my films in youtube

  • jamined 13 vidéos

6 déc. 2016

جنبش زنان ایران فرصت ها و چالش ها نوشته زهره خیام

مقاله زهره خیام " جنپش زنان ایران؛ فرصت ها وچالش ها" که درتاریخ 6 اوت 2016 دربیست هفتمین کنفرانس بنیاد پزوهشهای زنان ایران ارائه گردید. مضمون این گفتار تلاش برای روشن ساختن پیشینه و زمینه مقولات ذیل می‌باشد: ـ کوشش جنبش زنان ایران در تعریف فمینیسم،‌ارزیابی دشواری‌هائی که ناشی از فرصت‌های از دست رفته‌ بوده و سد راه پیشرفت جنبش گردیده است. ـ نفوذ و تاثیر سیاست‌های بین‌المللی و به تبع آن توجیهات فلسفی و تئوریک اندیشه‌ورزان غرب و تاثیر‌‌پذیری دنیای آکادمیک و روشنفکری ایران. ـ طرح اهمیت مشکل و مضمون زبان در ساختار ارزشی و فرهنگی. ـ اهمیت و تاثیر عمیق تکنولوژی در دستیابی به اطلاعات و ارزیابی گشایش روابط بین‌المللی ایران و غرب. - و سرانجام تاثیر عوامل فوق در فرآیند تغییر و فرموله کردن استراتژی جهانی زنان. *** بیش از ۳۵ سال از خیزش گسترده و خودانگیخته زنان در اسفند ۱۳۵۷ می‌گذرد؛ تظاهراتی اعتراضی که نخستین واکنش واقع‌گرا در برابر حاکمیت نوپای ارتجاع بود. زنان ایران در آن زمان،درک روشن و پیچیده‌ای در ارزیابی موقعیت اجتماعی خود و حقوقی که داشتند و یا خود را محق آن می‌دانستند به نمایش گذاشتند؛ مبارزه‌ای پرشور که لرزه بر دل مرتجعین و شادی و شور به دل‌های همه زنان جهان که به آرمان برابری انسانی پای بند بودند، انداخت. چنانکه در بیانیه ای زنان چنین گفتند: این خیزش «بی تردید برگی درخشان از دفتر همدلی و همبستگی جهانی است».(۱) در حمایت از این مبارزات رشک‌برانگیز در ۱۵ مارچ ۱۹۷۹ کمیته بین‌المللی حقوق زنان در پاریس به ریاست سیمون دوبوار تاسیس گردید و به اعزام هیاتی هیجده نفره از زنان فمینیست اروپایی (فرانسه، ایتالیا، آلمان) مبادرت کرد(۲)، چرا که بر آن بودند که «وقتی زنان ایرانی زنجیرهایشان را پاره می‌ کنند،همه زنان جهان به همراه انها پیش میروند."(3) این تظاهرات هرچند سازمان نایافته،ولی نموداردرک واقعبینانه زنان از ستمی بودکه بعدها دروسیعترین ابعاد برزندگی انها مسلط شد. دلایل گوناگونی برای پایان بخشی به این تظاهرات گسترده چند روزه موجود بود که تاکنون از طریق منابع مختلف مورد تایید قرار گرفته است. از جمله این عوامل، فقدان رهبری و یک مرکز ثقل برای سازماندهی، واکنش‌های فریب دهنده عناصر مذهبی مانند ‌‌خمینی، طالقانی، بازرگان، بنی‌صدر‌،وبی‌تفاوتی رهبری سازمان‌های سیاسی - هم چپ و هم غیر‌چپ - که جنبش زنان را صرفا «دغدغه» می‌پنداشتند ؛ به خیال آن‌ها مبارزات زنان تمرکزانها را از برنامه‌های سازمانی خویش منحرف می‌ساخت. آن ها اغلب تظاهرات اعتراضی زنان را با مبارزات زنان شیلی علیه حکومت آلنده مقایسه می‌کردند؛ با این دل نگرانی که نیروهای امپریالیستی بالقوه می‌توانند از این گونه تظاهرات برای پیشبرد مقاصد خود سوء استفاده کرده و از این طریق شرایط بازگشت شاه را فراهم آورند. این نیروها، همچنان که زنان ایران، در آن دوره از وقایع پشت پرده و ارتباطات بین دولت جیمی کارتر و عناصری چون یزدی و شخص خمینی بی اطلاع بودند.