سپهرى بود ............. جمله (خانه دوست كجاست) بود ازشعرزيباى سهراب ....در فيلم فقط همين سه كلمه مانده بود و هيچ حس وفكرى ازسهراب و شعر سهراب منتقل نمىشد
صحنه هاى طولانى وكسالت آورفيلم چنان به مذاق منتقدان فرنگى كه ازفيلمهاىپرتحرك وداستان گو خسته شده بودند ،خوش آمد كه گفتند اين فيلم با اين ايده بايد پنج دقيقه طول ميکشيد اما دوساعت طول مىكشد و اين هيچ نگفتن ، فوق العاده است كيارستمىبعدفيلم كلوزآپ راساخت..... درواقع سبزيان کارگر بيکار که نقش خودش را بازی ميکرد و بزرگداشت مخملباف ، تئوريسين فرهنگىرژيم درفهم فيلم مشكلاتىراايجاد كرد كه نتيجه بدفهمی ها به نفع كيارستمىشد تصميمگيران فرهنگى رژيم كه هنوز به كيارستمى مشكوك بودند... بااين فيلم وبا سكوت كيارستمى درمحافل بين المللى اوراپذيرفتند.... كيارستمىهمه جااعلام ميكندكه درايران باآزادىكامل فيلمی راكه دلش مىخواهد ، مىسازد
.....
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire