I was born in Tehran IRAN. filmmaker. film editor. writer مطالب و عکسهای این بلوگ بدون اجازه رسمی به هر شکل ممنوع است و پیگرد قانونی دارد
my films in youtube
- jamined 13 vidéos
20 déc. 2016
7 déc. 2016
6 déc. 2016
جنبش زنان ایران فرصت ها و چالش ها نوشته زهره خیام
مقاله زهره خیام " جنپش زنان ایران؛ فرصت ها وچالش ها" که درتاریخ 6 اوت
2016 دربیست هفتمین کنفرانس بنیاد پزوهشهای زنان ایران ارائه گردید.
مضمون این گفتار تلاش برای روشن ساختن پیشینه و زمینه مقولات ذیل میباشد:
ـ کوشش جنبش زنان ایران در تعریف فمینیسم،ارزیابی دشواریهائی که ناشی
از فرصتهای از دست رفته بوده و سد راه پیشرفت جنبش گردیده است.
ـ نفوذ و تاثیر سیاستهای بینالمللی و به تبع آن توجیهات فلسفی و تئوریک
اندیشهورزان غرب و تاثیرپذیری دنیای آکادمیک و روشنفکری ایران.
ـ طرح اهمیت مشکل و مضمون زبان در ساختار ارزشی و فرهنگی.
ـ اهمیت و تاثیر عمیق تکنولوژی در دستیابی به اطلاعات و ارزیابی گشایش
روابط بینالمللی ایران و غرب.
- و سرانجام تاثیر عوامل فوق در فرآیند تغییر و فرموله کردن استراتژی جهانی زنان.
***
بیش از ۳۵ سال از خیزش گسترده و خودانگیخته زنان در اسفند ۱۳۵۷ میگذرد؛
تظاهراتی اعتراضی که نخستین واکنش واقعگرا در برابر حاکمیت نوپای ارتجاع
بود.
زنان ایران در آن زمان،درک روشن و پیچیدهای در ارزیابی موقعیت اجتماعی
خود و حقوقی که داشتند و یا خود را محق آن میدانستند به نمایش گذاشتند؛
مبارزهای پرشور که لرزه بر دل مرتجعین و شادی و شور به دلهای همه زنان
جهان که به آرمان برابری انسانی پای بند بودند، انداخت. چنانکه در بیانیه
ای زنان چنین گفتند:
این خیزش «بی تردید برگی درخشان از دفتر همدلی و همبستگی جهانی است».(۱)
در حمایت از این مبارزات رشکبرانگیز در ۱۵ مارچ ۱۹۷۹ کمیته بینالمللی
حقوق زنان در پاریس به ریاست سیمون دوبوار تاسیس گردید و به اعزام هیاتی
هیجده نفره از زنان فمینیست اروپایی (فرانسه، ایتالیا، آلمان) مبادرت
کرد(۲)، چرا که بر آن بودند که «وقتی زنان ایرانی زنجیرهایشان را پاره
می کنند،همه زنان جهان به همراه انها پیش میروند."(3)
این تظاهرات هرچند سازمان نایافته،ولی نموداردرک واقعبینانه زنان از ستمی
بودکه بعدها دروسیعترین ابعاد برزندگی انها مسلط شد.
دلایل گوناگونی برای پایان بخشی به این تظاهرات گسترده چند روزه موجود
بود که تاکنون از طریق منابع مختلف مورد تایید قرار گرفته است.
از جمله این عوامل، فقدان رهبری و یک مرکز ثقل برای سازماندهی، واکنشهای
فریب دهنده عناصر مذهبی مانند خمینی، طالقانی، بازرگان،
بنیصدر،وبیتفاوتی رهبری سازمانهای سیاسی - هم چپ و هم غیرچپ - که
جنبش زنان را صرفا «دغدغه» میپنداشتند ؛ به خیال آنها مبارزات زنان
تمرکزانها را از برنامههای سازمانی خویش منحرف میساخت. آن ها اغلب
تظاهرات اعتراضی زنان را با مبارزات زنان شیلی علیه حکومت آلنده مقایسه
میکردند؛ با این دل نگرانی که نیروهای امپریالیستی بالقوه میتوانند از
این گونه تظاهرات برای پیشبرد مقاصد خود سوء استفاده کرده و از این طریق
شرایط بازگشت شاه را فراهم آورند.
این نیروها، همچنان که زنان ایران، در آن دوره از وقایع پشت پرده و
ارتباطات بین دولت جیمی کارتر و عناصری چون یزدی و شخص خمینی بی اطلاع
بودند.(۴)
استراتژی «کمربند سبز» که توسط برژینسکی، مشاور امنیتی کارتر، مطرح شده
بود، سیاستی بر این مبنا بود که آمریکا بخاطر پیشگیری از رشد سوسیالیسم
در منطقه و تضعیف حوزه نفوذ شوروی به ایجاد زمینه رشد اسلام و تاسیس
حکومت های اسلامی بپردازد.
اتخاذ این سیاست براین مبنا بود که امریکا به همراه دیگر متفقانش درغرب
به لحاظ نگرانی عمیق ازتمایل غالب نیروها و جنبش های مترقی منطقه به
شوروی، زمینه ای متفاوت ایجاد کند.بنابراین جهت ایجاد فضای ناسازگاری ،
به دامن زدن تنش میان مذهب و "سوسیالیزم" پرداخته و خاورمیانه را به آتش
کشیدند. این دسیسه توسط اپوزیسیون غیرمذهبی به روشنی درک و دریافت نشده و
حاصل انکه تحلیلی هم دراین زمینه موجود نبود. در آن زمان از دیدگاه غرب،
این سیاست هم در کوتاه مدت و هم در دراز مدت، مفید به نظر میرسید.
موقعیت اجتماعی و آزادی زنان ایران و سایر کشورها تنها بخشی بود از کل آن
چیزی که قربانی شد . در اینجا به بحران سیاسی ناشی از این استراتژی در
جهان امروز نمیپردازم.
در امتداد این وقایع ،جهان اکادمیک واندیشه فلسفی نیزدچاردگرگونی گردید و
به بازاندیشی دامنهداری در زمینه برخورد به مدرنیته روی کرد!
مدرنیته که با مشخصه حاکمیت سرمایهداری و جامعه صنعتی تعریف میشد از
انقلاب صنعتی ۱۷۸۸ نشات میگرفت. شاخصه هویت بخش این دوران، حاکمیت
دموکراسی بود.
مدرنیته درونمایه تحول اجتماعی و اثربخشی در درک نوین این جوامع از خود و
اندیشه بر مبنای فردیت بود؛ ذهنیتی که انسان مدرن و انسان سنتی را از هم
متمایز میکرد.
این پدیده مضمون جدیدی از درک رابطه انسان و ماوراء الطبیعه،و فهم نوینی
از روابط مالکیت را به ارمغان آورد. مفهوم آزادی با مدرنیته عجین بود.
درک نوینی از زمان، تداوم خردگرایی در تبیین علت و معلول و درک محرکههای
تغییر بود که توجه و تمرکز را از نگاه به گذشته کنده و به ساختمان آینده
معطوف میساخت.
انسان مدرن نه تنها به موجودیت خود به عنوان یک فرد مینگریست بلکه خود
را موجودی اجتماعی و موثر در ساختمان آینده میپنداشت.
گرایش پست مدرن برخی از روشنفکران و فلاسفه نیز با مضامینی علیه خردورزی
و سکولاریزم در مخالفت و واکنش به تمایلات سوسیالیستی در جنبشهای
اعتراضی کشورهای جهان سوم به وجود آمد و در این رهگذر مدرنیته ضرورتی
قلمداد گردید که به گذشته و گذشتگان متعلق است. در برخی از کشورهای غربی،
هدف پست مدرنیزم را «مارکس زدایی» دانسته و مارکسیسم را به منزله
راهبردی از کار افتاده برای تحول اجتماعی تلقی کردند(۵). تو گویی که
شوروی تحولی را ارائه میکرد که مارکس از ان سخن می گفت.
گفتمان پست مدرن تلاشی در این زمینه بود که به بازتعریف جهانانسانی در
چهارچوب شرق و غرب بپردازد؛ بگذریم که باز هم غرب پست مدرنیزم را به شرق
تحمیل کرد.
مقوله پست مدرنیزم تدریجا با تز «نسبیت فرهنگی» به معنی تفسیر ارزشهای
اجتماعی بر مبنای سیستم اعتقادی مسلط پیوند خورد. با این فرض که ارزشها
و سنن فرهنگی ملی و مذهبی بر یکدیگر منطبقند؛ وبراساس آن، این نتیجه حاصل
میشود که در کشورهایی که اسلام دین اکثریت است میبایست سنن و ارزشهای
اسلامی حاکم شوند و فرموله کردن خواستههای زنان نه از طریق فمینیسم بلکه
از زا ویه «فمینیسم اسلامی» میسر است. (تعارض در معنی)
این که چگونه مذهب، که بخشی از یک فرهنگ محسوب میشود، در قالب این
تعاریف جانشین تمامیت فرهنگی میشود معمایی است که همچنان لاینحل مانده
است.چرا که "اعتقاد" به تز فمنیزم اسلامی تمهیدی سیاسی بودونه تئوریک !
میشل فوکو، یکی از فیلسوفان شهیر فرانسوی در سالهای ۱۹۷۰، تفاوتهایی در
جنبش ضد دیکتاتوری ـ ضد امپریالیستی ایران و فضای مسلط بر آن احساس
میکند و از آنجا که "در جستجوی روحی برای این جهان بیروح بود"(۶) مسحور
و شیفته این جنبش میشود. فوکو متقاعد شده بود که جنبش ایران با خیزشهای
مارکسیستی در کشورهای دیگر متفاوت است. او در نتیجه ملاقات با خمینی و
بازدید از ایران قانع شده بود که این جنبش «ماهیتی» دیگر دارد. او فضای
حاکم بر این جنبش را دارای معنویتی میدید که از خمینی نشأت میگرفت.
فوکو از این عنصر طغیان و نافرمانی به مثابه «پذیرش هنرمندی که
محدودههای خردورزی را در میشکند و زیر پا میگذارد» به دفاع برخاسته و
با اشتیاق فراوان از «مرز شکنیها» مینویسد. جاذبه دیگر این جنبش برای
فوکو برخورد به مقوله شهادت و مرگ بود. مرگ از زمینههای دلمشغولی همیشگی
فوکو به شمار میآمد.
فوکو در سپتامبر و اکتبر ۱۹۷۸ با خمینی ملاقات کرد و در زمینهاین ملاقات
مقالاتی در نشریات «لوموند» و «کوریه دلاسرا» و «نوول اُبزرواتور» نوشت.
نوشتههای او توسط دانشجویان ایرانی به فارسی ترجمه شد و بر دیوارهای
دانشگاه تهران نصب گردید. او فرض را بر این قرار داده بود که افزایش قدرت
اسلامیاسلامی میتواند مدلی (الگویی) که جوامع غربی بر مبنایش طراحی شده
بود را دگرگون کند. او بر این باور بود که رهبرمعنوی جدید ویا جنبش می
تواند نیازهای اپوزیسیون که درشمارکثیربود ولی دیدگاهی ناروشن داشت را
ارضاء کند. از نگاه فوکو جنبش مردم ایران فضایی معنوی و خمینی جنبهای از
قداست داشت و همین امرباعث شد که برخی از روشنفکران تحت تاثیر قرار
گیرند و از او پیروی کنند.(۷)
فوکو در تعریف قدرت نگاهی متفاوت از مارکس را ارائه میکند. او معتقدبود
که قدرت اعمال میشود ولی در تصاحب کسی نیست. قدرت مقدمتا زمینه اختناق و
سرکوب نیست بلکه سازنده اس و قدرت در تحلیل نهایی از پایین به بالا جریان
پیدا میکند.
Power is excersized rather than posessed
Power is not primarily repressive, but productive
Power is analyzed as coming from bottom-
وی عقیده داشت که قدرت همه جا هست، پراکنده است وبه معنای ابزار اجبار و
الزام نیست و در شکل گفتگو، دانش و درکهایی از حقیقت تبلور پیدا میکند.
از نظر فوکو قدرت آن چیزی است که ما را میسازد. تعریفی که خلاف
تئوریهای دیگر است.(۹)
اگرچه بسیاری نوشتههای فوکو را اشتباهی سیاسی تلقی میکنند، تلقی انان
ازاین نوشتهها این است که کوششی است برای توضیح محرکههای قدرت!
اندیشهورزان پست مدرن بر این عقیدهاند که خردگرایی به آزادی بیشتر منجر
نگردیده،روشنگری رهائی بخش نبوده و حقیقت جهانی وجود ندارد.
فوکو بر این تصور بود که هدف جنبش اسلامی گسست از پایههای فرهنگی،
اجتماعی و سیاسی الگوهای مدرن غربی میباشد. وی سخنانی از چهرههای مذهبی
که با آنان در تماس بود را منتشر کرد ولی هرگز این نظر آنها مبنی بر
«جدا اما برابر بودن» در موقعیت زنان را مورد سئوال قرار نداد و هشدارهای
فمنیستهای مخالف نظراتش را نادیده گرفت و به آنها برچسب "حمله
اوریانتالیستی (به مفهوم کلنیالیستی) علیه اسلام" را زد و نسبت به
جنبههای زیانمند نظرش در تقویت پایههای قدرت اسلامی علیه زنان بیاعتنا
ماند.
او که خود شاهد غلط بودن فرضیاتش در زمان و مکان واقعی بود از نقد خود و
اشتباهات خطیر و مهمش سر باز زد.
قابل ذکر است که این تفکر فلسفی با ویژگیهای همخوانی با شرایط عینی
بازتابی فراهم آورد که نقد آن در حوزه مسئولیت و وظیفهجامعه روشنفکری
ایران بود. آنها نیز بار دیگر از ادای این وظیفه شانه خالی کردند.
در کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان در واشنگتن در سال ۱۹۹۸، از دکتر مری
کترین بیتسن، نویسنده و آنتروپولوگ آمریکایی، پرسشی در مورد مقوله نسبیت
فرهنگی و صحت مفهوم «فمینیسم اسلامی» مطرح شد. خانم بیتسن در پاسخ اظهار
داشت که ممکن است روشنفکران غربی نتوانند با این مقوله برخورد کنند ولی
فمنیستهای ایرانی میتوانند. این پاسخ به نوعی به مفهوم مرعوب شدن
تئوریک روشنفکران غرب درحوزه استقلال اندیشه و جهانشمول بودن ان بود.
مقوله فمینیسم اسلامی در آن زمان، زمینه مشغولیت ذهنی کسانی شده بود که
اغلب در بخش مطالعات زنان در دانشگاههای آمریکا کار میکردند و بیشتر به
الزام تولید مقاله و کتابنویسی دانشگاهی پایبند بودند تا نفی
اندیشههایی که در تعارض آشکار با فمینیسم بود و با تاکید بر این ناراستی
زمینه سردرگمی نظری بسیاری را در جنبش زنان فراهم ساختند. این کسان تا به
امروز نیز به نقد انحراف نظری خود نپرداخته و درها را به روی اشتباهات
تئوریک و بدفهمیها باز گذاشتهاند. تاثیرات این عملکرد همچنان در
انحرافات موجود در استراتژیهای زنان که در چانه زدن با حکومتیان اتلاف
وقت میکند انعکاس دارد.
در سال ۱۳۸۸ زنان ایران شرکتی گسترده در تظاهرات خیابانی که به «جنبش
سبز» موسوم بود، داشتند. این تظاهرات درهنگام مبارزات
انتخاباتی ریاست جمهوری انجام گرفت. شرکت زنان در این تظاهرات اعتراضی
دلاورانه، خلاق و در عین حال سادهدلانه بود. در جریان تدارک این تظاهرات
برخی از چهرههای شناخته شده از «رهبری» زنان در یک ائتلاف شرکت جستند.
این ائتلاف با هدف همگرایی و سازماندهی وسیع زنان در حمایت از دو مرد
بود. یکی ، مردی معمم و دیگری نخست وزیر سابق در جمهوری اسلامی با
پیشینهای از سرکوب در یکی از خونینترین و پراختناقترین دورههای تاریخ
معاصر ایران. در این ائتلاف کوچکترین اهمیتی به پرنسیپهای فمینیستی و
خواستهای زنان و موقعیت اجتماعی آنان داده نشد و در عوض زنان در
تظاهراتی شرکت جستند که انرژی فراوانی از آنان گرفت و نتیجه قابل لمسی
نیز برای آن ها به بار نیاورد. این تظاهرات وسیع منجر به مرگ زن جوانی
به نام ندا آغاسلطان گردید و ناپدید شدن زن جوان دیگری به نام ترانه
موسوی که پس از تحمل شکنجه و تجاوز جنسی و احتمالا مرگی که همچنان در
ابهام مانده است، و زندان و شکنجه شمار کثیری از دیگر شرکت کنندگان در
این تظاهرات.(۱۱)
هر دو تن مردانی که این زنان به حمایت از آنان برخاسته بودند به همان
اعتقاداتی در مورد حقوق زن پایبند بودند که دیگران. به باور من این سندی
قاطع برای اثبات نظر و تعریف انیشتین از جنون بود: تکرار آزموده گذشته و
توقع نتیجهای متفاوت!
در سال ۱۳۵۷، به هنگام آغاز انقلاب، زنان پیشبینی میکردند که حقوقشان
مورد تعرض قرار خواهد گرفت و آنها موقعیت اجتماعی و اقتصادی خود را از
دست خواهند داد. این بار اما آن ها تجربه ای عملی و واقعی از تضییع
حقوقشان داشتند. آنها بهطور عینیبه تجربه از دست دادن حقوق خود از
طریق قوانین مربوط به خانواده، اشتغال، حجاب و نیز قوانین جزایی
وحشیانهای از قبیل سنگسار دست یافته بودند ، به همین لحاظ شرکتزنان با
این تعداد کثیر بدون مطرح ساختن خواستهای مبرم خود حیرتآور و غیرقابل
تصور بود. نکته غریب دیگر وحدت عمل با گروههایی بود که در تفکر و ذهنیت
خویش در مورد جایگاه زن تفاوت چندانی با حاکمیت اسلامی نداشتند. زنان
شرکتی قهرمانانه در ابراز خشم فراوانشان در این حرکت اعتراضی داشتند اما
خواستها و شعارهایشان پراکنده بود و ربطی به تجربه ستمبری روزمره آنان
نداشت.
بدیهی است کوشش برای تحول ترقیخواهانه مستلزم قبول میزانی از خطر است.
سبک ولرم مبارزه برای گرفتن حقوق طبیعی و انسانی زنان کاربردی عینی
ندارد. پس از گذشت سالیان متمادی که از نگارش مقالات و پلیمیکهای نظری
میگذرد، تجربه عملی نشان میدهد که بسیج و یارگیری برای جنبش زنان نه از
طریق شرکت در سفره ابوالفضل و تقسیم آش نذری و نه از طریق کار با زنان
وابسته به قدرت حکومتی نتیجهبخش است.
استراتژی جنبش زنان پیش از هرچیزمیباید وظیفه آگاهسازی اجتماعی وضرورت
تحول را شامل شود. بدین معنی که با اعتراض به تجربه عینی زنان که
روزمرگی اهانت به حضور انسانی و اجتماعی شان است شرایط را مورد حمله قرار
داده و به قوانین متحجر حاکم برخوردی معترضانه داشته و به ارائه راه
حلهای عملی دست زنند.
نمونه درخشان و موثر آگاهسازی در ابعاد وسیع تودهای، کمپین یک میلیون
امضاء بود که میتوانست زمینه ارتباط زنان را با شهروندان در فضایی
برقرار کند که به لحاظ امنیتی بسیار سالمتر بود و در عمل در خدمت خط
پیاده سازی استراتژی بلند مدت یعنی آگاهسازی شهروندان قرار میگرفت و در
عین حال از جمعآوری امضاء برای تامین خواستی مشخص به مثابه تاکتیک
پیشبرد عملی دیدگاه استراتژیک بهره میجست. این مغلطه که مبارزه
دموکراتیک برای حقوق مدنی، مستلزم تغییر رژیم است در واقع تعلیق هر گونه
حرکت اعتراضی است. مبارزه دموکراتیک، بنا به تعریف، حضور افراد از هر
طبقه و قشر اجتماعی و از هر جنس و یا طبقهبندی شغلی را مجاز دانسته و با
بسیج همگانی و بدون دریوزگی سیاسی راه را برای گرفتن حقوقی که به خاطرش
مبارزه میشود باز میکند. مبارزه دموکراتیک هر گروه اجتماعی بر سر اصولی
که مورد توافق قرار گرفته و درخواستهای ویژهای برای تغییر را مطرح
میکند ربطی به ایدئولوژی اعضای گروه ندارد. زمینه شرکت همگان در فرآیند
دموکراتیک تصمیمگیری از طریق رای اکثریت و با محفوظ داشتن حقوق اقلیت
میباشد. سن و سال، تجربه و سابقه و حد درگیری تنها میتواند در محتوای
بحث فردی جهت اقناع در مباحثات مطرح باشد و نه عاملی برای تصمیمگیری.
تلاش برای جذب و بسیج زنانی که با حاکمیت در ارتباطند به جای زنانی که به
خاطر نیازهای مبرم خود و اعتقاد به فمینیسم به مثابه نظرگاهی انسانی،
برابریخواهانه و آینده نگر میباشد، استنباطی است مغشوش از اولویتها و
بر پایه توهم میانبرزدن!
قانون پذیرش رای اکثریت ضرورتا باید در هر سازمان دموکراتیک تعیین کننده
باشد. زمینه طرح نقطهنظرهای متفاوت و ایجاد امکان طرح خواست ها و
نگرانیهای موجود و فرایند دموکراتیک هر سازمان زنان (هر اندازه کوچک)
میزان کارآیی سازمانی را رشد میدهد. اگر سازمان پایه های خود را
نمایندگی کند، فشار آن در پیشبرد پروسه تغییر، موثر واقع خواهد شد و
نیازی به مصلحت جویی نخواهد بود. تاریخ معاصر جنبش زنان گویای صریح این
واقعیت است که مصلحتجوییها عموما به معنای سابوتاژ و اخلال بوده و بر
ضد منافع زنان عمل کرده است.
واقعیت این است که حاکمیت امروز ایران چارهای جز تکرار شعارهای قدیمی
برای مصرف داخلی ندارد. بسیاری از آنچه که ممنوعیت داشت امروز با برخوردی
متفاوت روبروست؛ از جمله انواع ترفند در ایجاد موانع در راه مشارکت
اجتماعی و اقتصادی در همه حوزهها، تحمیل حجاب با قوانین قرون وسطایی،
ممنوعیت وسایل پیشگیری از بارداری و سقط جنین و غیره. امروز اما از حجاب
اختیاری سخن میگویند، از وجود تبعیض در سمینارهای آزمون استخدام سخن
میگویند. زنان ایران به مثابه یک نیروی وسیع اجتماعی و به مثابه نیمی از
جمعیت جامعه، حکومتیان را وادار به عقبنشینی کرده اند.
ابعاد گسترده شرکت زنان در همه سطوح یادآور این شکست است. امروز
یادآوران این شکست، فرزندان، همسران خود آنانند. امروز خانم فائزه هاشمی
رفسنجانی اظهار میدارد که حکومت دینی در جامعه ایران موفق نبوده
است.(۱۲)
حاکمیت جمهوری اسلامی اما همچنان به هنگام مواجهه با بحرانهای اجتماعی،
سیاسی و اقتصادی، از «مساله زن» جهت انحراف از مسائل دیگر سوء استفاده
میکند. آنها نیک میدانند که شهروندان از حضورشان، فسادشان و از
نیازشان به آزار دیگران بیزارند و
زنان نیز با حکومتی که آنها را نمایندگی نمیکند در ستیزند. حاکمیت به
همین لحاظ از هرگونه گردهمآیی مردمی که زنان نیمی از ان را نمایندگی
مکنند،میهراسد.
نسل جدیدی از زنان جوان برخاستهاند. متجاوز از ۶۰ درصد دانشجویان
دانشگاهها را زنان تشکیل میدهند. زنان با داشتن تخصص و بالاترین مدارج
علمی در رشتههای مختلف از جمله آرشتیکت، مهندسی، پزشکی، ریاضی، ادبیات،
علوم، هنرها، مدیریت و غیره در هنگام ورود به بازار کار با واقعیتی تلخ
روبرو میشوند. ۶۵ درصد از فارغالتحصیلان دانشگاهها امکان اشتغال
ندارند.
قوانین ضد زن مربوط به خانواده و اشتغال به پدیدهای موسوم به «ازدواج
سفید» انجامیده است. زنانه شدن چهره فقر، افزایش سرسامآورطلاق، اعتیاد
،فحشا، اسیدپاشی،جداسازی جنسیتی و پدیدار شدن مقوله زنان بیخانمان که به
کارتنخوابها معروف شدهاند و سخن از عقیمسازی این دردمندان
میرود،نمونههای مستندی از برخورد واپسگرا وضد بشری این حاکمیت متکی بر
زور و جهل است. ضربهمهلکتر از همه اینها که حاصل چنین حاکمیت قرون
وسطایی است ابتذال و انحطاط اخلاقی ناشی از سبک زندگی دوگانه درجامعه
ایاسکیتزوفرنیک است . به این معنی که مردم به زندگی دوگانه در حوزه شخصی
و در حوزه عمومی محکومند. به راستی صادق هدایت با چه ظرافتی دغدغه اموزش
و اداب اسلامی را در چند سانتیمتر بدن انسان میبیند. (13)
فمینیستهای اسلامی و تئوریسینهاشان باید بگویند که آیا این همان جامعه
ایدهآلی است که به حمایتش برخاستند؟
فمینیستهای راستین ایران اما موظفند که فمینیسم را تعریف کنند. به
اعتقاد من فمینیسم اعتقاد به برخورداری از حقوق بشر در سطحی همگانی،
برابری جنسیتی، برابری در مقابل قانون و مستلزم دسترسی همه شهروندان به
کلیه منابع اجتماعی، آموزشی، امنیت، اشتغال، بهداشت، دستمزد مساوی و نیز
حق تعیین سرنوشت است. تعریف ترانه علیدوستی، هنرپیشه نامدار، از فمینیسم
که انعکاس تبلیغاتی فراوانی نیز داشت مفهومی آوانگارد از درک فمینیسم و
مدل زندگی زن و مرد در حوزههای عمومی و خصوصی است.
جاممعه مدنی انسان محوراست. زنان به مثابه نیمی ازجمعیت جهان بهخاطر
حادثه تولد در یک مکان خاص تعریف شوند. جغرافیا وشیوه عبادت نیاکان
همچنان که اعتقادات دینی قدرتمداران نباید تعیین کننده میزان برخورداری
از حقوق انسانی شهروندان باشد. وظیفه اولیه فمینیستهای واقعی آگاهسازی
شهروندان درباره خواستههایشان میباشد. آنها باید بتوانند عطشی برای
فراگیری ارزشهای نوین که در خدمت اعتلای بشریت قرار گیرد به وجود آورند.
فمینیستها باید به آموزش «روشنفکران» خودگزیده بپردازند و بدانند که
روشنفکری در گروتحصیلات و تخصص نیست. نویسنده و شاعر بودن نیز به معنی
روشنفکری و روشنبینی نیست.
روشنفکر کسی است که میاندیشد و فرق میان درست و غلط را میداند، به نقد
ارزشهای کهنه میپردازد، به انتقاد از خود ـ همچنان که نقد دیگران ـ
پایبند است، خلاق است و آیندهنگر و در این خلاقیت به یافتن ابزارهای
پیشرفت برای تحول ترقیخواهانه کمر میبندد.
انتظار میرفت که جامعه روشنفکری ایران (اعم از زن و مرد) در واکنش به
میزان فشاری که از جانب حکومت به زنان وارد میشود وارد فعالیتهای
اعتراضی علیه تضیع حقوق زنان شوند اما چنین حادثهای را شاهد نبودهایم.
گزارشهایی در مورد زنانه شدن فرار مغزها به علت فقدان موقعیتهای شغلی
(و به عقیده من افزون بر آن وضعیت حقوقی و اجتماعی) انتشار یافته است. ما
در دوره حساسی زندگی میکنیم و شاهد میزان عظیمی از مهاجرت زنان جوان با
قابلیتهای جدی و ظرفیتهایی رشکآور به کشورهایی هستیم که به راحتی توان
جذب آنان را در میدانهای تخصصیشان دارند.
در پایان این بحث در مورد وظایف روشنفکری ناگزیر از طرح موضوع بااهمیت
زبان به منزله وسیله ارتباط نیز میباشیم.
زبان انعکاسی از اندیشه و معنی است و گویای عمق سیستم عقیدتی ما. بسیاری
از «روشنفکران» تلاش کردهاند که برخی از کلمات را که بهطرزی عادی در
زبان فارسی رایج است بازسازی کنند. هدف از این کار تمایلشان به حذف نفوذ
زبانهای دیگر بر فارسی است. از هنگام اوجگیری تمایلات ناسیونالیستی
بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان به استفاده از کلمات قدیمی و یا
نوساخته پرداختهاند.
متاسفانه این توجه در مورد استفاده از زبان ضد زن (مزوژن) صدق نمیکند.
عدم توجه و بیعلاقگی به این مقوله که از نظر من امری خطیر است به سکسیزم
و شوونیزم دامن میزند و به بازتولید ارزشی آن میانجامد. یادآوری این
ضرورت به چند تن از مدعیان روشنفکری ایرانی(شاعرونویسنده) با واکنشی عصبی
روبرو شده است.
در رابطه با آینده و سیاست جمهوری اسلامی در برابر کشورهای غرب پس از
تفاهم هستهای، بارقهای از امید در دل خوشبینان بوجود آمد که چندان
پایدار نبود. تحریم اقتصادی و فساد مالی حکومتی نتایج خطیر و پردامنهای
را موجب شده است.
این فرضی منطقی است که جامعهای معقول دست به تغییراتی مناسب برای جلب
اعتماد مردم، جامعه و بازار جهانی بزند. اما تاکنون از یک سو به دلیل
حضور آشپزهای متعدد در آشپزخانه حکومتی و اختلافات تاکتیکی آنها که گاه
سلیقهای و نظریاند، منجر به اخذ مواضعی متفاوت و متضاد گردیده، و از
سوی دیگر شرایط بحرانی کشورهای غرب و موقعیت ناروشن سیاسی در دوره
مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا، چشمانداز روشنی را در مقابل
ما قرار نمیدهد. در غیاب فردگرایی در جمهوری اسلامی و ارائه توسل به
سیاستهای متضاد، قدرتهای جهانی نیز به عدم اعتماد خود پایبند
ماندهاند.
جدایی دین و دولت و پدیداری جامعه ایلائیک ایدهآل هر جامعه مدنی است.
هرچند مردم عادی نتوانند این ضرورت را به زبان تئوریک فرموله کنند، به
زبان تجربه روزمره خویش آن را کاملا درک میکنند.
دین یک انتخاب فردی و خصوصی است. در ایران نیز نمیتوان به گونه ای
متفاوت به آن نگاه کرد. اعتقادات اسلامی تفاوت چندانی با سایر ادیان
ابراهیمی ندارند. تنها تفاوت اما در این است که یهودیت و مسیحیت از
رنسانس و رفرم دوره مدرنیته و خردگرایی گذشتهاند و اسلام چنین نکرده
است. برخی از «روشنفکران» دچار تناقضی تئوریک میباشند. از یک سو
دنبالهروی از تئوریهایی که جوامع غرب و روشنفکرانش به آنها ارائه
کردهاند (بخوانید پستمدرنیزم) و از طرف دیگر انتظار آنها برای یافتن
راه حلی معجزه آسا برای در آمدن از دامی که داوطلبانه بدان قدم
گذاشتهاند. متاسفانه باید گفت پذیرش پستمدرنیزم، آن جهانبینی هدفمند
که درغرب با نیتی سیاسی نشأت گرفت، بر ذهنیت روشنفکر شرقی حاکم شد.اقبال
ازپست مدرنیزم برخی از "مارکسیست"های دو اتشه قدیم بدون نقد از خویش
ودرماندگی ناشی از حصول به "باغ بی برگی" ،یاداورکولبری سیزیف در جهان
پوچی است.
به امید پیروزی زنان ایران در جنبش رهاییبخش و تساویطلبانه آنها.
منابع و توضیحات:
۱ ـ «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷؛ همبستگی جهانی»، مهناز متین ـ ناصر
مهاجر، تابستان ۱۳۸۹، صفحه ۵.
۲ ـ همان، صفحه ۹.
۳ ـ همان، صفحه ۹.
۴ - نقل به معنی، از سایت «بی بی سی»، ۲۰۱۶ میلادی.
5- Scholerly ArticLes for Nexus Between Feminisim and Postmodernism.
pp 83-109, British Journaly, Social Work-Oxford Journal.
۶ ـ «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷ ـ دفتر دوم ـ همبستگی جهانی»، صفحه
۷؛ گفتهای از مارکس که فوکو نقل میکرد.
7 - Foucault and the Iranian Revolution, Gender and the Seduction of Islamism.
8 - Foucault and Feminism, Jane Sawicki, page 26.
9 - Understanding Power for Social Change
10 - The Nexus Between Feminism and Postmodernism.
۱۱ ـ اگر تاریخ را نشناسیم و از آن نیاموزیم، محکوم به تکرار آن هستیم.
۱۲ - شبکه اجتماعی «تلگرام»
۱۳ ـ «توپ مرواری»، صادق هدای
1 déc. 2016
گفتگو با نازی متین.13دسامبر2008
آیا پیش از بهمن 57، در راهپیماییهایی که علیه حکومت شاه برگذار میشد، یا میتینگها و مجالس نیروهای اوپوزیسیون شرکت میکردید؟
از حدود یکسال پیش از انقلاب در جلسه ها و جمعهای مختلف که به بحث و انتقاد از قدرت می پرداختند شرکت میکردم . کارمند تلویزیون بودم . برای بعضی از روزنامه های صبح در باره هنر مطلب مینوشتم . بیش از پانزده سال در تیاتر مدرن و جستجوگر ایران تجربه داشتم .. برای رادیو برنامه موسیقی فیلم تهیه میکردم و با برنامه نمایش برنامه دوم همکاری میکردم. تحصیل سینما کرده بودم و در کلاسهای طولانی سینما وتئاتر هنرهای زیبا و دوره های کارآموزی فیلم شرکت میکردم. زندگی حانوادگی و تجربه کار اجتماعی به من بسیار کمک کرد که با چشمان باز به تغییرات نگاه کنم. در تمام دوره کار در تئاتر از همان شروع کار ،دایم با ساواک در هر حرکتی روبرو میشدیم. در خانواده یی بزرگ شده بودم که در جریان مبارزات دموکراتیک آذربایجان شرکت فعال داشتند و بسیاری از انها جان و زندگی را از دست داده بودند. بسیاری از آشنایان و دوستان نزدیک ما دستگیر و زندانی شده بودند. در محافل خصوصی دایم در جریان قضایا بودم.در جریان اجراهای شهر قصّه چند بار با بیژن مفید به ساواک احضار شده بودیم. در دوره کار در کارگاه نمایش بعضی از دوستانم دستگیر شده بودند. در مدرسه تلویزیون ، عباس سماکار ، تیفور بطاحی ، و بطور طبیعی انقلاب تنها راه رهایی آزادی بیان بود. بدون آزادی بی قید و شرط هیچکدام از پروژه های فرهنگی ما نمیتوانست کاملا به عرصه اجتماعی عرضه شود. در شبهای کانون نویسندگان تقریبا همه آنها که در تریبون یا در سالن بودند ، دوست و همکار و همراه بودند.
روز 17 شهریور 1357با دوستان مدرسه تلویزیون به میدان ژاله رفتیم. من و بیژن مفید همسرم تمام کودکی و جوانی مان را درین محلات گذرانده بودیم . بسیاری از نویسندگان، شاعران،فیلمسازان و بازیگران تئاتر و سینما ازین محله برخاسته بودند. میدان ژاله محله خودم بود. همه کوچه پس کوچه ها را میشناختم. وقتی تیراندازی شروع شد باور نمیکردم. از آن روز به بعد در همه تظاهرات و گردهمایی ها شرکت میکردم.
اگر آری، آیا برای شرکت در این تظاهرات، سر و وضع خود را مطابق آنچه آن زمان معمول شده بود (لباس ساده، روسری، چادر و...) درمیآوردید؟
از روزهای اول تا روزهای بعد از انقلاب مطلقا مسئله لباس و روسری مطرح نبود. من هرگز به کسی بر نخوردم که مرا به روسری یا پوشش دیگری دعوت کند. با کارکنان تلویزیون و بعضی از دست اندر کاران سینما جلساتی تشکیل دادیم که بتوانیم از اعتراضها و تظاهرات فیلمبرداری کنیم. در تمام روزهای فیلمبرداری هیچوقت به مشکلی بر نخوردم.در آبانماه 57 برای مدت کوتاهی به پاریس آمدم. با چند تا از دوستانم به نوفل شاتو رفتیم. چند نفر بیشتر نبودیم ، خمینی در اطاق کوچکی در آستانه در نشسته بود.
وقتی وارد اطاق میشدم حتا عبایش را لگد کردم. به طور طبیعی یک روسری به احترام ملای مذهبی گذاشته بودم. در تمام کودکی و جوانی وقتی به مراسم مذهبی میرفتیم چادر بر سر میکردیم. یادم هست با بیژن مفید برای تحقیق در مورد تعزیه در ماههای محرم و صفر بسیار به دهات اصفهان، اراک،یزد سفر میکردیم و یک بار به برای از نزدیک دیدن مراسم قمه زنی به شهر اردبیل سفر کردیم. در تمام این سفر ها من فقط روسری سر میکردم و معمولا شلوار جین به پا داشتم و بلوز آستین بلند .ما هیچوقت با ممنوعیت روبرو نشدیم. شاید چون تهرانی بودیم و دسته جمعی سفر میکردیم. روز اولی که خمینی را دیدم در مورد آزادی و سینما صحبت کرد . چند دختر چارقدپوش که بعدها متوجه شدم شبیه مجاهدین بودند سوالهای دینی میکردند اما خمینی که حسّ کرده بود گروه ما به دنیای فرهنگی تعلّق دارند دوست داشت از آزادی بیان که ما تشنه شنیدش بودیم حرف بزند. آن روز به قدری جمع کوچک و دور و بر خمینی خلوت بود که هرگز فکر نمیکردم به فاصله چند ماه همان محلّ کوچک به مرکز گرد همایی مخالفان قدرت حاکم تبدیل شود. من به تهران برگشتم . شهر تهران روز به روز شلوغ تر میشد و تظاهرات و گرد همایی ها آنقدر زیاد شده بود که برای شرکت، چندین انتخاب داشتیم. دیماه 57 درباره به پاریس برگشتم. این بار با پرویز کیمیاوی ، داریوش مهرجویی ، شهرنوش پارسی پور ، ابوالحسن سعیدی بارها به نوفل شاتو رفتیم . این بار خانمی به نام زهرا خانوم یک توبره پراز روسری داشت و به هر کس دم در یک روسری میداد. این بار تصمیم جدی گرفتیم یک فیلم مستند از و قایع نوفل شاتو بسازیم . به سرعت یک گروه کار تشکیل دادیم . من چون تحصیل سینما داشتم در تمام پستهای فیلمبرداری میتوانستم کار کنم . با کمک آنیس واردا فیلمساز فرانسوی و فاروغی مستندساز ایرانی که مقیم فرانسه بود توانستیم وسایل فنی به دست بیاوریم. پرویز کیمیاوی به دلیل اینکه در مدرسه ایدک فرانسه درس سینما خوانده بود آشنایان فراوان داشت. یکی از روزها، یکی از فیلمبرداران تلویزیون که در فرانسه بود با ما آمد اما از روز دوم مجبور شدیم با فیلمبردار دیگری کار را ادامه دهیم. فیلمبردار دیگر نوریت آویو ، دختر جوانی بود که مستند ساز و مدیر فیلمبرداری بود و اصلیّت اسراییلی داشت. نوریت تاروزهای آخر با ما کار کرد. من صدابرداری سر صحنه میکردم . روسری های زهرا خانوم بر سر ما برای کارکلی مشکل ایجاد میکرد. نوریت که عادت به روسری نداشت، دایم روسری از سرش لیز میخورد. یادم هست یک روز که سر نماز فیلمبرداری داشتیم ، درست مقابل خمینی ایستاده بودیم . دوربین بر شانه نوریت بود و نمای درشت خمینی را میگرفت. روسری اش کاملا افتاده بود. منهم برای ضبط صدای خمینی ناچار روسری را پس میزدم ، چون گوشی صدا آنقدر بزرگ بود که زیر روسری جای نمیگرفت. بعد از کار کلی خندیدیم. دو زن بی حجاب در حال کار در فاصله سی سانتیمتری خمینی ایستاده به نماز ،تمام جمعیّت حاضر را حتا متعجب نکرده بود... آن روزها وقایع به سرعت تغییر میکرد ، همه نگران آینده ایران و نوع حکومت آینده بودند و حتا تصّور حجاب اجباری به ذهن نمیرسید.
آیا در جریان انقلاب و پیش از سرنگونی شاه، به این مسئله حساس شده بودید که نیروهای مذهبی قصد محدود کردن حقوق زنان را دارند؟ در اطرافتان (خانواده، محل کار ...) چنین مباحثی مطرح بود؟
نگرانی در حرفه من بسیار بود ، کم کم مازنان متوجّه میشدیم که خواستهایمان با مردان متفاوت است.مسئله آزادی بیان ، مسئله همه دست اندر کاران فرهنگ بود امّا حقوق فردی به خصوص میان زنان به بحث دایمی تبدیل شده بود ، اینکه قانون اساسی چگونه باز نویسی خواهد شد از مباحث اصلی رنانی بود که به هر ترتیب دور هم جمع میشدند. دوستان من در تلویزیون ، تئاتر، دبیرستانها و دانشگاه ، همه نگران وضعیّت زنان بودند ، مطلقا کسی تصّور نمیکرد که همان حقوق موجود هم بزودی از بین خواهد رفت.
آیا در این دوره، در محافل یا گروههایی که نسبت به حقوق و موقعیت زن در تحولات آتی حساسیت نشان میدادند، شرکت میکردید؟ آیا خود در جریان تشکیل چنین گروههایی بودید؟
در روزهاي اوّل انقلاب ، زنان آزاديخواه و مدرن ، زندگي اجتماعي خودشان رادر خطر ميديدند . حرفهٌ من كه مستقيماّ با آزادي عقيده و بيان و استقلال فرد سر وكاردارد ، از روزهاي اوّل با آشفتگي و ندانم كاريهاي مسئوليني كه هرروز عوض ميشدند و عموماً از حرفه ها ي فرهنگي بي اطّلاع بودند ، مواجه شد . بدتر آنكه سازمانهاي سياسي چپ مطلقاً اعتناعي به مسايل فرهنگي نداشتند و امور فرهنگي را هم چون مشكل مسايل زنان ، تا به قدرت رسيدن سوسیالیسم ، به عقب ميانداختند .دست اندركاران فرهنگ كه بيشترشان هواخواه ديدگاههاي چپ بودند ، درين بلوا تنها مانده بودند. -در جلسات تئاتري ها ، هژموني با طيف چپ بود ، جواناني پيدا شده بودند كه سابقهٌ كار تئاتر نداشتند ،ولي ميخواستند حتّا براي تشكيل سنديكا ، عدهای را حذف كنند . در يكي از جلسات در تئاتر شهر ، ناگهان جواني كه كت سربازي به تن داشت به صحنه پريد و با اسلحه اي كه در دست داشت به طرف حضّار نشانه رفت و قطعنامه يي سياسي خواند و گفت دربان دانشگاه ودربان تئاتر شهر هم بايد در برنامه ريزي فرهنگي شركت كنند و هركس درین جلسه با خواست او مخالفت كند ، تنبيه انقلابي خواهد شد . بعدها اين جوان را در پاريس ديدم كه رادیکالهای مذهبی اورا از زندگي معمولی هم درایران محروم کرده بودند. . آن روزها سركوب آزاديهاي زنان و مطبوعات وامور فرهنگي نمايشي يعني سينما و تئاتر ، مهمترين هدف گروه فشار حكومت بود كه هنوز هم هست .در آن روزها ، انجمنها و تشكيلات بسياري براي مسايل زنان هر روز در گوشه اي از شهر تهران تشكيل ميشد كه بيشتر هدفشان يارگيري براي سازمانها بود تا مسايل و مشكلات واقعي زنان. در دانشگاه طرح مسایل زنان در بحثهای سیاسی فراموش میشد . من به تمام جلسات و انجمنها بدون استثناٌء سر ميزدم ، اتّحاد ملّي زنان برايم جالبتر بود ، چون زناني با تجربيات و نظرات مختلف در جلسات شركت ميكردند و مسايل خاصّ زنان بيشتر مطرح ميشد . بيشتر زناني كه در جلسات شركت ميكردند ، از طبقات متوّسط و تحصيلكرده بودند . زنان خانه دار و كارگر و طبقات فقيرتر اگر حضور داشتند در مباحث شركت نميكردند . زنان شيك و مرفّه از همان جلسات اوّل فاصله گرفتند . لباس مرتّب و شيك و گران و سيماي آراسته ، براي مبارزان خوش آيند نبود . در جلسه يي گفته شد { زنان مبارز ايران بايد با طرد فرهنگ تحميلي امپريااليستي و مبارزه با تمام جلوه هاي آن ، منجمله استفادهٌ غير ضرور از لوازم آرايش و مد كه آنان را به موجودات عروسكي يعني عا ليترين محصول جامعهٌ سرمايه داري تبديل مي كند به مبارزات ضدّ امپريا ليستي مردم ايران گسترش و عمق بيشتري بخشند . } اين جملات حتّا خيلي اززنان كارمند و معلّم را هم افسرده ميكرد . زنهاي تلويزيون در جلسات خودشان در مورد اين مسابل بحث ميكردند » مبارزهٌ ضدّ امپرياليستي با لباس و آرايش چه ربطي دارد « ؟ بعدها ديديم كه زنان مذهبي ازين جملات استفاده كردند و آرايش و لباس را به زير چادر منتقل كردند . و بالاخره مبارزات ضدّ امپرياليستي تعريف نشد . فقط بهانه يي بدست آمد كه زنان بنيادگرا در مقابل زنان مدرن صف آرايي كنند.
سال هزارونهصدوهفتاد در انگلستان دانشجو بودم و با مبارزات فمينستي آن سالها آشنا شدم . به دليل رشتهٌ تحصيلي و حرفه ام بيشترين مشغلهٌ من تحليل فمينيستي از ادبيات و سينما و تئاتر بود . در تئاتر چون اصولاً با شخصيت و روانشناسي و زندگي اجتماعي هر نقش سر و كار داريم ، مشكلات روابط زن ومرد و جايگاه اجتماعي آنها مورد تحقيق و مطا لعه است . در دوران قبل ازانقلاب ، در اكثر نمايشنامه هاي ايبسن ، استريندبرگ ، چخوف ، لوركا ، تنسي ويليامز ، يوجين اونيل و ديگران براي تئاتر يا راديو ، كار كرده بودم و نقشهاي زنان را ميشناختم و براي شناخت آنها ناچار ادبيات كلاسيك روس و فرانسه و آمريكا و انگليس را بايد مي خواندم . برابري خواهي حقوقي و اجتماعي ، جزو اولين نكات كار گروهي در تئاتر و سينماست .
شركت در انقلاب براي من ، چون بسياري ديگر ، كوشش براي آزادي بيان و عقيده و مبارزه براي از بين رفتن بي عدالتيهاي اجتماعي و مبارزه براي از بين رفتن تفاوتهاي طبقاتي بود . قصدم از آزادي بيان ، برخورد فرهنگي با تمام تابوها و ممنوعيتهايي ست كه هنوز دست و پاگير روابط زن و مرد در ايران و تبعيد و اصولاً يكي از مشكلات اصلي فرهنگ ماست .زنان هنوز با جنسيت زنانه شان قضاوت ميشوند . فرهنگ و دانش و شناخت آنها دايماُ مورد تهديد وترديد است .و حتا بسياري از زنان براي اينكه در جمع مردانه پذيرفته شوند از تحقير زنان مستقل كه نظر ديگري دارند ، ابايي ندارند. كافي ست به دور و برمان نگاهي بيندازيم . زنان براي ورود به كارهاي اجتماعي نه تنها چندين برابر مردان بايد زحمت بكشند ، بلكه بايد مردان را قانع و راضي كنند كه لايق كاري كه انجام ميدهند هستند. بسیاری از زنان مدعی مبارزه در ایران به دامن آیت الله ها پناه برده اند . راحتترين راه برای ورود به دنیای پدرسالار ، طرد كردن زنان مستقل و رد زنان صاحب تفكّر با شناخت متفاوت است . مردان بسياري ، به بهانهُ آموزش زنان، درواقع به آنها شخصيت جديدی اعطا ميكنند ،که اطاعت از ارزشهای نابرابری و تحکیم ميزوژيني فرهنگ كهن مرد سالارانه است . زن متفكّر و مستقل همواره تنها و از جمعهاي مردانه ، مطرود است .
فعّاليت من در اتّحاد از شركت در جلسات پيشتر نرفت ، دانش حرفهٌ من بيش از آنكه مورد توجّه طيف چپ باشد ، مورد توجّه زنان مذهبي بود . من حدود هشت ماه دربنيادشهيد و مدرسه رفاه و چند مدرسهُ ديگر در عين الّدوله و خيابان ري و ميدان شوش به زنان مذهبي تئاتر درس ميدادم. بعضي از رفقاي چپ معتقد بودند كه نبايد به زنان بنياد گرا آموزش داد . جواب من اين بود كه اگر اين زنان باهنر تئاتر آشنا شوند ، به سنّت و ممنوعيتها و محروميتهايي كه از دين ناشي ميشود ، پشت خواهند كرد . اين دوره كار يكي از تجربه هاي جالب زندگي منست . بعضي از شاگردان من تا مدّتهاي زيادي ارتباطشان را با من حفظ كرده بودند . بعضي از آنها در خلوت به من ميگفتند » حيف كه ما بايد جاي شمارا بگيريم ، هدف ما از آموزش نئاتر ، جابه جا كردن تمام عناصر فعلي و ديني كردن آنست « جواب من اين بود » آموختن تئاتر، فهميدن خود و فهميدن زندگي ست .اگر تئاتر را بفهميم ، نخواهيم توانست كسي را از صحنه حذف كنيم « از جمله كارهايي كه با اين جمع انجام داديم ، خواندن متنهاي كلاسيك بود . ازبين نمايشنامه هاي كلاسيك ترجمه شده ، تقريباً تمام متون موجود را براي خواندن پيشنهاد كردم ، شاگردان كلاس كه حدود سي نفر بودند ، براي كار طولاني روي متن دو نمايشنامه را انتخاب كردند ، آنتيگون و خانهٌ برناردا آلبا .( اولين نمايشنامه آنتيگون به وسيلهٌ سوفوكل درام نويس مشهور يونان نوشته شده است . آنتيگون داستان خواهري ست كه برادرش در جنگ با قدرت سياسي كشته شده و عموي آنها كه رييس دولت است با مراسم رسمي تدفين مخالفت ميكند . آنتيگون براي دفن برادرش با قدرت و ارزشهاي حاكم در ميفتد . اين متن با ديدهاي مختلف ، در نمايشهاي مدرن ، شكلهاي متفاوتي پيدا كرده است . » فرانسواز دورو« فمينست فرانسوي، در سال هزار و نهصد و نود وسه ، داستان آنتيگون را موضوع كتاب مشهورش ، زنان و قانون ، قرار داده است . خانهٌ برناردا آلبا نوشتهٌ فدريكو گارسيا لوركا ، شاعر انقلابي مشهور اسپانيايي ست ، كه چند نمايشنامه در مورد خرافات و تعليمات مخرّب مذهبي و ظلم و خشونتي كه در خانواده به زنان ميشود ، نوشته است .در خانهٌ برناردا آلبا ، چند خواهر با ارزشهاي مذهبي در گيرند و زندگي عاشقانه و رابطه آزاد و سالم با مردان و انتخاب شوهر ، برايشان ميسّر نيست .آنها بايد با مرداني كه هرگز نديده اند و پدر خانواده و مادر پدرسالار برايشان انتخاب ميكنند، ازدواج كنند . كار با متن دوّم تاجايي پيش رفت كه ميخواستيم در سالن كوچك تئاتر شهر اجرايش كنيم . امّا مسئولين وقت اجازه ندادند ، وبا اينكه خودشان مرا براي كار، دعوت كرده بودند ، عذر مرا خواستند . ياد آوري كنم كه حدود هشت ماه تدريس ، بدون حقوق ودر راه خدا بود . غير از اين دو نمايش چند متن روي وقايع روزمرّه كار كرديم كه همه به وقايع خياباني مربوط ميشد و جالب بود كه اين زنان كه با مقنعه و دستكش و چادر در سر كلاس حاضر ميشدند ، مخالف خشونتهاي خياباني عليه زنان مخالف حجاب بودند .
زنانمخالف شاه كه مدت زيادي از زندگيشان در خارج از كشور گذشته بود ، به نظر من به طور عجيبي با مسايل زنان داخل كشور بيگانه بودند . هنوز هم اين عقيده را دارم . نگاه كنيد به نظرات محقّقيني چون نيره توحيدي ( نامه ماه ، مجله زنان ) و افسانه نجم آبادي ( كنكاش ) . مثلاً نگاه آنان به زناني كه در تئاتر و سينما و تلويزيون كار ميكردند ، به طور حيرت آوري به مذهبيون شباهت داشت ، به كلّي از فعاليت فرهنگي زنان بي خبر بودند و نظراتي كه ميدادند بيشتر مارا به خنده مي انداخت . ما ، عدّه يي از زنان كارمند تلويزيون كه انجمن كوچكي براي مبارزه با حجاب اجباري درست كرده بوديم ، از بي اطّلاعي زنان از خارج آمده حيرت زده بوديم .واز كلاسهاي درس آنها كه بيشتر به كلاس مبارزه با بيسوادي شبيه بود تا همفكري و راهيابي تعجّب ميكرديم . در ضمن زنان تشكيلات چپ هم كم وبيش ، مشكل توضيح » ضرورت تشكّل مستقل زنان « به سازمانهايشان را داشتند
29 oct. 2016
28 oct. 2016
11 août 2016
گزارش مهم از شروع سقوط بنیاد پژوهشهای زنان
گزارشی از هجدهمین کنفرانس بین
المللی بنیاد پژوهش های زنان ایران
در دانشگاه مریلند ایالات متحده آمریکا
بخش عمده
این نوشته متن پیاده شده صحبت من در اتاق ایران سوسیالیست فوروم است که در تاریخ 9
سپتامبر 2007 انجام شد. من بخش های کوتاهی ازنوشته ام را که درهنگام صحبتم حذف شده
بود اضافه کرده ام وبرای حفظ روانی نوشته اصلاحاتی را که لازم می دیدم وارد کرده
ام.
آذر شیبانی
با سلام به همه و تشکر از اتاق؛ و با بزرگداشت یاد
جانباختگان کشتار تابستان ٧ ٦ ٣ ١ و با سلام به زندانیان سیاسی و از جمله شهناز
غلامی، فعال حقوق زنان و فعال سیاسی آذربایجان.
قبل از شروع صحبت ام به یکی دو نکته اشاره کنم:
١ – من در این فرصت محدود نمی توانم به بررسی همه جانبهء
کنفرانس بپردازم و در صحبت امشب ام بخش هائی را که فکر می کنم عمده تراند و برای
جنبش زنان مهم هستند مطرح می کنم.
٢ – در این کنفرانس چند فیلم به نمایش گذاشته شد؛ موسیقی
زنده و تآتر و رقص اجراشد؛ نمایشگاه هنری دایر بود ولی بخاطر محدودیت وقت من به آن
ها نخواهم پرداخت.
٣ – من در بخش پایانی، یعنی ارزیابی کنفرانس حضور نداشتم.
٤ – از سایت وبلاگی « خورشید خانم » و خانم پروین کوه
گیلانی تشکر می کنم. گزارش هایشان ازکنفرانس یادداشت های خلاصه مرا تکمیل کرد.
من امشب به ترتیب به سخنرانی های ارائه شده در این کنفرانس –
البته هر چند گذرا- خواهم پرداخت چون نقد بدون ارائه چکیده این سخنرانی ها تا حدی
مجرد می شود.
سئوال اساسی در باره این کنفرانس این است که آیا کنفرانس
امسال توانست به تم اصلی انتخاب شده بپردازد و چالش ها و دستاوردها را معرفی کند؟
در اساسنامه بنیاد هست که بنیاد تلاش می کند با نگاه و
زبانی زنانه به تاریخ ایران بنگرد. آیا هجدهمین کنفرانس بنیاد توانست این کار را
انجام دهد؟ آیا صِرف این که زنان در یک کنفرانس حول مسئله زنان سخنرانی ارائه دهند
می تواند به خودی خود تضمین کند که نگاه، نگاه فمینیستی است و مرد مدارانه نیست؟
آیا می توان به چالش ها و دستاوردهای مهم زنان و نسل های گوناگون بخصوص در ایرانِ
در بند رژیمی بشدت زن ستیز و مرد سالار پرداخت ولی رژیم حاکم بر ایران را از این
بحث ها کنار گذاشت؟ آیا حمله یکجانبه به یک هیولا یعنی امپریالیسم آمریکا و دعوت
جنبش زنان به مدارا با هیولای دیگر یعنی جمهوری اسلامی و ارائه روایت هائی که
خواسته یا نا خواسته به حمایت از جمهوری اسلامی و تقویت موقعیت و حفظ رژیم منتهی
می شوند، تیشه به ریشه جنبش زنان زدن نیست؟
آیا بنیاد بعنوان یکی از نهادهای بسیار مهم موجود در جنبش زنان با این
اساسنامه، ساختار و سازماندهی می تواند گام های مؤثر در طرح و بررسی راهکارها برای
پیشبرد امر مبارزه زنان در زمینه برابری طلبی با مردان، مبارزه با مردسالاری،
مبارزه با نابرابری های جنسیتی و مبارزه با قوانین زن ستیز و تبعیض آفرین رژیم
اسلامی در ایران در عرصه های گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مدنی بردارد؟
این ها موضوعاتی هستند که من تلاش خواهم کرد در حد توان خود
و در این زمان محدود به آن ها بپردازم.
***
تم هجدهمین کنفرانس بین المللی بنیاد پژوهش های زنان ایران
که در دانشگاه مریلند آمریکا برگزار شد « دستاوردها و چالش های زنان ایرانی
: چشم انداز نسل ها » بود.
بگذارید من صحبت ام را با اشاره به نقاط قوت کنفرانس شروع
کنم.
برگزار کنندگان کنفرانس امسال یعنی
کمیته محلی برگزاری از جهت تدارکات، برنامه ریزی مسائل اجرائی و فنی و نظم کنفرانس
سنگ تمام گذاشته بودند. نظم کنفرانس حکایت از این داشت که کمیته محلی زمان بسیار
زیادی در ما ه های پیش از کنفرانس صرف کرده و انرژی قابل توجهی گذاشته بود تا بتواند این سطح از نظم و ترتیب و هماهنگی را به
نمایش بگذارد. نشان تلاش های شبانه روزی کمیته محلی در جزء جزء برنامه ها پیدا بود.
یازده سخنران دراین کنفرانس به سخنرانی پرداختند. برنامه
های هنری متنوعی وجود داشت که شامل شعر خوانی، نمایش فیلم سینمائی، چند فیلم کوتاه
و مستند، موسیقی زنده، رقص، تآتر و نمایشگاه آثار هنری زنان مقیم آمریکا بود.
یکی از کارهای خوب کنفرانس نمایش
یک سری فیلم های مستند بود بنام « روایت نسل ها » که مصاحبه هائی بود با زنان در ایران حول مسائل مختلف. بخش هائی از
این فیلم ها مثل میان پرده در بین برنامه های گوناگون به نمایش گذاشته می شدند و
می توانستند تا حدی حال و هوای زنان ایرانی را – البته در حد یک برنامه ساده
ژورنالیستی و نه با ادعای یک کار عمقی همه جانبه – منتقل کنند.
همچنان که گفتم تم کنفرانس " دستاوردها
و چالش های زنان ایرانی : چشم انداز نسل ها" بود.
چشم انداز نسل ها گستره زمانی ی دستاوردها و
چالش ها را شامل دهه های پیش و پس از انقلاب شکست خورده ٧ ۵ ٣ ١ می
کند و خواه نا خواه انتظاراتی می آفریند که یکی از مهم ترین آن ها این است که
سخنرانی های ارائه شده بتوانند به فراز و فرودهای جدی و نقاط عطف با اهمیت و مانای
دستاوردها و چالش های زنان ایران در دهه های گذشته بپردازند.
در این کنفرانس ٠ ١ نفر سخنران با ادعای پرداختن به تم
کنفرانس صحبت کردند و یک سخنران هم کتاب خودش را معرفی کرد. تیتر سخنرانی ها را
باهم مرور می کنیم:
١ – دختران نسل دوم ایرانی در آمریکا و تأثیرات روحی ناشی
از زندگی در محیط دو فرهنگی بر آنان.
٢ – شکستن دیوار صوتی ( ایمی گودمن ) از تلویزیون Democracy Now .
٣ – کار زنان در اقتصاد غیر رسمی : نگاهی به تفاوت نسل ها.
٤ – درک چالش های نسل های مختلف و راه های نزدیک کردن آن ها
به یکدیگر .
۵ – روابط سایبرنتیک : زنان شهری ایران و کاربردهای جنسیتی
فضای سایبرنتیک.
٦ – مسائل تاریخی و روز حقوقی، سیاسی و اجتماعی ایرانی –
آمریکائی ها در دروان پس از یازده
سپتامبر.
٧ – هویت سیاسی : نژاد، جنسیت و نسل آینده فمینیست های
ایرانی در آمریکا.
٨ – مشکلات و ضعف های جنبش زنان ایران.
٩ – به بهانه باز کردن در های آزادی برروی زنان.
برنامه پس از پیام خوش آمد گوئی کمیته محلی – که برگزار
کننده، باصحبت خانم فاطمه کشاورز در مورد کتاب خودشان بنام « گل یاس و ستاره
ها، در تهران بجز لولیتا چه می خوانند؟» شروع شد.
خانم فاطمه کشاورز در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس مدیریت
مرکز مطالعات تمدن اسلامی را بعهده دارند و همچنین رئیس بخش زبان ها و ادبیات آسیا
و خاور نزدیک این دانشگاه هستند. ایشان در ماه مارس سال ٧ ٠ ٠ ٢ کتابی را به چاپ
رسانده اند بنام « گل یاس و ستاره ها، در تهران بجز لولیتا چه می خوانند؟»
این کتاب به زبان انگلیسی است. بخشی از مأموریت این کتاب بقول خود خانم کشاورز این
است که به مصاف کتاب خانم آذر نفیسی بنام « لولیتا خوانی در تهران » بروند.
خانم کشاورز خواسته اند با نئو اوریانتالیسم خانم نفیسی و حامیان ریز و درشت ایشان
که می خواهند به نقل از خانم کشاورز « تصویری ناقص و هیولائی از ایران، اسلام و
خاورمیانه بدهند » ١ مقابله کنند و روایتی متقابل بقول خودشان Counter narrative ٢ ارائه کنند.
در این کتاب در حین خاطره گوئی از زندگی خودشان به برخی از بزرگان ادب ایران
پرداخته اند تا به یاری آنان تصویر هیولائی از ایران و اسلام را تعدیل کنند و چهره
ای انسانی به شخصیت هائی که خانم نفیسی در کتابشان از آنان به عنوان حزب اللهی های
دو آتشه نام برده اند بدهند.
خانم کشاورز در پوشش حمله به خانم نفیسی و با استفاده از
فضای حاکم بر بخش هائی از جوامع اروپا و آمریکا و کانادا که بشدت به نسبیت فرهنگی
اعتقاد دارند و حاضراند هر گونه حرکت ارتجاعی و زن ستیز اسلامی را تحت لوای دفاع
از مسلمانان و احترام به فرهنگ قوم ها، بعنوان یک انتخاب فرهنگی آن جامعه بپذیرند،
به نحوی به صاف و صوف کردن این چهره های
خشن داخل ایران می پردازند. به ایشان گوش می کنیم :
خانم کشاورزدر کتابشان تلاش کرده اند که تصویری انسانی از
جامعه اسلامی ایران عرضه کنند و هیچ حرفی راجع به وضعیت زنان و نقش رژیم اسلامی
دراین مورد نگویند. ایشان دائم در حال سفر به ایران و انجام کارهای تحقیقی در
ایران هستند و بگفته خودشان گاهی ماه ها در آنجا می مانند ولی همیشه مهمان هستند و
به آمریکا بر می گردند. روایت ایشان روایتی است که به هیچ وجه به واقعیات تلخ جاری در ایران نمی پردازد و با
یک نخبه گرائی و دخیل بستن به چهره هائی چون فروغ
فرخزاد و مولوی و غیره می کوشد تا اعتباری برای ایران رژیم اسلامی بخرد.
من دراین فرصت کوتاه نمی توانم به نقد کتاب ایشان بپردازم
وفقط اشاره های کوتاهی می کنم. خانم کشاورزدرکتاب خود برای مقابله با خانم
نفیسی به مدافع وضعیت حاکم در ایران تبدیل
می شوند و تلاش می کنند به عادی سازی چهره رژیم بپردازند. ایشان در صفحه ١ ٢ ١ کتاب یاد آور می شوند که "رژیم اسلامی، که
با انقلاب 1979 به روی کار آمد قدرت سیاسی ای بود که متاثر از بینش حاکم بر انقلاب
بود و روی تثبیت هژمونی خود بر یک جامعه گونه گون متمرکز شد. مثل مشابهینش در
جاهای دیگر، رژیم از یک بینش پاک انگار تبعیت کرد، از تضاد های درونی رنج برد و
زوراضافی بکار برد تا اتوریته خود را اعمال کند" ٣ (ص 121،
فاطمه کشاورز) . بعد شدیداً به کتاب خانم نفیسی حمله می کنند و می گویند که
"«لولیتا خوانی در تهران» رژیم
اسلامی را بعنوان یک هیولا معرفی می کند..." ٤ (ص 121، فاطمه
کشاورز). خانم کشاورز اضافه می کنند که به تعبیر کتاب خانم نفیسی، "رژیم
اسلامی درتاریکی در کمین نشسته است و در حال توطئه است که مردم را خام کند تا از
نهانگاه خود بیرون بیایند تا بتواند همه را نابود کند" ۵ (ص
122، فاطمه کشاورز) و بعد عاصی از قضاوت غرض آلود خانم نفیسی و در جهت تبرئه رژیم
اسلامی می گوید "... این رژیم هم مثل هر رژیم دیگری از افراد ساخته شده، از
افرادی که گوناگون هستند و قابل تغییر با نظراتی که گاه می توانند مشابه یکدیگر
باشند و گاه متفاوت" ٦ (ص 122، فاطمه کشاورز) . ایشان معتقدند که رژیم را نمی توان در کلیتش
قضاوت کرد چون از افراد تشکیل شده است و بعضی ها که دست به کارهای افراطی می زنند
از طرف بقیه [بخوانید اصلاح طلب ها] مورد نکوهش قرار می گیرند واضافه می کنند که
این چیز ها همه بخشی از مبارزات جامعه ای است که از یک تجریه دردناک عبور می کند.
و به این ترتیب ، رژیم اصلا تقصیری ندارد و اگر هم احیانا - گوش شیطان کر- خطایی هم از کسی سر زده است از
آن فرد است و به رژیم ربطی ندارد.
این خانم در لباس یک استاد دانشگاه با حمایت بسیار زیرکانه
و ظاهراً غیر سیاسی خود از رژیم اسلامی و در پوشش حمایت از مردم ایران خطرات و
زیان های کارشان نه تنها کمتر از خانم آذر نفیسی ی حمایت شده از سوی نهادهای قدرت
در آمریکا نیست شاید هم بیش ترباشد. هردوباید بطور جدی مورد نقد قرار بگیرند.
خانم کشاورز در ابتدای کناب از داستان فیل مولوی شاهد می
آورد [اینکه در تاریکی هر کسی به بخشی از فیل دست می زده و بر اساس آن تجربه محدود
شناختش را از فیل ارائه می داده ست]. ایشان از هیولای جمهوری اسلامی یک تصویر
منعطف با گرایش های گوناگون می دهد که مثل هر جای دیگر دنیا می تواند گرایش های
متضاد را در خود جای دهد و اتفاقا در جهت خلاف پیام مولوی می خواهد در مقام یک
شعبده باز، مجموعه جمهوری اسلامی یعنی « فیل » را در تاریکی نگاه دارد و کاری کند
که مبادا روشنائی به سراسر آن بیافتد و می کوشد خصلت ارتجاعی، سرکوبگر و بشدت ضد
دموکراتیک تمام این مجموعه را انکار کند.
« یاس » کتاب خانم کشاورزبگفته خودش یاس "سجاده مادر
بزرگ" با "لبخند صلح آمیزاش" است که "دعایش بوی عطر می
دهد". ٧ (ص 3، پروین کوه گیلانی) . دقت کنید که خانم چه لطیف
"صلح" و "دعا" را در کنار هم آورده اند و یاسشان فقط با تطهیر
اسلامی و به یمن دعای مادر بزرگ بوی عطر می گیرد و از این طریق پیوندی به زبان
نیامده بین لطافت گل یاس و آنچه که در ایران اسلامی می گذرد ایجاد می شود. خانم
کشاورز "ستاره ها" ی تیتر کتاب را مردم ایران می دانند ولی اشارات ایشان
اساساً به نخبگان ادبی ایران است و مردم ایران به معنای عام جایی دراین کتاب
ندارند.
کدام انگیزه کمیته محلی را واداشته که خانم کشاورز را
بعنوان یکی ازسخنرانان انتخاب کنند؟ ایشان یک کلام هم راجع به چالش های زنان ایران
نگفتند و در صحبتشان بسیار آگاهانه، به جنبه های حمایت از رژیم اسلامی که در
کتابشان فراوان یا فت می شود اشاره ای نکردند و فقط به نخبگان ادبی پرداختند.
انتخاب خانم کشاورز نمونه ای از نگرش حاکم بر این کنفرانس
بود.
***
پس از خانم کشاورز، برنامه معرفی خانم شهرنوش پارسی پور
بعنوان زن برگزیده سال بود. امسال خانم شهرنوش پارسی پوربعنوان زن برگزیده سال
انتخاب گردیدند و این انتخاب به اعتبار دهه ها کار ادبی و پرداختن به زنان با کتاب
هائی همچون « طوبی و معنای شب » و « زنان بدون مردان » بود. ایشان
امسال پس از دریافت جایزه سخنانی ایراد کردند که بسیارنابجا وجنجال برانگیزبود.
خانم پارسی پور در صحبت هایشان به دفاع از صیغه و برگشتن
زنان به خانه ها برای نگهداری از بچه ها پرداختند. ایشان در نهایت بی مسئولیتی و
فارغ از مشکلات واقعی زنان در بند ایران به دفاع ازصیغه – یکی از ضد زن ترین و
منحوس ترین پدیده ها - که به یکی از بلایای اضافه شده به زندگی زنان درایران تبدیل
شده است پرداختند و در شرائطی که رژیم اسلامی هرگونه مجوزشرعی و قانونی را فراهم
کرده است تا امکان صیغه را برای مردان بوجود آورد در دنیای غیر واقعی خود به این
نتیجه رسیده اند که صیغه می تواند مورد استفاده زنان هم قرار بگیرد. آنچه که در
جامعه ایران اتفاق می افتد با اوهام خانم پارسی پور خیلی فرق دارد. چگونه است که
این زن نویسنده که سال های طولانی است در ایران زندگی کرده است اینهمه با واقعیت
های ایران، با جایگاه فرودستی که رژیم برای زنان قائل است و با کارکرد صیغه که
صرفاً و صرفاً با زیر پا گذاشتن جق زنان و در جهت تنوع بخشیدن به تجربه های جنسی
مردان، تحکیم مردسالاری از نوع اسلامی و تشدید استثمار زنان مورد استفاده قرارمی
گیرد بیگانه باشد؟
خانم پارسی پور پس از تایید صیغه برای تکمیل صحبت هایشان
گفتند « یک زمانی به عنوان یک زن به دنبال زنجیر پاره کردن بودم، اما حالا فکر
می کنم شاید اشتباه می کردم. شاید اون قانونی که زن را محدود میکرده خوب بوده چون
حالا دیگه زن ها نمی خوان بچه بسازن...» و بعد در ادامه گفتند : « من این
را فهمیدم که سرنوشت زنانی که کار می کنن یا می خوان خلق کنن اغلب تنهائی است. آیا
خلق یه اثر می ارزه به این تنهائی؟» ٨ (ص 3، وبلاگ خورشید
خانم).
این صحبت که « شاید اون قانونی که زن را محدود میکرده
خوب بوده» معنایش در رژیم اسلامی و شرایط کنونی ایران یعنی هم رأی شدن با رژیم
اسلامی و تایید سیاست های بغایت زن ستیز آن. این یعنی خاک به چشم زنانی پاشیدن که
به زور مبارزه مداوم شان در خانه بودن خود را زیر سئوال برده اند.
نظرات تازه خانم پارسی پوردر جهت تایید قوانین ضد زن رژیم
اسلامی و تضعیف زنان بود.
***
سخنران بعدی، دعوت شده از کشور میزبان (آمریکا)، خانم ایمی
گودمن بودند که جزو مسئولین اصلی شبکه تلویزیونی Democracy Now هستند که یک شبکه
تلویزیونی مترقی است. ایشان سخنرانی بسیار توانا و ارتباط گیر قابلی هستند و
بعنوان یکی از وزنه های اصلی شبکه تلویزیونی یاد شده نقش رادیکالی ایفا می کنند.
اگر صحبت های ایشان را از تم کنفرانس جدا کنیم و جداگانه بررسی کنیم، باید گفت که
خوب حرف زدند و به افشای سیاست های جنگ افروزانه امپریالیسم آمریکا و نقش مخرب آن
در عراق و افغانستان و به لزوم ایجاد
رسانه های مترقی و آلترناتیو پرداختند.
انتخاب ایشان هم در همان چارچوب خط غالب بر کنفرانس یعنی
تکیه یک جانبه بر حمله به امپریالیسم و فراموش کردن نقش رژیم اسلامی بود. ایمی
گودمن بخوبی از عهده این کار بر آمد ولی اگر این صحبت را در چهارچوب تم این
کنفرانس مشخص ارزیابی کنیم، سخنان ایشان به مسئله زنان در ایران هیچ ربطی نداشت تا
چه رسد به دستاوردها و چالش های زنان ایران.
در این بخش از برنامه هم جمهوری اسلامی و سیاست های زن ستیز
آن قسردر رفتند و یک فرصت نایاب دیگر برای افشای رژیم اسلامی ارتجاعی و قوانین و
سیاست هایی که در مورد زنان در بند ایران در همه عرصه ها اعمال کرده است از دست
رفت.
***
سخنران بعدی خانم رکسانا بهرامی تاش مقیم کانادا و استاد
دانشگاه بودند که راجع به کار زنان در اقتصاد غیر رسمی سخنرانی کردند وادعایشان
این بود که به تفاوت بین نسل ها خواهند پرداخت. ایشان برای تحقیق خود به ایران
رفته بودند و با زنان چندی در تهران و مشهد که کار غیر رسمی و بدون دستمزد می کنند
صحبت کرده بودند.
این هم از همان نوع تحقیق هائی است که این روزها خیلی مد
شده و زنان ایرانی از دانشگاه های اروپائی، آمریکائی و کانادائی و یا مراکز تحقیقی
دیگربودجه گرفته و راهی ایران و کشور های دیگر مسلمان نشین می شوند. بسیاری از این
تحقیق ها ازهمان ابتدا و قبل از شروع دچار خود سانسوری می شوند چرا که محققین اش
قصد دارند به سفرهای خود ادامه دهند و نباید دست از پا خطا کنند و به تریج عبای
حاکمیت بر بخورد و موضوعات انتخاب شده از پیش ختنه اسلامی می شود.
خانم بهرامی تاش گفتند که از شیوه اثبات گرائی positivism برای تحقیق استفاده کرده اند.
گذشته از این که اتفاقا این شیوه از تحقیق برای یک چنین
موضوعی بسیار نامناسب است ولی حتا درهمان حد محدود هم این تحقیق میدانی راه به
جائی نبرده بود و ایشان از طریق ذکر آمار و ارقام بانک جهانی و اشاره به شاخص های توسعه
انسانی همچون متوسط سن ازدواج، مرگ و میر کودکان و غیره خواسته بودند وجهه
"علمی" به تحقیق خود ببخشند.
این خانم به دنبال شیوه رایج تمرکز بر تصویرخرد "Micro" و به سبک کسانی
که فکر می کنند با گفتن چند جمله محبت آمیز نسبت به زنان و ذکر نقاط قوت شان می
توان آن ها را توانمند ساخت، نهایتاً به ساختن یک تیپ اززن جوان ایرانی پرداختند و
آینده زن ایرانی را این چنین ترسیم کردند:
« تحصیلات بالا، اشتغال بالا، قدرت انتخاب شغلی، مسئولیت
خانوادگی کم تر، اعتماد به نفس بیش تر».
٩ (ص2، وبلاگ خورشید خانم).
من نمی دانم ایشان چگونه از یک تحقیق محدود و مشخص توانسته
اند تصویری بشدت نادرست و مخدوش بسازند و آنرا شامل حال تمام اقشار و طبقات زنان
ایران سازند. گویا همه چیز در خلأ قرار دارد. دوربین خانم بهرامی تاش رفته و روی
یک عده زن دستفروش زوم کرده و این خانم از این مصاحبه ها نتیجه گرفته اند که این
زنان نقش خیلی مهمی دارند. تصویر بزرگ تر یعنی این جامعه، نقش رژیم اسلامی، اقتصاد
نئولیبرالی – که عمدتاً بسیاری از خانواده ها را به زیر خط فقر برده و هم مردان و
هم زنان خانواده را مجبور به چند شغلی بودن کرده است – نقش مرد سالاری ی حمایت شده
از سوی رژیم اسلامی، همه و همه غایب اند و
این زنان قهرمان هر روز که می گذرد قوی تر و قوی تر می شوند! البته ایشان لطف کرده
و در گوشه ای اشاره کوتاهی کردند که « البته قوانین هنوز تبعیض آمیز است» ٠
١ (ص2، وبلاگ خورشید خانم).
چگونه می توان خود را طرفدار زنان نامید و از هیچ یک
ازفجایع رژیم اسلامی اسم نبرد و فقط به این اکتفا کرد که قوانین هنوز تبعیض
آمیز است و شاید با اضافه کردن قید "هنوز" این ظرفیت را برای رژیم
اسلامی قا یل شد که روزی بتواند این تبعیض ها را از میان بردارد. خانم بهرامی
تاش خودشان توضیح دادند که همیشه دوست دارند که همه چیز را مثبت ببینند.
ایشان که تحقیق های قبلی شان در مورد جهانی سازی و فقر زنان
مکزیک است فراموش می کنند وقتی به بررسی کار زنان در ایران می نشینند ارتباط های
تصویر بزرگ و کوچک را برقرار کنند و بگویند که در مسیر جهانی سازی و کارکردهای
نئولیبرالیسم در ایران جایگاه کار بدون دستمزد زنان کجاست؟
با این سخنرانی، یک فرصت دیگربرای طرح مسائل حیاتی زنان در
ایران سوزانده می شود.
***
سخنران دیگر خانم نرگس باجُغلی بود که او هم از کسانی است
که با استفاده از بورسی خارجی برای تحقیق در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه
تهران به کار مشغول است و در مورد تفاسیر مختلف زنان از قوانین شریعت کار می کند و
چون به هر حال تکیه بر قوانین شریعت است و تقاسیر مختلف، ناگزیر در چارچوب عمومی
قابل پذیرش رژیم اسلامی باید باشد.
خانم باجُغلی نسل دوم زنان را - زنانی که در انقلاب فعال
بودند - نسلی معرفی کردند که ایدئولوژی برایشان مسئله اصلی است ولی نسل سوم - نسل
بچه های انقلاب - به ادعای ایشان، بیش ترازموضعی فردگرا حرکت می کنند و تمایل به
اصلاحات دارند و نه براندازی. آیا مخالفت
نسل با تجربه زنان با قوانین و اعمال بشدت خشونت بار و ضد زن رژیم اسلامی و به
چالش طلبیدن این رژیم برای گرفتن حق زنان "ایدئولوژی" است؟ آیا مخالف
سنگسارو مخالف رژیمی که سنگساررا درصدر قوانینش قرار داده است و آنرا با جدیت و
علاقه وافر به اجرا می گذارد یعنی تعصب به یک ایدئولوژی خاص داشتن است؟ خانم باجُغلی
فقط تعاریفی از نسل ها داده اند بدون اینکه استدلال هایی در جهت اثبات ادعا های
خود و عمومیت دادن چنین تعاریفی ارائه دهند. چگونه با این شواهد و دانسته های
محدود می توان به نتیجه گیری هایی چنین کلان رسید؟
در این صحبت هم اشاره ای به چالش های زنان ایران و نقش رژیم
اسلامی نبود.
***
سخنران بعدی خانم بنفشه اخلاقی بودند که استاد دانشگاه و
حقوقدان بوده واکنون در سمت وکیل، پایه گذارو رئیس « سازمان ملی پناهگاه قانونی
برا ی پیشرفت جامعه » به کار مشغول هستند. صحبت ایشان در مورد مسائل تاریخی و روز
حقوقی، سیاسی و اجتماعی ایرانی – آمریکائی ها در دوران پس از یازده سپتامبر بود.
ایشان در ابتدا خودشان عنوان کردند که وقتی از سوی کمیته محلی دعوت شدند نمی
توانستند ارتباط دعوت خود را با کنفرانسی که قرار بود راجع به زنان و جنبش زنان
باشد بیابند، ولی دعوت را پذیرفتند.
بر اساس خلاصه ای که از صحبت ایشان در برنامه کنفرانس چاپ
شده آمده است که هدف این گفتگو ارائه گزارشی از زندگی واقعی با بررسی نمونه هائی
از رویدادهای مشخص پیرامون چگونگی تأثیر سیاست گذاری های پس از یازده سپتامبر بر
زندگی جامعه ایرانیان در ایالات متحده آمریکاست.
ایشان از آن زمان به بعد به حکم وظیفه انسانی خود از شغل
استادی دانشگاه دست کشیده وبه کار وکالت پرداخته و وکیل کسانی شده اند که از سوی FBI و
مأمورین امنیتی آمریکا به جرم کارهای تروریستی، همکاری با تروریست ها و یا همکاری
با جمهوری اسلامی و دیگردولت های مورد سوءظن حاکمیت آمریکا بازداشت و محاکمه می
شوند و بنا به گفته شان، در شش سال گذشته تمام رندگی ایشان وقف این کار شده است.
ایشان در صحبتشان به موارد متعددی اشاره کردند که ایرانیان مقیم آمریکا با آنان
دست به گریبانند. از جمله می توان به مشکلاتی همچون دخالت در کار آکادمیک، قرار گرفتن در لیست
افراد ممنوع برای پرواز، تبعیض شغلی، امتناع از صدور گواهی ثبت امنیتی برای مشاغل
آزاد، بازپرسی های اف. بی. آی از ایرانیان و از جمله فعالین کنفدراسیون سابق و
مسائل قانونی دانشجویان شامل مشکل صدور ویزا و غیره اشاره کرد .
سخنان ایشان بسیار آموزنده و روشنگرانه بود ولی ربطی به
موضوع کنفرانس نداشت و البته از این بابت ایشان هیچ مسئولیتی به گردن نداشتند. باز
همچون مثال خانم Amy Goodman اگر سخنان ایشان در موقعیت دیگری و
با هدف مشخص افشای سیاست های بشدت خشونت بار، مداخله گرانه، ضد انسانی و تحقیر
آمیز سیستم های پلیسی و امنیتی آمریکا و نقض و انکار ابتدائی ترین حقوق فردی
شهروندان ایرانی – آمریکائی، عرب، آمریکائی و غیره بیان می شد، بسیار بجا و ضروری
می بود ولی در چارچوب این کنفرانس، درتأیید همان خط غالبی پیش رفت که به کنفرانس
امسال بنیاد تحمیل شد و این همان خط درست حمله به امپریالیسم آمریکا و خط بشدت
نادرست و زیان بارهیچ نگفتن در مورد رژیم اسلامی ایران است، خطی که ضربه های
مرگباری به جنبش زنان و دیگر جنبش ها وارد می کند . این خط غلیظ ضد آمریکائی و
سکوت کامل در مورد رژیم اسلامی و قوانین ضد زن آن در کنفرانسی که ادعای پرداختن به
تجربه سه دهه گذشته زنان در ایران را داشت بی تردید به مذاق رژیم اسلامی خوش می
آید و سلاح تبلیغی مهمی به دست رژیم می دهد تا با آن بتواند جنبش زنان را موفق تر
از پیش سرکوب کند و هر صدای حق طلبانه ای را به بهانه وابسته بودن به نیروهای
امپریالیستی در دم خفه کند .
***
میزگرد نسل دوم با سخنان خانم ها بیتا و الهه امانی شروع
شد. این دو سخنران به هویت سیاسی، نژاد، جنسیت و نسل آینده فمینیست های ایرانی در
آمریکا پراختند و موضوع صحبت شان مشکلات زنان جوان ایرانی در آمریکا و جایگاه آن
ها در فعالیت های فمینیستی بود.
***
سخنران بعدی میزگرد نسل دوم خانم آذر درخشان بودند که از
فعالین شناخته شده و قدیمی جنبش زنان هستند ومن هنوز هم حیران هستم که چرا سخنرانی
ایشان در بخش میزگرد نسل دوم قرار گرفته بود و از هیچ جهت سنخیتی با صحبت های
سخنرانان این بخش نداشت. سخنرانی ایشان با عنوان « مشکلات و ضعف های جنبش زنان
ایرانی » تنها سخنرانی ای بود که تلاش
کرده بود به طور مستقیم به تم کنفرانس پاسخ دهد و دوره های مختلف فعالیت های زنان
ایرانی را بررسی کرده و ارزیابی ای از ویژگی های هر نسل و چالش های نسل های گوناگون
ارائه دهد. اتفاقا جای این بحث درمیان مباحث روزهای پیشین کنفرانس بود. خانم
درخشان در عین حال تنها سخنرانی بودند که سکوت کنفرانس را در قبال رژیم ولایت فقیه
شکستند و به لزوم پرداختن به هر دو "شر" تاکید کردند و آشکارا به اهمیت
مقابله همزمان با امپریالیسم آمریکا و رژیم اسلامی در مبارزات زنان اشاره کردند و
به ترسیم خطوط عمومی موانع و مشکل های سه نسل فعالین زنان به چشم انداز ها هم
پرداختند.
*
آخرین سخنران خانم نسیم عبدی دزفولی بودند که در حال کار
روی دکترای خود در زمینه سیاست گزاری های بین المللی آموزش و پرورش در دانشگاه
مریلند هستند و به تازگی از ایران به آمریکا آمده اند. ایشان خودشان گفتند که خود
را یک اصلاح طلب می دانند و به نمایندگی از سوی زنان جوان نسل سوم گفتند که در
ایران بیشتر جوانان معتقد به حرکت بطئی و تغییرات تدریجی هستند.
خوشبختانه گزارش هائی که از ایران می آید حکایت از این دارد
که همه جوانان و زنان جوان ایران مثل خانم عبدی دزفولی فکر نمی کنند و به مقابله
آشکار با رژیم می پردازند.
***
و اما صحبت های خانم گلناز امین، مسئول بنیاد
خانم گلناز امین، پیام بنیاد را در روز شنبه ٠ ٣ ژوئن ارائه
دادند و بجز یک سخنران که قبلاً هم اشاره کردم، تنها کسی بودند که درمخالفت
آشکاربا جوحاکم بر کنفرانس و با صراحت کامل هر دو قطب ارتجاع راهدف گرفتند و به حق
در دفاع از دستاوردهای جنبش زنان ایران در سه دهه گذشته و مبارزات شان با جمهوری
اسلامی و نقش ویرانگر رژیم صحبت کردند. ایشان بدرستی به این نکته مهم اشاره کردند
که چگونه چالش های امروز می تواند به دستاوردهای فردا تبدیل شود و دستاوردهای
دیروز به چالش های امروز. گلناز امین گفت: "مخالف حمله نظامی آمریکا به ایران
هستم ولی حاضر نیستم از ترس وقوع این فاجعه، واقعیت های سی سال گذشته بخصوص
آنچه بر سر مادران، خواهران و دختران مان
رفته است را فراموش کنم". وی افزود:
"این را هم اشتباه عظیمی ی می پندارم که به هر دلیل با کسانی متحد شویم که
حاضر نیستند حساب دین را از دولت از هر جهت جدا کنند و به صدای بلند بگویند : ما
سکیولار هستیم" ١١ (ص 6، پروین کوه گیلانی). ایشان از نگرانی
جدی خود از آینده جنبش فمینیسم سکیولار در داخل و خارج صحبت کردند.
***
آیا کنفرانس توانست به بررسی جنبش زنان ایران وچالش ها و
دستاوردهای آنان بپردازد؟
پاسخ من به این سئوال، منفی است.
تاکید بر سکوت در مقابل رژیم زن ستیزو مرد سالارولایت فقیه
به بهانه دخالت و یا تهاجم نظامی امپریالیسم آمریکا عملاً کنفرانس را عقیم و فلج
کرد چرا که نمی توان به چالش های زنان ایران پرداخت و بناچار با رژیم اسلامی طرف
نشد و انرا به چالش نطلبید.
در طول ٩ ٢ سال گذشته جمهوری اسلامی بدرستی به اهمیت پرداختن
به مسئله زنان و به زنجیر کشدن آن پی برده و حتا یک لحظه هم از این کار غفلت نکرده
است. چگونه است که دوستان برگزار کننده کنفرانس – که من مطمئن ام هیچ یک ازمدافعان
جمهوری اسلامی نیستند و برخی را که می شناسم از گذشته همواره در صفوف جنبش زنان بوده اند - از این امر مهم نه تنها غفلت کرده اند بلکه با
گذاشتن تمام وزنه ها بر روی کفه امپریالیسم آمریکا، کفه دیگر یعنی جمهوری اسلامی
را سبکبال کرده و بالا برده اند. اینجا دیگر صرفا اعتقاد این عزیزان به زن ستیزی
رژیم اسلامی کاری از پیش نمی برد. این که دوستان مخالف با رژیم اسلامی هستند ولی
فعلا مصلحت نمی دانند درشرایط پیش از جنگ احتمالی به ایران به آن حمله کنند عملا و
حتا در جهت خلاف نیتشان به قیمت به فراموشی سپردن جنایت های رژیم نه فقط در مورد
زنان بلکه در مورد اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران تمام می شود.
واقعاً یک لحظه فکراش را بکنید! در خارج از ایران در گوشه
ای امن، بدور از گزند رژیم اسلامی دور هم جمع شده ایم و می خواهیم بیلان چالش ها و
دستاوردهای نسل های گوناگون زنان ایران را
بدهیم. شگفتا که کلمه ای راجع به قوانین ضد زن رژیم اسلامی و مردسالار نمی شنویم!
کلامی راجع به مقاومت های مختلف جنبش زنان در مقابل این قوانین نمی شنویم! اشاره
ای به اعدام زنان زندانی و تجاوز به آن ها نیست! سخنی راجع به سنگسارها نمی شنویم!
کلمه ای در باره دخالت هر روزه رژیم در نوع پوشش زنان و تحمیل حجاب اجباری نمی
شنویم! حرفی راجع به این که اثرات دراز مدت این قوانین بر زنان و کودکان چه بوده
است گفته نمی شود! سخنی راجع به زندگی مشقت بار زنان زحمتکش در ایران نمی شنویم!
هیچ صحبتی از چالش های زنانی که در زمینه مسئله ملی و ستم ملی کار می کنند و
همزمان ناچارند در کنار این مبارزه دشوار مبارزه با مرد سالاری را در میان صفوف
داخلی خود به پیش برند نمی شنویم! کلمه ای راجع به این که چگونه باید خودمان را
تجهیز کنیم و به جنگ این رژیم زن ستیز و تبعیض آفرین برویم رد و بدل نمی شود!
کمیته محلی در پیام خود به گونه ای سربسته و کلی به سرکوب زنان در 29 سال گذشته
اشاره کرد ولی وزنه اساسی را روی تمایل حاکمیت امریکا برای حمله به ایران گذاشت و
تاکید کرد:
« امروز جنبش زنان
باید آگاه تر و هوشیارتر عمل کند. آمریکا با سؤ استفاده از حقوق زنان و حقوق بشر
به لشکر کشی به سود امپراطوری خود ادامه می دهد. به وسیله ابزارهای گوناگون خود به
ترویج گرایشات فمینیست اوریانتالیستی یا فمینیسم کلنیالیستی دامن می زند» ٢ ١ (ص 1،
پروین کوه گیلانی)..
بسیار خوب! هیچکس منکر سخنان بالا نیست ولی اگر بلا فاصله
خطرات بالفعل رژیم اسلامی زن ستیزو ضربه های پی درپی ای را که بر زنان، ابتدایی
ترین حقوقشان و جنبش آنان در 29 سال گذشته وارد کرده است یاد آوری نکنیم اتفاقاً
این خلأ را همان آمریکا و رسانه های رنگ و وارنگ اش پر خواهند کرد.
سکوت در مقابل جمهوری اسلامی در یک کنفرانس زنان ایرانی در
خارج از کشورکه به قصد بررسی وضعیت رنان و مبارزات آنان دور هم گرد آمده اند قابل
بخشش نیست و به مثابه انکار تمام فشارهایی است که به زنان در ایران وارد می شود -
زنانی که روزانه زیر فشارهای نعلین و پوتین دارند له می شوند - و انکار مبارزات آن
ها بر ضد این رژیم زن ستیزاست.
چرا فکر می کنیم که فقط باید به جنگ افروزی امپریالیسم
آمریکا اشاره کنیم ولی از جنگ طلبی رژیم اسلامی هیچ نگوئیم؟ فراموش کردن نقش این
رژیم بعنوان زمینه ساز این جنگ احتمالی به تضعیف موقعیت مردم در مقابل این رژیم
ارتجاعی می انجامد و آن ها را خواه نا خواه دعوت می کند که از ترس حمله احتمالی
دشمن خارجی در کنار جمهوری اسلامی قرار بگیرند. ما درشرایط کنونی اتفاقا با تقویت
جنبش های مترقی درون ایران می توانیم دفاع آنان را در برابر امپریالیسم از موضعی
مستقل - در برابر جمهوری اسلامی و نه در کنار آن - تقویت کنیم. مبارزات زنان،
مبارزات کارگری، مبارزات دانشجوئی و مبارزات اقلیت های ملی و قومی در راستای
مقابله با رژیم سرکوبگر و ارتجاعی جمهوری اسلامی است که خواهند توانست رشد کرده و
به دفاع مؤثر در مقابل امپریالیسم
بپردازند. نگفتن در باره رژیم اسلامی یعنی "نه" گفتن به مردم ایران و
مبارزات آنان در برابر رژیمی که جان آنان را به لبشان آورده است. سکوت در
مقابل جمهوری اسلامی ما را در مبارزه ضد امپریالیستی موفق ترنخواهد کرد. نگفتن در
باره جنایت های رژیم حاکم بر ایران یعنی مُهر تأئید بر سرکوب ها و سیاست های خشن و
بی رحم سرمایه دارانه – مذهبی و ارتجاعی آن زدن؛ یعنی تقویت جمهوری اسلامی و اسلام
سیاسی و سیاست های جنگ طلبانه آنان در منطقه و تضعیف همه حرکت های صلح طلبانه در
ایران و منطقه. سکوت در برابر زن ستیزی و قوانین ضد زن رژیم ولایت فقیه تنها در
خدمت دو نیرو می تواند قرار بگیرد: نیروهای امپریالیستی که بتوانند ادعا کنند که
فقط و فقط آنها هستند که به افشای رژیم می پردازند و طرفدارحقوق زنان در ایران
هستند و خود رژیم ضد زن که در سایه سکوت امروزمخالفان دیروزش بتواند بی شرمانه ترو
ناهنجارتراز پیش به سرکوب زنان مشغول گردد.
رژیم جمهوری اسلامی بی وقفه به جنگ با مردم ایران مشغول
بوده است. اگر مردم ایران قرار است ضد جنگ و ضد تمام نیروهایی باشند که بر علیه
حاکمیت آن هاست چرا باید در مقابل جنگ رژیمی که در 29 سال گذشته به تمام عرصه های
زندگی آنان حمله کرده است سکوت کنند و از خطری که هنوز حادث نشده بیش تر بترسند؟
نکتهء مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که فضای
زندگی ایرانیان مقیم آمریکا و اروپا بسیار متفاوت است. رژیم حاکم برآمریکا بخصوص
بعد از ١ ١ سپتامبر روشی فوق العاده عقب مانده، ضد انسانی و خشن نسبت به مسلمانان
ساکن آمریکا از جمله ایرانیان در پیش گرفته است و این واقعیت عریان، رنگ تمایلات
ضد امپریالیستی بخشی از ایرانیان مقیم آمریکا را غلیظ تر کرده است چون آن ها مدام
در معرض تهدیدهای موجود و بالفعل نیروهای امنیتی و پلیسی آمریکا قرار دارند. خانم
بنفشه اخلاقی در صحبت هایشان می گفتند ٨ ٦ در صد کسانی که به ایشان مراجعه می کنند
و مورد اجحاف FBI قرار گرفته اند، ایرانی هستند. این
که چنین وضعیتی بخشی ازایرانیان مقیم آمریکا را تا حدی بیش تر و غلیظ تر ضد
امپریالیست کند قابل فهم است چون به هر حال
تجربه روزانه شان در جهت تقویت موضع گیری سیاسی شان است. ولی چگونه است که
این ها که خود نفرت شان از امپریالیسم بخاطر تجارب روزمره شان بیش تر می شود توقع
دارند که در مقابل رژیم جمهوری اسلامی سکوت شود چون دشمن عمده نیست. تکلیف مردمی
که در زندانی بنام ایران هر روزه از سوی این رژیم مورد سرکوب، آزار، اذیت و اهانت
قرار می گیرند چیست؟ ما درخارج از کشوردر برابر دشمن اجحاف گر یعنی امپریالیسم
آمریکا می ایستیم و هر روز حاضریم در راهپیمائی های ضد جنگ شرکت کنیم تا جلو جنگ
افروزی امپریالیسم را بگیریم ولی چون سرکوب رژیم را از نزدیک تجربه نمی کنیم به
مردم ایران ندا می فرستیم که به جنگ طلبی رژیم کاری نداشته باشید! دشمنی را که شما
را اعدام می کند، سنگسار می کند، حقوق تان را ماه ها نمی دهد، بیکارتان می کند،
حقوق ابتدائی ملیت ها را سرکوب می کند، و به وحشیانه ترین شکلی با زنان و جوانان
برخورد می کند و شما حتا در درون خانه هایتان هم از دست آن در امان نیستید نادیده بگیرید چون به هر حال ایرانی است و دشمن بزرگتری در راه است! آیا این خود نگرشی از بالا
و انکار حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان نیست؟
ما با توانا ساختن صفوف جنبش های مترقی داخل ایران در مقابل
رژیم اسلامی می توانیم بطور مؤثر با جنگ طلبی رژیم مقابله کنیم و در راستای این مقابله، بهانه های
امپریالیسم را برای حمله به ایران بمنظور مقابله با سیاست های هسته ای رژیم و
بهانه های دیگرش کاهش دهیم و پوچی وعده های آنان را برای رهایی زنان، کارگران،
دانشجویان و ملیت ها آشکار سازیم. تقویت
جنبش های مترقی داخل ایران و مبارزه قاطع با رژیم حاکم بهتر ازهرچیز دیگرمی تواند
جنبش صلح جهانی و مردم آزادیخواه و صلح طلب جهان را قانع کند که زنان، کارگران،
جوانان و جنبش های مترقی برعلیه ستم ملی نیازی به ناجی امپریالیستی ندارند.
وقتی که زنان توانستند در مقابله با رژیم به یک خواسته خود
برسند، این مهم ترین سلاح دفاعی آنان در مقابل امپریالیسم آمریکاست چرا که خود
تجربه می کنند که احتیاج به حمایت گر دروغین امپریالیستی ندارند. وقتی کارگران
توانستند بخشی از حقوق خود را از حلقوم رژیم سرمایه داری اسلامی بیرون بکشند به
تجربه در می یابند که احتیاج به ناجی امپریالیستی ندارند و فقط در آن صورت می
توانند در جبهه ای مستقل و به راستی ضد امپریالیستی به مقابله با حمله احتمالی
امپریالیسم برخیزند.
کافی است زنان ایران نگاهی به عراق و افغانستان بیاندازند و
ببینند چه خوب امپریالیسم و حاکمان مسلمان بومی دست در دست همدیگر به تجاوزروزانه
به خواست زنان و حتا تجاوز جنسی به زنان می پردازند. چرا می خواهید مردم ٩ ٢ سال قساوت جمهوری اسلامی را فراموش کنند؟ مطمئن
باشید مردم تجربه تاریخی خود را فراموش نکرده اند و نخواهند کرد و مطمئن باشید
مردم خطای عظیم بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور را که آن ها را به سکوت در مقابل
جمهوری اسلامی دعوت می کند فراموش نخواهند کرد و احتیاج به چنین باصطلاح
خیراندیشان از دور دست بر آتش ندارند.
این کنفرانس به اعتبار این که یکسویه به آمریکا بعنوان «
دشمن بدتر » تاخت و جمهوری اسلامی را دور زد و نتوانست به افشای سیاست ها و قوانین
ضد زن آن بپردازد، اسباب خشنودی جمهوری اسلامی را فراهم کرد و به این اعتبار
کنفرانسی است که نمی تواند ادعا کند در راستای منافع زنان در ایران قدم برداشته
است.
یکی از اشکال های اساسی که فمینیست ها به قدرت ها و احزاب
مردسالار گرفته اند این است که مسئله زنان همیشه قربانی دفاع ازناسیونالیسم و
"وطن" صاحبان قدرت که بطور عمده مرد هستند گردیده است و در بهترین حالت،
احقاق حقوق شان به آینده نامعلوم پس از تأمین آزادی و استقلال کشورها موکول شده
است. تأکید یکجانبه این کنفرانس روی خطر امپریالیسم و حذف جمهوری اسلامی از صحنه
مبارزه زنان دقیقاً به این نتیجه منجر می گردد که فعلاً باید مبارزه زنان را برای
احقاق حقوق شان از رژیم اسلامی تا برطرف شدن خطرجنگ تعطیل کنیم.
***
بنیاد پژوهش های زنان و
ساختار و عملکرد آن
ساختار، سازماندهی و نحوه کار تا کنونی بنیاد بگونه ای است
که می تواند کنفرانس ها را بشدت ضربه پذیر سازد چون هر ساله کمیته های محلی فقط می
توانند بر اساس مطالب دریافت شده سخنران دعوت کنند و اگر مطالب دریافت شده پاسخ
مناسب به موضوع انتخاب شده ندهند هیچ گریزی نیست و کمیته محلی به ناچارباید از
میان خلاصه مطالب رسیده چند تایی را انتخاب کند حتا اگر کیفیت مطالب پائین باشد.
باید در جستجوی راهی بود که بتوان در عین امکان دادن به
زنان محقق و فعال جنبش زنان که در آغازکارند هر ساله افراد با تجربه تر با پذیرفتن
مسئولیت، وظیفه به عهده بگیرند و بر اساس موضوع انتخاب شده برای کنفرانس به کار
تحقیقی یا تجربی بپردازند و نتایج اش را
به کنفرانس بیاورند.
جنبه دیگر ضربه پذیری این است که کمیته ها می توانند سلیقه
سیاسی یا شخصی خود را به کنفرانس ها تحمیل کنند. بطورمثال در سال های اخیر که رفت
و آمد ها به ایران بسیار گسترش یافته است ما شاهد بوده ایم که درکنفرانس ها یی که
افراد کمیته های محلی در حال رفت و آمد به ایران هستند عملا خود سانسوری، جلب
سخنرانی های بی خطرو دعوت ازسخنرانان مورد قبول رژیم وجوه تعیین کننده درکنفرانس
ها بوده اند.
کنفرانس ها بطورعمده به مسائل ذهنی و عملی و دلمشغولی های
بخش متوسط و مرفه زنان پرداخته اند. ساختار و سازماندهی باید چنان تغییر کند که
بتواند این انحصاررا درهم بشکند و عرصه را برای طرح مسائل بخش عمده زنان ایران
یعنی زنان خانواده های زحمتکش و زیرخط
فقرکه وجوه بمراتب خشن تر و عریان تر مرد سالاری فربه شده از برکت رژیم
اسلامی را تجربه می کنند فراهم سازد و امکان تبادل نظر، انتقال و ارتقای متقابل
تجربه آنها و فعالین جنبش زنان را پیش آورد. باید بطور سیستماتیک به مشکلات و
مسائل زنانی که در صفوف جنبش ملی به مبارزه مشغولند پرداخت. مبحث ساختار بنیاد
بسیار جدی است و نکات ذکر شده در بالا فقط اشاره هایی است ناقص و گذرا به مجموعه
ای گسترده تر که فرصت جداگانه ای می طلبد.
١- صفحه 16، دفتر
راهنمای کنفرانس
٢ - صفحه 17، دفتر راهنمای کنفرانس
٣ – فاطمه کشاورز، "یاس و ستاره ها: لولیتا خوانی در
تهران"
Keshavarz, F. (2007) Yasmine
and Stars: Reading More than Lolita in Tehran .
The University of North Carolina Press: USA
٤ – فاطمه
کشاورز، کتاب بالا
۵ - فاطمه کشاورز، کتاب بالا
٦ - فاطمه کشاورز، کتاب بالا
٧ – گزارش پروین
کوه گیلانی در سایت "صدای ما":
http://www.sedaye-ma.org/web/show_article.php?file=src/zanan/parvin_08182007.htm
٨ – گزارش وبلاگی از هجدهمین کنفرانس بنیاد
پژوهش های زنان – قسمت اول
http://www.shabakeh.de/archives/individual/001293.html#more
٩ – گزارش وبلاگی از هجدهمین کنفرانس بنیاد
پژوهش های زنان – قسمت دوم
http://www.shabakeh.de/archives/individual/001294.html#more
٠ ١ - گزارش
وبلاگی از هجدهمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان – قسمت دوم
١١ - گزارش پروین
کوه گیلانی در سایت "صدای ما"
١٢ - گزارش پروین
کوه گیلانی در سایت "صدای ما"
آذر شیبانی – 6 اکتبر 2007
Inscription à :
Articles (Atom)