(۴) استراتژی «کمربند سبز» که توسط برژینسکی، مشاور امنیتی کارتر، مطرح شده بود، سیاستی بر این مبنا بود که آمریکا بخاطر پیشگیری از رشد سوسیالیسم در منطقه و تضعیف حوزه نفوذ شوروی به ایجاد زمینه رشد اسلام و تاسیس حکومت های اسلامی بپردازد. اتخاذ این سیاست براین مبنا بود که امریکا به همراه دیگر متفقانش درغرب به لحاظ نگرانی عمیق ازتمایل غالب نیروها و جنبش های مترقی منطقه به شوروی، زمینه ای متفاوت ایجاد کند.بنابراین جهت ایجاد فضای ناسازگاری ، به دامن زدن تنش میان مذهب و "سوسیالیزم" پرداخته و خاورمیانه را به آتش کشیدند. این دسیسه توسط اپوزیسیون غیرمذهبی به روشنی درک و دریافت نشده و حاصل انکه تحلیلی هم دراین زمینه موجود نبود. در آن زمان از دیدگاه غرب، این سیاست هم در کوتاه مدت و هم در دراز مدت، مفید به نظر می‌رسید. موقعیت اجتماعی و آزادی زنان ایران و سایر کشورها تنها بخشی بود از کل آن چیزی که قربانی شد . در اینجا به بحران سیاسی ناشی از این استراتژی در جهان امروز نمی‌پردازم. در امتداد این وقایع ،جهان اکادمیک واندیشه فلسفی نیزدچاردگرگونی گردید و به بازاندیشی دامنه‌داری در زمینه برخورد به مدرنیته روی کرد! مدرنیته که با مشخصه حاکمیت سرمایه‌داری و جامعه صنعتی تعریف می‌شد از انقلاب صنعتی ۱۷۸۸ نشات می‌گرفت. شاخصه هویت بخش این دوران، حاکمیت دموکراسی بود. مدرنیته درونمایه تحول اجتماعی و اثربخشی در درک نوین این جوامع از خود و اندیشه بر مبنای فردیت بود؛ ذهنیتی که انسان مدرن و انسان سنتی را از هم متمایز می‌کرد. این پدیده مضمون جدیدی از درک رابطه انسان و ماوراء الطبیعه،و فهم نوینی از روابط مالکیت را به ارمغان آورد. مفهوم آزادی با مدرنیته عجین بود. درک نوینی از زمان، تداوم خردگرایی در تبیین علت و معلول و درک محرکه‌های تغییر بود که توجه و تمرکز را از نگاه به گذشته کنده و به ساختمان آینده معطوف می‌ساخت. انسان مدرن نه تنها به موجودیت خود به عنوان یک فرد می‌نگریست بلکه خود را موجودی اجتماعی و موثر در ساختمان آینده می‌پنداشت. گرایش پست مدرن برخی از روشنفکران و فلاسفه نیز با مضامینی علیه خردورزی و سکولاریزم در مخالفت و واکنش به تمایلات سوسیالیستی در جنبش‌های اعتراضی کشورهای جهان سوم به وجود آمد و در این رهگذر مدرنیته ضرورتی قلمداد گردید که به گذشته و گذشتگان متعلق است. در برخی از کشورهای غربی، هدف پست ‌مدرنیزم را «مارکس زدایی» دانسته و مارکسیسم را به منزله راهبردی از کار افتاده برای تحول اجتماعی تلقی کردند(۵). تو گویی که شوروی تحولی را ارائه میکرد که مارکس از ان سخن می گفت. گفتمان پست مدرن تلاشی در این زمینه بود که به بازتعریف جهانانسانی در چهارچوب شرق و غرب بپردازد؛ بگذریم که باز هم غرب پست مدرنیزم را به شرق تحمیل کرد. مقوله پست مدرنیزم تدریجا با تز «نسبیت فرهنگی» به معنی تفسیر ارزش‌های اجتماعی بر مبنای سیستم اعتقادی مسلط پیوند خورد. با این فرض که ارزش‌ها و سنن فرهنگی ملی و مذهبی بر یکدیگر منطبقند؛ وبراساس آن، این نتیجه حاصل می‌شود که در کشورهایی که اسلام دین اکثریت است می‌بایست سنن و ارزش‌های اسلامی حاکم شوند و فرموله کردن خواسته‌های زنان نه از طریق فمینیسم بلکه از زا ویه «فمینیسم اسلامی» میسر است. (تعارض در معنی) این که چگونه مذهب، که بخشی از یک فرهنگ محسوب می‌شود، در قالب این تعاریف جانشین تمامیت فرهنگی می‌شود معمایی است که همچنان لاینحل مانده است.چرا که "اعتقاد" به تز فمنیزم اسلامی تمهیدی سیاسی بودونه تئوریک ! میشل فوکو، یکی از فیلسوفان شهیر فرانسوی در سال‌های ۱۹۷۰، تفاوت‌هایی در جنبش ضد دیکتاتوری ـ ضد امپریالیستی ایران و فضای مسلط بر آن احساس می‌کند و از آنجا که "در جستجوی روحی برای این جهان بی‌روح بود"(۶) مسحور و شیفته این جنبش می‌شود. فوکو متقاعد شده بود که جنبش ایران با خیزش‌های مارکسیستی در کشورهای دیگر متفاوت است. او در نتیجه ملاقات با خمینی و بازدید از ایران قانع شده بود که این جنبش «ماهیتی» دیگر دارد. او فضای حاکم بر این جنبش را دارای معنویتی می‌دید که از خمینی نشأت می‌گرفت. فوکو از این عنصر طغیان و نافرمانی به مثابه «پذیرش هنرمندی که محدوده‌های خردورزی را در می‌شکند و زیر پا می‌گذارد» به دفاع برخاسته و با اشتیاق فراوان از «مرز شکنی‌ها» می‌نویسد. جاذبه دیگر این جنبش برای فوکو برخورد به مقوله شهادت و مرگ بود. مرگ از زمینه‌های دلمشغولی همیشگی فوکو به شمار می‌آمد. فوکو در سپتامبر و اکتبر ۱۹۷۸ با خمینی ملاقات کرد و در زمینه‌این ملاقات مقالاتی در نشریات «لوموند» و «کوریه دلاسرا» و «نوول اُبزرواتور» نوشت. نوشته‌های او توسط دانشجویان ایرانی به فارسی ترجمه شد و بر دیوارهای دانشگاه تهران نصب گردید. او فرض را بر این قرار داده بود که افزایش قدرت اسلامیاسلامی می‌تواند مدلی (الگویی) که جوامع غربی بر مبنایش طراحی شده بود را دگرگون کند. او بر این باور بود که رهبرمعنوی جدید ویا جنبش می تواند نیازهای اپوزیسیون که درشمارکثیربود ولی دیدگاهی ناروشن داشت را ارضاء کند. از نگاه فوکو جنبش مردم ایران فضایی معنوی و خمینی جنبه‌ای از قداست داشت ‌و همین امر‌باعث شد که برخی از روشنفکران تحت تاثیر قرار گیرند و از او پیروی کنند.(۷) فوکو در تعریف قدرت نگاهی متفاوت از مارکس را ارائه می‌کند. او معتقدبود که قدرت اعمال می‌شود ولی در تصاحب کسی نیست. قدرت مقدمتا زمینه اختناق و سرکوب نیست بلکه سازنده اس و قدرت در تحلیل نهایی از پایین به بالا جریان پیدا میکند. Power is excersized rather than posessed Power is not primarily repressive, but productive Power is analyzed as coming from bottom- وی عقیده داشت که قدرت همه جا هست، پراکنده است وبه معنای ابزار اجبار و الزام نیست و در شکل گفتگو، دانش و درک‌هایی از حقیقت تبلور پیدا می‌کند. از نظر فوکو قدرت آن چیزی است که ما را می‌سازد. تعریفی که خلاف تئوری‌های دیگر است.(۹) اگرچه بسیاری نوشته‌های فوکو را اشتباهی سیاسی تلقی می‌کنند، تلقی انان ازاین نوشته‌ها این است که کوششی است برای توضیح محرکه‌های ‌قدرت! اندیشه‌ورزان پست مدرن بر این عقیده‌اند که خردگرایی به آزادی بیشتر منجر نگردیده،روشنگری رهائی بخش نبوده و حقیقت جهانی وجود ندارد. فوکو بر این تصور بود که هدف جنبش اسلامی گسست از پایه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی الگوهای مدرن غربی می‌باشد. وی سخنانی از چهره‌های مذهبی که با آنان در تماس بود را منتشر کرد ولی هرگز این نظر آن‌ها مبنی بر «جدا اما برابر بودن» در موقعیت زنان را مورد سئوال قرار نداد و هشدارهای فمنیست‌های مخالف نظراتش را نادیده گرفت و به آن‌ها برچسب "حمله اوریانتالیستی ‌(به مفهوم کلنیا‌لیستی) علیه اسلام" را زد و نسبت به جنبه‌های زیانمند نظرش در تقویت پایه‌های قدرت اسلامی علیه زنان بی‌اعتنا ماند. او که خود شاهد غلط بودن فرضیاتش در زمان و مکان واقعی بود از نقد خود و اشتباهات خطیر و مهمش سر باز زد. قابل ذکر است که این تفکر فلسفی با ویژگی‌های همخوانی با شرایط عینی بازتابی فراهم آورد که نقد آن در حوزه مسئولیت و وظیفه‌جامعه روشنفکری ایران بود. آن‌ها نیز بار دیگر از ادای این وظیفه شانه خالی کردند. در کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان در واشنگتن در سال ‌۱۹۹۸‌، از دکتر مری کترین بیتسن، نویسنده و آنتروپولوگ آمریکایی، پرسشی در مورد مقوله نسبیت فرهنگی و صحت مفهوم «فمینیسم اسلامی» مطرح شد. خانم بیتسن در پاسخ اظهار داشت که ممکن است روشنفکران غربی نتوانند با این مقوله برخورد کنند ولی فمنیست‌های ایرانی می‌توانند. این پاسخ به نوعی به مفهوم مرعوب شدن تئوریک روشنفکران غرب درحوزه استقلال اندیشه و جهانشمول بودن ان بود. مقوله فمینیسم اسلامی در آن زمان، زمینه مشغولیت ذهنی کسانی شده بود که اغلب در بخش مطالعات زنان در دانشگاه‌های آمریکا کار می‌کردند و بیشتر به الزام تولید مقاله و کتاب‌نویسی دانشگاهی پای‌بند بودند تا نفی اندیشه‌هایی که در تعارض آشکار با فمینیسم بود و با تاکید بر این ناراستی زمینه سردرگمی نظری بسیاری را در جنبش زنان فراهم ساختند. این کسان تا به امروز نیز به نقد انحراف نظری خود نپرداخته ‌و در‌ها را به روی اشتباهات تئوریک و بدفهمی‌ها باز گذاشته‌اند. تاثیرات این عملکرد همچنان در انحرافات موجود در استراتژی‌های زنان که در چانه زدن با حکومتیان اتلاف وقت می‌کند انعکاس دارد. در سال ۱۳۸۸ زنان ایران شرکتی گسترده در تظاهرات خیابانی که به «جنبش سبز» موسوم بود، داشتند. این تظاهرات درهنگام مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری انجام گرفت. شرکت زنان در این تظاهرات اعتراضی دلاورانه، خلاق و در عین حال ساده‌دلانه بود. در جریان تدارک این تظاهرات برخی از چهره‌های شناخته شده از «رهبری» زنان در یک ائتلاف شرکت جستند. این ائتلاف با هدف همگرایی و سازماندهی وسیع زنان در حمایت از دو مرد بود. یکی ، مردی معمم و دیگری نخست وزیر سابق در جمهوری اسلامی با پیشینه‌ای از سرکوب در یکی از خونین‌ترین و پراختناق‌ترین دوره‌های تاریخ معاصر ایران. در این ائتلاف کوچکترین اهمیتی به پرنسیپ‌های فمینیستی و خواست‌های زنان و موقعیت اجتماعی آنان داده نشد و در عوض زنان در تظاهراتی شرکت جستند که انرژی فراوانی از آنان گرفت و نتیجه قابل لمسی نیز برای آن ها به بار نیاورد. این تظاهرات وسیع منجر ‌به مرگ زن جوانی به نام ندا آغاسلطان گردید و ناپدید شدن زن جوان دیگری به نام ترانه موسوی که پس از تحمل شکنجه و تجاوز جنسی و احتمالا مرگی که همچنان در ابهام مانده است، و زندان و شکنجه شمار کثیری از دیگر شرکت کنندگان در این تظاهرات.(۱۱) هر د‌و تن مردانی که این زنان به حمایت از آنان برخاسته بودند به همان اعتقاداتی در مورد حقوق زن پای‌بند بودند که دیگران. به باور من این سندی قاطع برای اثبات نظر و تعریف انیشتین از جنون بود: تکرار آزموده گذشته و توقع نتیجه‌ای متفاوت! در سال ۱۳۵۷، به هنگام آغاز انقلاب، زنان پیش‌بینی می‌کردند که حقوقشان مورد تعرض قرار خواهد گرفت و آن‌ها موقعیت اجتماعی و اقتصادی خود را از دست خواهند داد. این بار اما آن ها تجربه ای عملی و واقعی از تضییع حقوقشان داشتند. آن‌ها به‌طور عینیبه تجربه از دست دادن حقوق خود از طریق قوانین مربوط به خانواده، اشتغال، حجاب و نیز قوانین جزایی وحشیانه‌ای از قبیل سنگسار دست یافته بودند ، به همین لحاظ شرکتزنان با این تعداد کثیر بدون مطرح ساختن خواست‌های مبرم خود حیرت‌آور و غیرقابل تصور بود. نکته غریب دیگر وحدت عمل با گروه‌هایی بود که در تفکر و ذهنیت خویش در مورد جایگاه زن تفاوت چندانی با حاکمیت اسلامی نداشتند. زنان شرکتی قهرمانانه در ابراز خشم فراوانشان در این حرکت اعتراضی داشتند اما خواست‌ها و شعارهایشان پراکنده بود و ربطی به تجربه ستمبری روزمره آنان نداشت. بدیهی است کوشش برای تحول ترقیخواهانه مستلزم قبول میزانی از خطر است. سبک ولرم مبارزه برای گرفتن حقوق طبیعی و انسانی زنان کاربردی عینی ندارد. پس از گذشت سالیان متمادی که از نگارش مقالات و پلیمیک‌های نظری می‌گذرد، تجربه عملی نشان می‌دهد که بسیج و یارگیری برای جنبش زنان نه از طریق شرکت در سفره ابوالفضل و تقسیم آش نذری و نه از طریق کار با زنان وابسته به قدرت حکومتی نتیجه‌بخش است. استراتژی جنبش زنان پیش از هرچیزمی‌باید وظیفه آگاه‌سازی اجتماعی وضرورت تحول را شامل شود. بدین معنی که با اعتراض به تجربه عینی زنان که روزمرگی اهانت به حضور انسانی و اجتماعی شان است شرایط را مورد حمله قرار داده و به قوانین متحجر حاکم برخوردی معترضانه داشته و به ارائه راه حل‌های عملی دست زنند. نمونه درخشان و موثر آگاه‌سازی در ابعاد وسیع توده‌ای، کمپین یک میلیون امضاء بود که می‌توانست زمینه ارتباط زنان را با شهروندان در فضایی برقرار کند که به لحاظ امنیتی بسیار سالم‌تر بود و در عمل در خدمت خط پیاده سازی استراتژی بلند مدت یعنی آگاه‌سازی شهروندان قرار می‌گرفت و در عین حال از جمع‌آوری امضاء برای تامین خواستی مشخص به مثابه تاکتیک پیشبرد عملی دیدگاه استراتژیک بهره می‌جست. این مغلطه که مبارزه دموکراتیک برای حقوق مدنی، مستلزم تغییر رژیم است در واقع تعلیق هر گونه حرکت اعتراضی است. مبارزه دموکراتیک، بنا به تعریف، حضور افراد از هر طبقه و قشر اجتماعی و از هر جنس و یا طبقه‌بندی شغلی را مجاز دانسته و با بسیج همگانی و بدون دریوزگی سیاسی راه را برای گرفتن حقوقی که به خاطرش مبارزه می‌شود باز می‌کند. مبارزه دموکراتیک هر گروه اجتماعی بر سر اصولی که مورد توافق قرار گرفته و درخواست‌های ویژه‌ای برای تغییر را مطرح می‌کند ربطی به ایدئولوژی اعضای گروه ندارد. زمینه شرکت همگان در فرآیند دموکراتیک تصمیم‌گیری از طریق رای اکثریت و با محفوظ داشتن حقوق اقلیت می‌باشد. سن و سال، تجربه و سابقه و حد درگیری تنها می‌تواند در محتوای بحث فردی جهت اقناع در مباحثات مطرح باشد و نه عاملی برای تصمیم‌گیری. تلاش برای جذب و بسیج زنانی که با حاکمیت در ارتباطند به جای زنانی که به خاطر نیازهای مبرم خود و اعتقاد به فمینیسم به مثابه نظرگاهی انسانی، برابری‌خواهانه و آینده نگر می‌باشد، استنباطی است مغشوش از اولویت‌ها و بر پایه توهم میان‌برزدن! قانون پذیرش رای اکثریت ضرورتا باید در هر سازمان دموکراتیک تعیین کننده باشد. زمینه طرح نقطه‌نظرهای متفاوت و ایجاد امکان طرح خواست ها و نگرانی‌های موجود و فرایند دموکراتیک هر سازمان زنان (هر اندازه کوچک) میزان کارآیی سازمانی را رشد می‌دهد. اگر سازمان پایه های خود را نمایندگی کند، فشار آن در پیشبرد پروسه تغییر، موثر واقع خواهد شد و نیازی به مصلحت جویی نخواهد بود. تاریخ معاصر جنبش زنان گویای صریح این واقعیت است که مصلحت‌جویی‌ها عموما به معنای سابوتاژ و اخلال بوده و بر ضد منافع زنان عمل کرده است. واقعیت این است که حاکمیت امروز ایران چار‌ه‌ای جز تکرار شعارهای قدیمی برای مصرف داخلی ندارد. بسیاری از آنچه که ممنوعیت داشت امروز با برخوردی متفاوت روبروست؛ از جمله انواع ترفند در ایجاد موانع در راه مشارکت اجتماعی و اقتصادی در همه حوزه‌ها، تحمیل حجاب با قوانین قرون وسطایی، ممنوعیت وسایل پیشگیری از بارداری و سقط جنین و غیره. امروز اما از حجاب اختیاری سخن می‌گویند، از وجود تبعیض در سمینارهای آزمون استخدام سخن می‌گویند. زنان ایران به مثابه یک نیروی وسیع اجتماعی و به مثابه نیمی از جمعیت جامعه، حکومتیان را وادار به عقب‌نشینی کرده اند. ابعاد گسترده شرکت زنان در همه سطوح یادآور این شکست است. امروز یادآوران این شکست، فرزندان، همسران خود آنانند. امروز خانم فائزه هاشمی رفسنجانی اظهار می‌دارد که حکومت دینی در جامعه ایران موفق نبوده است.(۱۲) حاکمیت جمهوری اسلامی اما همچنان به هنگام مواجهه با بحران‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، از «مساله زن» جهت انحراف از مسائل دیگر سوء استفاده می‌کند. آن‌ها نیک می‌دانند که شهروندان از حضورشان، فسادشان و از نیازشان به آزار دیگران بیزارند و زنان نیز با حکومتی که آن‌ها را نمایندگی نمی‌کند در ستیزند. حاکمیت به همین لحاظ از هرگونه گردهمآیی مردمی که زنان نیمی از ان را نمایندگی مکنند،می‌هراسد. نسل جدیدی از زنان جوان برخاسته‌اند. متجاوز از ۶۰ درصد دانشجویان دانشگاه‌ها را زنان تشکیل می‌دهند. زنان با داشتن تخصص و بالاترین مدارج علمی در رشته‌های مختلف از جمله آرشتیکت، مهندسی، پزشکی، ریاضی، ادبیات، علوم، هنر‌ها، مدیریت و غیره در هنگام ورود به بازار کار با واقعیتی تلخ روبرو می‌شوند. ۶۵ درصد از فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها امکان اشتغال ندارند. قوانین ضد زن مربوط به خانواده و اشتغال به پدیده‌ای موسوم به «ازدواج سفید» انجامیده است. زنانه شدن چهره فقر، افزایش سرسام‌آورطلاق، اعتیاد ،فحشا، اسیدپاشی،جداسازی جنسیتی و پدیدار شدن مقوله زنان بی‌خانمان که به کارتن‌خواب‌ها معروف شده‌اند و سخن از عقیم‌سازی این دردمندان میرود،نمونه‌های مستندی از برخورد واپسگرا وضد بشری این حاکمیت متکی بر زور و جهل است. ضربه‌مهلک‌تر از همه این‌ها که حاصل چنین حاکمیت قرون وسطایی است ابتذال و انحطاط اخلاقی ناشی از سبک زندگی دوگانه درجامعه ایاسکیتزوفرنیک است . به این معنی که مردم به زندگی دوگانه در حوزه شخصی و در حوزه عمومی محکومند. به راستی صادق هدایت با چه ظرافتی دغدغه اموزش و اداب اسلامی را در چند سانتیمتر بدن انسان میبیند. (13) فمینیست‌های اسلامی و تئوریسین‌هاشان باید بگویند که آیا این همان جامعه ایده‌آلی است که به حمایتش برخاستند؟ فمینیست‌های راستین ایران اما موظفند که فمینیسم را تعریف کنند. به اعتقاد من فمینیسم اعتقاد به برخورداری از حقوق بشر در سطحی همگانی، برابری جنسیتی، برابری در مقابل قانون و مستلزم دسترسی همه شهروندان به کلیه منابع اجتماعی، آموزشی، امنیت، اشتغال، بهداشت، دستمزد مساوی و نیز حق تعیین سرنوشت است. تعریف ترانه علیدوستی، هنرپیشه نامدار، از فمینیسم که انعکاس تبلیغاتی فراوانی نیز داشت مفهومی آوانگارد از درک فمینیسم و مدل زندگی زن و مرد در حوزه‌های عمومی و خصوصی است. جاممعه مدنی انسان محوراست. زنان به مثابه نیمی ازجمعیت جهان بهخاطر حادثه تولد در یک مکان خاص تعریف شوند. جغرافیا وشیوه عبادت نیاکان همچنان که اعتقادات دینی قدرتمداران نباید تعیین کننده میزان برخورداری از حقوق انسانی شهروندان باشد. وظیفه اولیه فمینیست‌های واقعی آگاه‌سازی شهروندان درباره خواسته‌هایشان می‌‌باشد. آن‌ها باید بتوانند عطشی برای فراگیری ارزش‌های نوین که در خدمت اعتلای بشریت قرار گیرد به وجود آورند. فمینیست‌ها باید به آموزش «روشنفکران» خودگزیده بپردازند و بدانند که روشنفکری در گرو‌تحصیلات و تخصص نیست. نویسنده و شاعر بودن نیز به معنی روشنفکری و روشن‌بینی نیست. روشنفکر کسی است که می‌اندیشد و فرق میان درست و غلط را می‌داند، به نقد ارزش‌های کهنه می‌پردازد، به انتقاد از خود ـ همچنان که نقد دیگران ـ پای‌بند است، خلاق است و آینده‌نگر و در این خلاقیت به یافتن ابزارهای پیشرفت برای تحول ترقیخواهانه کمر می‌بندد. انتظار می‌رفت که جامعه روشنفکری ایران (اعم از زن و مرد) در واکنش به میزان فشاری که از جانب حکومت به زنان وارد می‌شود وارد فعالیت‌های اعتراضی علیه تضیع حقوق زنان شوند اما چنین حادثه‌ای را شاهد نبوده‌ایم. گزارش‌هایی در مورد زنانه شدن فرار مغزها به علت فقدان موقعیت‌های شغلی (و به عقیده من افزون بر آن وضعیت حقوقی و اجتماعی) انتشار یافته است. ما در دوره حساسی زندگی می‌کنیم و شاهد میزان عظیمی از مهاجرت زنان جوان با قابلیت‌های جدی و ظرفیت‌هایی رشک‌آور به کشورهایی هستیم که به راحتی توان جذب آنان را در میدان‌های تخصصی‌شان دارند. در پایان این بحث در مورد وظایف روشنفکری ناگزیر از طرح موضوع بااهمیت زبان به منزله وسیله ارتباط ‌نیز می‌باشیم. زبان انعکاسی از اندیشه و معنی است و گویای عمق سیستم عقیدتی ما. بسیاری از «روشنفکران» تلاش کرده‌اند که برخی از کلمات را که به‌طرزی عادی در زبان فارسی رایج است بازسازی کنند. هدف از این کار تمایلشان به حذف نفوذ زبان‌های دیگر بر فارسی است. از هنگام اوجگیری تمایلات ناسیونالیستی بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان به استفاده از کلمات قدیمی و یا نوساخته پرداخته‌اند. متاسفانه این توجه در مورد استفاده از زبان ضد زن (مزوژن) صدق نمی‌کند. عدم توجه و بی‌علاقگی به این مقوله که از نظر من امری خطیر است به سکسیزم و شوونیزم دامن میزند و به بازتولید ارزشی آن می‌انجامد. یادآوری این ضرورت به چند تن از مدعیان روشنفکری ایرانی(شاعرونویسنده) با واکنشی عصبی روبرو شده است. در رابطه با آینده و سیاست جمهوری اسلامی در برابر کشورهای غرب پس از تفاهم هسته‌ای، بارقه‌ای از امید در دل خوشبینان بوجود آمد که چندان پایدار نبود. تحریم اقتصادی و فساد مالی حکومتی نتایج خطیر و پردامنه‌ای را موجب شده است. این فرضی منطقی است که جامعه‌ای معقول دست به تغییراتی مناسب برای جلب اعتماد مردم، جامعه و بازار جهانی بزند. اما تاکنون از یک سو به دلیل حضور آشپزهای متعدد در آشپزخانه حکومتی و اختلافات تاکتیکی آن‌ها که گاه سلیقه‌ای و نظری‌اند، منجر به اخذ مواضعی متفاوت و متضاد گردیده، و از سوی دیگر شرایط بحرانی کشورهای غرب و موقعیت ناروشن سیاسی در دوره مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا، چشم‌انداز روشنی را در مقابل ما قرار نمی‌دهد. در غیاب فردگرایی در جمهوری اسلامی و ارائه توسل به سیاست‌های متضاد، قدرت‌های جهانی نیز به عدم اعتماد خود پای‌بند مانده‌اند. جدایی دین و دولت و پدیداری جامعه ای‌لائیک ایده‌آل هر جامعه مدنی است. هرچند مردم عادی نتوانند این ضرورت را به زبان تئوریک فرموله کنند، به زبان تجربه روزمره خویش آن را کاملا درک می‌کنند. دین یک انتخاب فردی و خصوصی است. در ایران نیز نمی‌توان به گونه ای ‌متفاوت به آن نگاه کرد. اعتقادات اسلامی تفاوت چندانی با سایر ادیان ابراهیمی ندارند. تنها تفاوت اما در این است که یهودیت و مسیحیت از رنسانس و رفرم دوره مدرنیته و خردگرایی گذشته‌اند و اسلام چنین نکرده است. برخی از «روشنفکران» دچار تناقضی تئوریک می‌باشند. از یک سو ‌دنباله‌روی از تئوری‌هایی که جوامع غرب و روشنفکرانش به آن‌ها ارائه کرده‌اند (بخوانید پست‌مدرنیزم) و از طرف دیگر انتظار آن‌ها برای یافتن راه حلی معجزه آسا برای در آمدن از دامی که داوطلبانه بدان قدم گذاشته‌اند. متاسفانه باید گفت پذیرش پست‌مدرنیزم، آن جهان‌بینی هدفمند که درغرب با نیتی سیاسی نشأت گرفت، بر ذهنیت روشنفکر شرقی حاکم شد.اقبال ازپست مدرنیزم برخی از "مارکسیست"های دو اتشه قدیم بدون نقد از خویش ودرماندگی ناشی از حصول به "باغ بی برگی" ،یاداورکولبری سیزیف در جهان پوچی است. به امید پیروزی زنان ایران در جنبش رهایی‌بخش و تساوی‌‌طلبانه آن‌ها. منابع و توضیحات: ۱ ـ «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷؛ همبستگی جهانی»، مهناز متین ـ ناصر مهاجر، تابستان ۱۳۸۹، صفحه ۵. ۲ ـ همان، صفحه ۹. ۳ ـ همان، صفحه ۹. ۴ - نقل به معنی، از سایت «بی بی سی»، ۲۰۱۶ میلادی. 5- Scholerly ArticLes for Nexus Between Feminisim and Postmodernism. pp 83-109, British Journaly, Social Work-Oxford Journal. ۶ ـ «خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷ ـ دفتر دوم ـ همبستگی جهانی»، صفحه ۷؛ گفته‌ای از مارکس که فوکو نقل می‌کرد. 7 - Foucault and the Iranian Revolution, Gender and the Seduction of Islamism. 8 - Foucault and Feminism, Jane Sawicki, page 26. 9 - Understanding Power for Social Change 10 - The Nexus Between Feminism and Postmodernism. ۱۱ ـ اگر تاریخ را نشناسیم و از آن نیاموزیم، محکوم به تکرار آن هستیم. ۱۲ - شبکه اجتماعی «تلگرام» ۱۳ ـ «توپ مرواری»، صادق هدای

Aucun commentaire: