I was born in Tehran IRAN. filmmaker. film editor. writer مطالب و عکسهای این بلوگ بدون اجازه رسمی به هر شکل ممنوع است و پیگرد قانونی دارد
my films in youtube
- jamined 13 vidéos
30 juin 2014
4 mai 2014
31 mars 2014
28 mars 2014
تماشا: کارگاه نمایش، در گفت و گو با آربی اوانسیان
اربی آوانسیان از مالکویج بیاموزد. این فیلم در باره ادعاها و نظریات آربی آوانسیان بود و نه کارگاه نمایش. درین فیلم ابتدایی ترین الفبای سینمای مستند که تحقیق و جستجو ی نظرهای مختلف درباره یک موضوع است رعایت نشده بود . فیلم به نظر میرسید بدونکارگردان و تهیه کننده آگاه به موضوع با عجله و زمان کوتاه . .و فقط یک برداشت کار شده بود. عجله آربی در عریا ن کردن خودش و توهین به ده ها کارگردان و نمایش نامه نویس آیران و بازیگران و کارگردانان و کارکنان کارگاه نمایش و خارج از کارگاه نمایش ، بد آموزی به نسل جوانی ست که در نبود آزادی بیان در ایران در ظلمت فرهنگی به جستجوی تاریخ مثله شده فرهنگی میگردند. روایت مغشوش آربی از به وجود آمدن کارگاه نمایش کمکی نه به تئاتر نه به نسل جوان تئاتر ایران و نه به آزادی بیان که اصل عرصه فرهنگی ست نمیکند.
24 mars 2014
13 févr. 2014
8 Mars
8 Mars 2014
Débat autour de Mouvements des femmes en IRAN
AGECA.177 Rue de Charonne, 75011 Paris Metro Alexendre Dumas. 19h
![]() | Deux sujets de discutions: - 1927 LE COURRIER DE LA PROSPÉRITÉ DES FEMMES -Révolte des femmes Iraniennes en mars 1979 |
نگاه به دو سند مهم
.1307پیک سعادت نسوان
-خیزش زنان ایران در اسفند1357
Comité des Femmes Contre la Lapidation
.1307پیک سعادت نسوان
-خیزش زنان ایران در اسفند1357
Comité des Femmes Contre la Lapidation
کمیته ضد سنگسار.پاریس
12 janv. 2014
22 déc. 2013
4 oct. 2013
3 oct. 2013
8 Mars 2009

هشت مارس2009 پاریس. کمیته ضّد سنگسار برگزار میکند.
غیث جاسر از هیئت مدیره نوول کستیون فمینیست < گاهنامه تئوریک که سیمون دو بوار بنیان گداشته است> در باره سوء استفاده از نظرسیاسی سیمون دوبوار در فمینیسم اسلامی .
مهناز شیرآلی جامعه شناس ، نویسنده < جوانان ایران ، نسل آشفتگیها> و
< میان اسلام و دموکراسی>در باره جنبش زنان در ایران و جامعه مدنی.
و جمیله ندایی در باره جنبش زنان ایران از 8 مارس 1979
تا 8 مارس 2009 .همراه نمایش فیلم تظاهرات ضدّ حجاب اجبار
مهری جعفری، زهره ستوده، جمیله ندایی
آموزش و پرورش در ایران
مصاحبه با خانم ميرهادي پيرامون آموزش و پرورش ۹۰/۰۴/۰۷ به نقل از سایت انجمن پژوهش های آموزشی پویا
مشروح : در سال 1343 توران میرهادی همراه با گروهی از کارشناسان آموزش و پرورش از سوی اداره ی آموزش و پرورش دعوت شدند تا طرحی مقدماتی اصلاح آموزش و پرورش را بنویسند . با خانم میرهادی پیرامون این طرح به گفتگو نشستیم : خانم میرهادی هنگامی که برای نوشتن این طرح دعوت شدید ، امیدی به پیاده شدن آن و بهبود وضع آموزش و پرورش داشتید ؟ تاریخ ایران نشان داده است که در این مملکت همواره تحصیل کردگان به میدان آمده اند و کار کرده اند و سپس از صحنه رانده شده اند . این پدیده از دوران مشروطیت همواره تکرار شده است . امیرکبیر به میدان آمد و کارهای نویی انجام داد و سپس به دست حکومت وقت کشته شد . مدرسه های جدید در ایران به دست همین روشنفکران بنیاد نهاده شدند . اصلاحاتی که در سال 1341 درچارچوب به اصطلاح انقلاب سفید روی داد ، نه اندیشه ی یک شخص بود و نه یک ایده ی ناگهانی . زمینه ی اصلاحات سیاسی و اجتماعی و همچنین اصلاحات فرهنگی پیش از سال 1340 به وجود آمده بود . با اعلام مواد انقلاب ، طرح های اصلاحی شکل گرفت و تبلیغات مفصلی هم برای آن شد و در این میان این تحصیل کردگان بودند که به میدان آمده بودند و اندیشه های نو آورده بودند و داشتند کار می کردند . تمام موادی که در انقلاب سفید می بینید ، طرح های نو و پیشرفته ای بود و شک نباید داشت که این ایده ها برخاسته از یک فکر مستبد نمی توانست باشد . پیشنهادهای اصلاحی حاصل فکر تحصیل کردگانی بود که می خواستند ، مردم از زندگی بهتری برخوردار شوند. فکر سپاه دانش را پرویز خانلری در زمان وزارت خود با شاه مطرح کرد . او بر این باور بود که برای کاهش مشکل بزرگ بی سوادی در ایران ، باید خیل بزرگی از باسوادان را به دورترین روستاها و مناطق دورافتاده اعزام داشت . و چه بهتر که دیپلمه هایی که باید به خدمت نظام بروند به جای تمرین های بیهوده آمادگی برای جنگ ، به مبارزه علیه بی سوادی گمارده شوند . ثمره ی کل این دگرگونی ها و اصلاحات پس از انقلاب اسلامی خودش را نشان داد . یکی از اصل های انقلاب سفید ، حق رأی دادن زنان بود . آیا دیگر پس از انقلاب به زنانی که این چنین گسترد در انقلاب شرکت کرده بودند ، می شد گفت که شما نباید رأی دهید . تمام این کار عظیمی که سپاه دانش در روستاها انجام داده بود ، سبب پیشرفت هایی در آموزش کودکان این مرز و بوم شد . اصلاحات ارضی با همه ی نواقصی که در آن بود ، سیستم ارباب رعیتی را برهم زد . و همین باعث شد که پس از انقلاب جهاد سازندگی براحتی بتواند به روستاها برود و سیستم را شورایی کند . پشت این قضایا تحصیلکرده ها ی ایرانی از دست مشاوران امریکایی به تنگ آمده بودند . و یک برنامه ی نانوشته ای در سال های 42 و 43 آغاز کردند ، مبنی بر آن که مشاوران خارجی ، به ویژه آمریکایی را از میدان به در کنند . و این به اوج خود رسید ، زمانی که کارشناسان خارجی از ملیت های گوناگونی همچون ایتالیایی و غیره ، با یک برنامه ی طراحی شده از سوی یونسکو به ایران آمدند تا یک پروژه در اصفهان و یک پروژه در دزفول اجرا کنند . آن ها می خواستند پروژه ی سوادآموزی تابعی را در ایران پیاده کنند . این پروژه ها بسیار گران تمام شد ، زیرا کارشناسان به هر حال حقوق به دلار می گرفتند و خرج های دیگر . کتاب های آن ها را آقای سیاحی می نوشت و بسیار جالب کار می کرد . برای مثال اگر گروه سوادآموزی کارگر کارخانه بودند ، واژه هایی که برای سوادآموزی انتخاب می شد ، واژه ای مربوط به کارخانه بود . اگر خیّاط بودند ، واژه ای مربوط به خیّاطی و غیره . سیاحی در اینجا کتاب های درسی جورواجور توانست بنویسد . برای کسانی که تعمیرات ماشین می کردند ، واژه هایی همچون گاراژ و آچار استفاده می شد . ولی پروژه ی سوادآموزی تابعی در ایران فوق العاده گران تمام شد و آن ها برای این که آن را تو.جیه کنند ، کلک زدند . و آن این بود که شمار تمام شاگردان کلاس های سوادآموزی اصفهان و دزفول را که در خارج از این پروژه بود را داخل این پروژه محاسبه کردند تا بگویند که این پروژه بازدهی داشته است . البته سوادآموزی تابعی بخودی خود فکر بسیار خوبی بود ، امّا به سبب آن که کارشناسان از کشورهای دیگری می آمدند و در عین حال نیز از آن ها به خوبی استفاده نمی شد ، کار آن ها گران تمام می شد . گاه کارشناسان متخصصی که باید صدها معلّم را آموزش می داد ، مسئول تکثیر پلی کپی می شد . امّا حقوق آن متخصص را دریافت می کرد . کارشناسان ایرانی به این پروژه ها معترض شدند و اعلام کردند که خود می توانند این پروژه ها را اجرا کنند . این حرکت نانوشته انجام شد و کار را پیش برد و ما نیز در این حرکت ها شرکت کردیم . طرح مقدماتی اصلاح آموزش و پرورش که من هم در آنجا فعال بودم ، در واقع می خواست نظام جدید آموزشی با کتاب های درسی جدید را پیاده کند . نظامی که یک سری کارهای عملی ، یعنی حرفه و فن را به مدارس می برد . در این طرح تشکیل هنرستان های فنّی و حرفه ای نیز جای می گرفت . در واقع به بازار کار در آموزش و پرورش توجه می شد . توجّه به گسترش سواد آموزی در سطح کشور و به پایه ی علمی درآوردن واژگانی که باید دانش آموزان فرا گیرند ، نیز از اجزا ء این طرح بود . علمی کردن واژگان آموزشی مشابه با طرح تندای انگلیسی بود که خانم ایمن با 8 هزار واژه در ایران آغاز کردند . همه ی این فکرها در یک مجموعه قرار می گرفت که هم ضرورت زمان ایجاب می کرد که این تغییرات به وجود آید ، هم از جنبه ی جهانی و هم از جنبه ی داخلی . دشواری ها بر سر راه آموزش و پرورش موجود آن دوره کارشناسان را به این جا رساند که این دگرگونی ها را به وجود آورند . در دوره ی گذشته آموزش نتوانسته بود همگانی شود ، سیستم آموزشی نمی توانست خود را با نیازهای جامعه تطبیق دهد . سیستم آموزشی هنوز بچّه ها را در نظر نمی گرفت . یعنی آموزشی است که از بالا حرکت می کند و نمی تواند فکر و ذهن و خلاقیت کودکان را رشد دهد . سیستم آموزشی می بایست محیط زندگی و شرایط کودکان را برای دگرگونی هایی که می خواست انجام دهد ، در نظر بگیرد . این ورود ناگهانی نیست . تدریجی است و آموزش و پرورش به جایی رسید که به برنامه ریز و کارشناس با تجربه نیاز داشت . و این زمانی اتفاق افتاد که دکتر هدایتی بر سر کار بود . ایجاد این دگرگونی ها در پی اعلام اصلاحاتی بود که در کل کشور پس از انقلا ب سفید می خواست اتفاق افتد . به خوبی به یاد دارم که در اولّین جلسه ی کمیته ی ابتدایی ، هنگامی که دکتر طوسی نظام پیشنهادی را نزد ما آورد که دوره های آموزشی را به 5 سال ، 3 سال و 4 سال تقسیم می کرد ، همه ی ما معترض شدیم ، .و او خوب ما را مجاب کرد که این طرح دو سال را اضافه می کند ، نه کم . یعنی قرار شد تعلیمات عمومی 8 ساله شود البته در دو مقطع ، که در یک مقطع آموزش پایه بود و در مقطع دوم آشنایی با بازار کار . یعنی آموزش حرفه و فن آورده شود ؛ مشاوره وارد شود که بچّه ها را هدایت کند . و نهایتأ تلاش بر این باشد که بچّه ها 6 ساله وارد شوند و 14 ساله خارج شوند . هدف آن بود . امّا هنوز هم این ایده آل عملی نشده است . شرایط اقتصادی سبب می شد که بسیاری از بچّه ها کلاس پنجم را رها می کردند . تمام کوشش بر این بود که 8 سال جا بیافتد . حتّی روستاییان هم می خواستند فرزندانشان 8 سال را درس بخوانند . هر چند که همیشه هم این امکانات را نداشتند . بر این اساس ما شروع کردیم به برنامه ریزی درسی . در برنامه ریزی درسی ما ، خیلی از آرزوهای خود را که می خواستیم در آموزش و پرورش اتفاق بیافتد ، مطرح کردیم و برخی هم عملی شد . برای نمونه به طور رسمی آموزش علوم از آموزش فارسی جدا شد . و آموزش علوم جای خود را باز کرد . مسئله ی دیگر تعلیمات دینی بود . این کاری که روی تعلیمات دینی در دبستان و راهنمایی شد ، برای اوّلین بار مقوله ی دین را در یک ابعاد بسیار درست تری برای دانش آموزان مطرح کرد . ما که تدریس کردیم همواره با افرادی همچون آقای برقعی و باهنر مطرح می کردیم که زوایای تازه تری از زندگی امامان و یا مسائل دیگر را به کودکان بشناسانند . کتاب های دینی از این دوره بسیار ساده تر و محکم تر شد . در بخش کتاب های فارسی ، ادبیات کودکان وارد کتاب های درسی شد . متون ادبیات کودکان جزیی از درس شد . متن های نو برای کودکان در کنار متن های ادبیات کلاسیک قرار گرفت . قصّه و شعر و نمایشنامه به اضافه ی فهرست های آخر کتاب که به آموزگاران و بچّه ها کتاب های مناسبی را پیشنهاد می کرد . در نتیجه ادبیات فارسی به شکل زنده تری وارد حوزه ی کتاب های درسی شد . من مقایسه می کنم کتاب های فارسی ششم ابتدایی را که زهرا خانلری ( کیا ) در دوره ی گذشته نوشته بود ، با کتاب های فارسی کلاس ششمی که حالا وارد سیستم راهنمایی شده بود ، و دکتر حسن انوری آن را تهیه کرده بود . پی کار زهرا خانلری را حسن انوری گرفت و کتاب های فوق العاده ای برای دانش آموزان تهیه شد . ما در کتاب های درسی دبستان در این دوره شعر باران را داریم که یک عمر در حافظه ی کودکان ماندگار شد و یا شعر آرش کمانگیر سیاوش کسرایی را . یعنی شعر معاصر و ادبیات نو وارد کتاب های درسی شد و همه ی این متن ها در واقع ذوق به مطالعه و عشق به ادبیات را در کودکان زیاد می کرد . هنر در برنامه های درسی جای خود را پیدا کرد . این همان جایی است که می گویم یک سیاست درست جمع کرد ، مغزهای متفکر را در آموزش و پرورش جمع کرد برای برنامه ریزی و جمع کرد برای این که کتاب های درسی را تدوین کنند . گروهی به سفر رفتند . شش ماه به جاهای مختلف رفتند و مطالعه کردند و کار کتاب های درسی را شروع کردند . خوب به یادم هست که سازمان کتاب های درسی ابتدا در فرانکلین به وجود آمد و سپس یک نهاد مستقلی شد . ابتدا دکتر بهزاد مسئول آن شد و سپس شمس آوری . ما به عنوان کارشناس در این سازمان حضور داشتیم و دیدگاه های خود را مطرح می کردیم . خوب یادم هست که وقتی آن ها کتاب های علوم آمریکا را ترجمه کردند و می خواستند به عنوان کتاب های علوم دبستان منتشر کنند ، ما چه اعتراض شدیدی کردیم . ما بر این باور بودیم که کتاب های علوم نیز باید با در نظر گرفتن محیط ایران نوشته شود . ما جرأت کردیم که کنار دست دکتر بهزاد بنشینیم و کتاب های علوم را تنظیم کنیم . پس از آن بزرگ نیا و سپس پاکروان به میدان آمدند ، و یک چیزی بین تألیف و ترجمه به وجود آوردند . سال 1346 هنگامی که ولیعهد می خواست به کلاس اوّل برود ، هدایتی که مسئول آموزش و پرورش بود ، می خواست کل نظامی را که ما در طرح پیشنهاد کرده بودیم ، به یکباره پیاده کند . آن هم زمانی که نه کتاب های درسی داشتیم و نه معلّم کافی . جهان آرا به کمک ما آمد و همه با هم نظر دادیم که این مکان پذیر نیست . ما بر این نظر بودیم که مقاطع جدید را سال به سال پیاده کنیم . به این ترتیب کار اجرای تدریجی از سال 1345 آغاز شد و تا سال 1357 طول کشید تا کامل شود . برخی بر این باورند که در این دوره سیستم آموزش و پرورش ما ، بیشتر به یک سیستم آمریکایی شباهت داشت . آیا شما این دیدگاه را می پذیرید ؟ اگر شما این پرسش را ده سال پیش از من می کردید ، پاسخ من با اکنون متفاوت بود . سه چهار نکته ی ظریف را باید اینجا در نظر گرفت . اصل چهار ترومن یا همان صندوق مشترک ایران و آمریکا آمد به ایران . آن قدر در سیستم دخالت نکرد تا در برداشت ها . من به دنبال این هستم که انگیزه ی رقابت از کی شکل گرفت . در مدارس ما ، آن چیزی که آمریکایی ها می گویند انگیزه داشتن ، جلو زدن ، اوّل شدن ، پیشرفت کردن به آن مفهوم آمد و سیستم را دگرگون کرد . بله اصل چهار ترومن فیلم های آموزشی برای مدارس به ایران وارد کرد و در این جا نیز باز فرد تحصیل کرده ای همچون سعید صالحی که با اصل چهار کار می کرد ، تلاش کرد فیلم های آموزشی ایرانی بسازد و فیلم های آمریکایی مستقیمأ وارد مدارس نشود . من یادم هست وقتی ما به مدرسه می رفتیم ، شاگرد اوّل شدن خیلی چیز مهمی نبود . بعد در این زمان بود که خیلی اهمیت یافت . مطرح شدن خیلی مهم شد . تفکیک کردن بچّه ها به استعدادهای درخشان خیلی مهم شد . رگه های این نفوذ به این شکل وارد این سیستم شد و تا امروز هم این رگه های نفوذ نگرش آمریکایی به جهان است که آموزش و پرورش ما را تحت تأثیر قرار داده است . چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب ، من هر چه استدلال می کنم که استعدادهای درخشان باید پخش شوند . در همه ی مدارس ، یاد بگیرند که در خدمت عموم باشند ، دانشمندان برده نشوند ، کسی گوش نمی دهد . جدا کردن بچّه های با هوش ، جلو بردن آن ها ، وارد کردن آن ها به دانشگاه ها و جذب شدن آن ها به امریکا که اکنون در جامعه ی ما بسیار شایع است . ردّ پای امریکا در اینجا نمایان است . شاید ما تا کنون این چنین استعمار را تجربه نکرده بودیم . این که کنار دستی خود را رقیب خود بدانی ، سعی کنی از همه جلو بزنی و پیشرفت کنی و آن هم پیشرفت تا چه اندازه باشد . من کتاب های درسی را در این عمل مؤثر نمی دانم . از این جنبه من سیستم را امریکایی می دانم . من هنوز هم نمی بینم که ما مسئله ی آموزش و پرورش خودمان را با فلسفه ی خودمان حل کرده باشیم . همه ی ما که در کمیسیون های گوناگون طرح مقدماتی اصلاح آموزش و پرورش شرکت داشتیم ، هدفمان ساختن یک نظام متناسب با شرایط ایران بود ؛ امّا چقدر ما شناخت داشتیم ، این مسئله است . شناخت من از تجربه ی مدرسه ی فرهاد می آمد . در آن مدرسه ما از هر اندیشه ای در جهت پیشرفت بچّه ها و رشد توانایی های آن ها سود می جستیم . من بچّه های این سرزمین را شایسته ی بهترین آموزش ها می دانستم . امّا این بهترین چه باشد ، از نظر من سیستمی بود که باید با جمع همه ی تجربه ها در ایران ساخته می شد . امّا من نمی توانم به این ضعف اشاره نکنم که ما از شناخت کافی در باره ی فلسفه ی آموزش در ایران برخوردار نبودیم . ما شناخت کافی از کشور خودمان و ادبیات و فرهنگ سرزمین مان نداشتیم . نگاه به بیرون به عنوان ایده آل در همه ی ما وجود داشت و هنوز هم وجود دارد . اگر من می توانستم دیدگاه مولانا را داشته باشم و اگر می توانستم زاویه ی دید ملاصدرا را نسبت به کائنات داشته باشم ، بدون شک هدفم به گونه ای دیگر در می آمد . در دوره ی 1340 تا 1357 در کنار دیدگاه هایی که به برنامه ریزی برای سیستم رسمی آموزش و پرورش می پرداختید ، دیدگاه هایی از سوی جامعه ی تعلیمات اسلامی و همچنین دیدگاه هایی از سوی به اصطلاح چپگرایان برای ارائه ی یک سیستم نو آموزشی مطرح می شد . شما در مورد این دو جریان چه دیدگاهی دارید ؟ به نظر من هر دو جریان عکس العملی بودند به نگاه غرب زده . در جامعه ی تعلیمات اسلامی دو جریان وجود داشت . یکی جریانی که نیاز به نوآوری و تطبیق با روزگار نو را باور نداشت و جریانی که به نوآوری ها بسیار اعتقاد داشت . این گروه از اداره کنندگان مدرسه های علوی بودند . برخی از مردم هم که با یک سری از زیاده روی ها مخالف بودند ، گرایش به این یافتند که فرزندانشان در سیسستم هایی درس بخوانند که برایشان شناخته شده باشد . در آرمان خواهی نظام چپ هم همین حالت بود . من با خودم فکر می کنم که آرمان خواهی خیلی سازنده است . امّا به شرطی که همراه با دانش و تعقل باشد . اگر آرمان خواهی با دانش و تعقل همراه نباشد به نتیجه ی لازم نمی رسد . صمد در واقع بعدأ شد سمبل آرمان خواهی . او یک معلّم روستا بود و کار خودش را می کرد . به نظر من تحلیلی که نیروهای چپ از صمد کردند ، خود صمد نبود . صمد یک معلّم خوب و با فکر روستا بود . با واقعیت ها کاملأ عجین بود . من با صمد زمانی آشنا شدم که او به کمیته ی پیکار با بی سوادی آمد . در آن جا با خانم ایمن و گروه او کار می کرد . بنا بود که یک کتاب با واژگان مشترک فارسی و ترکی آذربایجانی تهیه کنند تا درس خواندن را برای بچّه های آذربایجانی راحت کند . حدود شش ماه در آن کمیته کار کرد ، تا رسیدند به درسی که با استفاده از واژه هایی همچون شاه و شهبانو و ماه و مه بانو ، می خواستند چهار شکل حرف « ه » را درس بدهند . صمد گفت من این ها را درس نمی دهم . دعوا شد و کتاب آماده شده را زیر بغلش زد و رفت آذربایجان و این کتاب هیچگاه منتشر نشد . این ها بچّه های دانشسرای مقدماتی تبریز بودند : صمد بهرنگی ، بهروز دهقانی و مرضیه اسکویی . به هر حال مقابله با استبداد و مقابله با رفتن زیر پرچم آمریکا شکل های خیلی گوناگونی در آن دوره پیدا کرد .
مشروح : در سال 1343 توران میرهادی همراه با گروهی از کارشناسان آموزش و پرورش از سوی اداره ی آموزش و پرورش دعوت شدند تا طرحی مقدماتی اصلاح آموزش و پرورش را بنویسند . با خانم میرهادی پیرامون این طرح به گفتگو نشستیم : خانم میرهادی هنگامی که برای نوشتن این طرح دعوت شدید ، امیدی به پیاده شدن آن و بهبود وضع آموزش و پرورش داشتید ؟ تاریخ ایران نشان داده است که در این مملکت همواره تحصیل کردگان به میدان آمده اند و کار کرده اند و سپس از صحنه رانده شده اند . این پدیده از دوران مشروطیت همواره تکرار شده است . امیرکبیر به میدان آمد و کارهای نویی انجام داد و سپس به دست حکومت وقت کشته شد . مدرسه های جدید در ایران به دست همین روشنفکران بنیاد نهاده شدند . اصلاحاتی که در سال 1341 درچارچوب به اصطلاح انقلاب سفید روی داد ، نه اندیشه ی یک شخص بود و نه یک ایده ی ناگهانی . زمینه ی اصلاحات سیاسی و اجتماعی و همچنین اصلاحات فرهنگی پیش از سال 1340 به وجود آمده بود . با اعلام مواد انقلاب ، طرح های اصلاحی شکل گرفت و تبلیغات مفصلی هم برای آن شد و در این میان این تحصیل کردگان بودند که به میدان آمده بودند و اندیشه های نو آورده بودند و داشتند کار می کردند . تمام موادی که در انقلاب سفید می بینید ، طرح های نو و پیشرفته ای بود و شک نباید داشت که این ایده ها برخاسته از یک فکر مستبد نمی توانست باشد . پیشنهادهای اصلاحی حاصل فکر تحصیل کردگانی بود که می خواستند ، مردم از زندگی بهتری برخوردار شوند. فکر سپاه دانش را پرویز خانلری در زمان وزارت خود با شاه مطرح کرد . او بر این باور بود که برای کاهش مشکل بزرگ بی سوادی در ایران ، باید خیل بزرگی از باسوادان را به دورترین روستاها و مناطق دورافتاده اعزام داشت . و چه بهتر که دیپلمه هایی که باید به خدمت نظام بروند به جای تمرین های بیهوده آمادگی برای جنگ ، به مبارزه علیه بی سوادی گمارده شوند . ثمره ی کل این دگرگونی ها و اصلاحات پس از انقلاب اسلامی خودش را نشان داد . یکی از اصل های انقلاب سفید ، حق رأی دادن زنان بود . آیا دیگر پس از انقلاب به زنانی که این چنین گسترد در انقلاب شرکت کرده بودند ، می شد گفت که شما نباید رأی دهید . تمام این کار عظیمی که سپاه دانش در روستاها انجام داده بود ، سبب پیشرفت هایی در آموزش کودکان این مرز و بوم شد . اصلاحات ارضی با همه ی نواقصی که در آن بود ، سیستم ارباب رعیتی را برهم زد . و همین باعث شد که پس از انقلاب جهاد سازندگی براحتی بتواند به روستاها برود و سیستم را شورایی کند . پشت این قضایا تحصیلکرده ها ی ایرانی از دست مشاوران امریکایی به تنگ آمده بودند . و یک برنامه ی نانوشته ای در سال های 42 و 43 آغاز کردند ، مبنی بر آن که مشاوران خارجی ، به ویژه آمریکایی را از میدان به در کنند . و این به اوج خود رسید ، زمانی که کارشناسان خارجی از ملیت های گوناگونی همچون ایتالیایی و غیره ، با یک برنامه ی طراحی شده از سوی یونسکو به ایران آمدند تا یک پروژه در اصفهان و یک پروژه در دزفول اجرا کنند . آن ها می خواستند پروژه ی سوادآموزی تابعی را در ایران پیاده کنند . این پروژه ها بسیار گران تمام شد ، زیرا کارشناسان به هر حال حقوق به دلار می گرفتند و خرج های دیگر . کتاب های آن ها را آقای سیاحی می نوشت و بسیار جالب کار می کرد . برای مثال اگر گروه سوادآموزی کارگر کارخانه بودند ، واژه هایی که برای سوادآموزی انتخاب می شد ، واژه ای مربوط به کارخانه بود . اگر خیّاط بودند ، واژه ای مربوط به خیّاطی و غیره . سیاحی در اینجا کتاب های درسی جورواجور توانست بنویسد . برای کسانی که تعمیرات ماشین می کردند ، واژه هایی همچون گاراژ و آچار استفاده می شد . ولی پروژه ی سوادآموزی تابعی در ایران فوق العاده گران تمام شد و آن ها برای این که آن را تو.جیه کنند ، کلک زدند . و آن این بود که شمار تمام شاگردان کلاس های سوادآموزی اصفهان و دزفول را که در خارج از این پروژه بود را داخل این پروژه محاسبه کردند تا بگویند که این پروژه بازدهی داشته است . البته سوادآموزی تابعی بخودی خود فکر بسیار خوبی بود ، امّا به سبب آن که کارشناسان از کشورهای دیگری می آمدند و در عین حال نیز از آن ها به خوبی استفاده نمی شد ، کار آن ها گران تمام می شد . گاه کارشناسان متخصصی که باید صدها معلّم را آموزش می داد ، مسئول تکثیر پلی کپی می شد . امّا حقوق آن متخصص را دریافت می کرد . کارشناسان ایرانی به این پروژه ها معترض شدند و اعلام کردند که خود می توانند این پروژه ها را اجرا کنند . این حرکت نانوشته انجام شد و کار را پیش برد و ما نیز در این حرکت ها شرکت کردیم . طرح مقدماتی اصلاح آموزش و پرورش که من هم در آنجا فعال بودم ، در واقع می خواست نظام جدید آموزشی با کتاب های درسی جدید را پیاده کند . نظامی که یک سری کارهای عملی ، یعنی حرفه و فن را به مدارس می برد . در این طرح تشکیل هنرستان های فنّی و حرفه ای نیز جای می گرفت . در واقع به بازار کار در آموزش و پرورش توجه می شد . توجّه به گسترش سواد آموزی در سطح کشور و به پایه ی علمی درآوردن واژگانی که باید دانش آموزان فرا گیرند ، نیز از اجزا ء این طرح بود . علمی کردن واژگان آموزشی مشابه با طرح تندای انگلیسی بود که خانم ایمن با 8 هزار واژه در ایران آغاز کردند . همه ی این فکرها در یک مجموعه قرار می گرفت که هم ضرورت زمان ایجاب می کرد که این تغییرات به وجود آید ، هم از جنبه ی جهانی و هم از جنبه ی داخلی . دشواری ها بر سر راه آموزش و پرورش موجود آن دوره کارشناسان را به این جا رساند که این دگرگونی ها را به وجود آورند . در دوره ی گذشته آموزش نتوانسته بود همگانی شود ، سیستم آموزشی نمی توانست خود را با نیازهای جامعه تطبیق دهد . سیستم آموزشی هنوز بچّه ها را در نظر نمی گرفت . یعنی آموزشی است که از بالا حرکت می کند و نمی تواند فکر و ذهن و خلاقیت کودکان را رشد دهد . سیستم آموزشی می بایست محیط زندگی و شرایط کودکان را برای دگرگونی هایی که می خواست انجام دهد ، در نظر بگیرد . این ورود ناگهانی نیست . تدریجی است و آموزش و پرورش به جایی رسید که به برنامه ریز و کارشناس با تجربه نیاز داشت . و این زمانی اتفاق افتاد که دکتر هدایتی بر سر کار بود . ایجاد این دگرگونی ها در پی اعلام اصلاحاتی بود که در کل کشور پس از انقلا ب سفید می خواست اتفاق افتد . به خوبی به یاد دارم که در اولّین جلسه ی کمیته ی ابتدایی ، هنگامی که دکتر طوسی نظام پیشنهادی را نزد ما آورد که دوره های آموزشی را به 5 سال ، 3 سال و 4 سال تقسیم می کرد ، همه ی ما معترض شدیم ، .و او خوب ما را مجاب کرد که این طرح دو سال را اضافه می کند ، نه کم . یعنی قرار شد تعلیمات عمومی 8 ساله شود البته در دو مقطع ، که در یک مقطع آموزش پایه بود و در مقطع دوم آشنایی با بازار کار . یعنی آموزش حرفه و فن آورده شود ؛ مشاوره وارد شود که بچّه ها را هدایت کند . و نهایتأ تلاش بر این باشد که بچّه ها 6 ساله وارد شوند و 14 ساله خارج شوند . هدف آن بود . امّا هنوز هم این ایده آل عملی نشده است . شرایط اقتصادی سبب می شد که بسیاری از بچّه ها کلاس پنجم را رها می کردند . تمام کوشش بر این بود که 8 سال جا بیافتد . حتّی روستاییان هم می خواستند فرزندانشان 8 سال را درس بخوانند . هر چند که همیشه هم این امکانات را نداشتند . بر این اساس ما شروع کردیم به برنامه ریزی درسی . در برنامه ریزی درسی ما ، خیلی از آرزوهای خود را که می خواستیم در آموزش و پرورش اتفاق بیافتد ، مطرح کردیم و برخی هم عملی شد . برای نمونه به طور رسمی آموزش علوم از آموزش فارسی جدا شد . و آموزش علوم جای خود را باز کرد . مسئله ی دیگر تعلیمات دینی بود . این کاری که روی تعلیمات دینی در دبستان و راهنمایی شد ، برای اوّلین بار مقوله ی دین را در یک ابعاد بسیار درست تری برای دانش آموزان مطرح کرد . ما که تدریس کردیم همواره با افرادی همچون آقای برقعی و باهنر مطرح می کردیم که زوایای تازه تری از زندگی امامان و یا مسائل دیگر را به کودکان بشناسانند . کتاب های دینی از این دوره بسیار ساده تر و محکم تر شد . در بخش کتاب های فارسی ، ادبیات کودکان وارد کتاب های درسی شد . متون ادبیات کودکان جزیی از درس شد . متن های نو برای کودکان در کنار متن های ادبیات کلاسیک قرار گرفت . قصّه و شعر و نمایشنامه به اضافه ی فهرست های آخر کتاب که به آموزگاران و بچّه ها کتاب های مناسبی را پیشنهاد می کرد . در نتیجه ادبیات فارسی به شکل زنده تری وارد حوزه ی کتاب های درسی شد . من مقایسه می کنم کتاب های فارسی ششم ابتدایی را که زهرا خانلری ( کیا ) در دوره ی گذشته نوشته بود ، با کتاب های فارسی کلاس ششمی که حالا وارد سیستم راهنمایی شده بود ، و دکتر حسن انوری آن را تهیه کرده بود . پی کار زهرا خانلری را حسن انوری گرفت و کتاب های فوق العاده ای برای دانش آموزان تهیه شد . ما در کتاب های درسی دبستان در این دوره شعر باران را داریم که یک عمر در حافظه ی کودکان ماندگار شد و یا شعر آرش کمانگیر سیاوش کسرایی را . یعنی شعر معاصر و ادبیات نو وارد کتاب های درسی شد و همه ی این متن ها در واقع ذوق به مطالعه و عشق به ادبیات را در کودکان زیاد می کرد . هنر در برنامه های درسی جای خود را پیدا کرد . این همان جایی است که می گویم یک سیاست درست جمع کرد ، مغزهای متفکر را در آموزش و پرورش جمع کرد برای برنامه ریزی و جمع کرد برای این که کتاب های درسی را تدوین کنند . گروهی به سفر رفتند . شش ماه به جاهای مختلف رفتند و مطالعه کردند و کار کتاب های درسی را شروع کردند . خوب به یادم هست که سازمان کتاب های درسی ابتدا در فرانکلین به وجود آمد و سپس یک نهاد مستقلی شد . ابتدا دکتر بهزاد مسئول آن شد و سپس شمس آوری . ما به عنوان کارشناس در این سازمان حضور داشتیم و دیدگاه های خود را مطرح می کردیم . خوب یادم هست که وقتی آن ها کتاب های علوم آمریکا را ترجمه کردند و می خواستند به عنوان کتاب های علوم دبستان منتشر کنند ، ما چه اعتراض شدیدی کردیم . ما بر این باور بودیم که کتاب های علوم نیز باید با در نظر گرفتن محیط ایران نوشته شود . ما جرأت کردیم که کنار دست دکتر بهزاد بنشینیم و کتاب های علوم را تنظیم کنیم . پس از آن بزرگ نیا و سپس پاکروان به میدان آمدند ، و یک چیزی بین تألیف و ترجمه به وجود آوردند . سال 1346 هنگامی که ولیعهد می خواست به کلاس اوّل برود ، هدایتی که مسئول آموزش و پرورش بود ، می خواست کل نظامی را که ما در طرح پیشنهاد کرده بودیم ، به یکباره پیاده کند . آن هم زمانی که نه کتاب های درسی داشتیم و نه معلّم کافی . جهان آرا به کمک ما آمد و همه با هم نظر دادیم که این مکان پذیر نیست . ما بر این نظر بودیم که مقاطع جدید را سال به سال پیاده کنیم . به این ترتیب کار اجرای تدریجی از سال 1345 آغاز شد و تا سال 1357 طول کشید تا کامل شود . برخی بر این باورند که در این دوره سیستم آموزش و پرورش ما ، بیشتر به یک سیستم آمریکایی شباهت داشت . آیا شما این دیدگاه را می پذیرید ؟ اگر شما این پرسش را ده سال پیش از من می کردید ، پاسخ من با اکنون متفاوت بود . سه چهار نکته ی ظریف را باید اینجا در نظر گرفت . اصل چهار ترومن یا همان صندوق مشترک ایران و آمریکا آمد به ایران . آن قدر در سیستم دخالت نکرد تا در برداشت ها . من به دنبال این هستم که انگیزه ی رقابت از کی شکل گرفت . در مدارس ما ، آن چیزی که آمریکایی ها می گویند انگیزه داشتن ، جلو زدن ، اوّل شدن ، پیشرفت کردن به آن مفهوم آمد و سیستم را دگرگون کرد . بله اصل چهار ترومن فیلم های آموزشی برای مدارس به ایران وارد کرد و در این جا نیز باز فرد تحصیل کرده ای همچون سعید صالحی که با اصل چهار کار می کرد ، تلاش کرد فیلم های آموزشی ایرانی بسازد و فیلم های آمریکایی مستقیمأ وارد مدارس نشود . من یادم هست وقتی ما به مدرسه می رفتیم ، شاگرد اوّل شدن خیلی چیز مهمی نبود . بعد در این زمان بود که خیلی اهمیت یافت . مطرح شدن خیلی مهم شد . تفکیک کردن بچّه ها به استعدادهای درخشان خیلی مهم شد . رگه های این نفوذ به این شکل وارد این سیستم شد و تا امروز هم این رگه های نفوذ نگرش آمریکایی به جهان است که آموزش و پرورش ما را تحت تأثیر قرار داده است . چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب ، من هر چه استدلال می کنم که استعدادهای درخشان باید پخش شوند . در همه ی مدارس ، یاد بگیرند که در خدمت عموم باشند ، دانشمندان برده نشوند ، کسی گوش نمی دهد . جدا کردن بچّه های با هوش ، جلو بردن آن ها ، وارد کردن آن ها به دانشگاه ها و جذب شدن آن ها به امریکا که اکنون در جامعه ی ما بسیار شایع است . ردّ پای امریکا در اینجا نمایان است . شاید ما تا کنون این چنین استعمار را تجربه نکرده بودیم . این که کنار دستی خود را رقیب خود بدانی ، سعی کنی از همه جلو بزنی و پیشرفت کنی و آن هم پیشرفت تا چه اندازه باشد . من کتاب های درسی را در این عمل مؤثر نمی دانم . از این جنبه من سیستم را امریکایی می دانم . من هنوز هم نمی بینم که ما مسئله ی آموزش و پرورش خودمان را با فلسفه ی خودمان حل کرده باشیم . همه ی ما که در کمیسیون های گوناگون طرح مقدماتی اصلاح آموزش و پرورش شرکت داشتیم ، هدفمان ساختن یک نظام متناسب با شرایط ایران بود ؛ امّا چقدر ما شناخت داشتیم ، این مسئله است . شناخت من از تجربه ی مدرسه ی فرهاد می آمد . در آن مدرسه ما از هر اندیشه ای در جهت پیشرفت بچّه ها و رشد توانایی های آن ها سود می جستیم . من بچّه های این سرزمین را شایسته ی بهترین آموزش ها می دانستم . امّا این بهترین چه باشد ، از نظر من سیستمی بود که باید با جمع همه ی تجربه ها در ایران ساخته می شد . امّا من نمی توانم به این ضعف اشاره نکنم که ما از شناخت کافی در باره ی فلسفه ی آموزش در ایران برخوردار نبودیم . ما شناخت کافی از کشور خودمان و ادبیات و فرهنگ سرزمین مان نداشتیم . نگاه به بیرون به عنوان ایده آل در همه ی ما وجود داشت و هنوز هم وجود دارد . اگر من می توانستم دیدگاه مولانا را داشته باشم و اگر می توانستم زاویه ی دید ملاصدرا را نسبت به کائنات داشته باشم ، بدون شک هدفم به گونه ای دیگر در می آمد . در دوره ی 1340 تا 1357 در کنار دیدگاه هایی که به برنامه ریزی برای سیستم رسمی آموزش و پرورش می پرداختید ، دیدگاه هایی از سوی جامعه ی تعلیمات اسلامی و همچنین دیدگاه هایی از سوی به اصطلاح چپگرایان برای ارائه ی یک سیستم نو آموزشی مطرح می شد . شما در مورد این دو جریان چه دیدگاهی دارید ؟ به نظر من هر دو جریان عکس العملی بودند به نگاه غرب زده . در جامعه ی تعلیمات اسلامی دو جریان وجود داشت . یکی جریانی که نیاز به نوآوری و تطبیق با روزگار نو را باور نداشت و جریانی که به نوآوری ها بسیار اعتقاد داشت . این گروه از اداره کنندگان مدرسه های علوی بودند . برخی از مردم هم که با یک سری از زیاده روی ها مخالف بودند ، گرایش به این یافتند که فرزندانشان در سیسستم هایی درس بخوانند که برایشان شناخته شده باشد . در آرمان خواهی نظام چپ هم همین حالت بود . من با خودم فکر می کنم که آرمان خواهی خیلی سازنده است . امّا به شرطی که همراه با دانش و تعقل باشد . اگر آرمان خواهی با دانش و تعقل همراه نباشد به نتیجه ی لازم نمی رسد . صمد در واقع بعدأ شد سمبل آرمان خواهی . او یک معلّم روستا بود و کار خودش را می کرد . به نظر من تحلیلی که نیروهای چپ از صمد کردند ، خود صمد نبود . صمد یک معلّم خوب و با فکر روستا بود . با واقعیت ها کاملأ عجین بود . من با صمد زمانی آشنا شدم که او به کمیته ی پیکار با بی سوادی آمد . در آن جا با خانم ایمن و گروه او کار می کرد . بنا بود که یک کتاب با واژگان مشترک فارسی و ترکی آذربایجانی تهیه کنند تا درس خواندن را برای بچّه های آذربایجانی راحت کند . حدود شش ماه در آن کمیته کار کرد ، تا رسیدند به درسی که با استفاده از واژه هایی همچون شاه و شهبانو و ماه و مه بانو ، می خواستند چهار شکل حرف « ه » را درس بدهند . صمد گفت من این ها را درس نمی دهم . دعوا شد و کتاب آماده شده را زیر بغلش زد و رفت آذربایجان و این کتاب هیچگاه منتشر نشد . این ها بچّه های دانشسرای مقدماتی تبریز بودند : صمد بهرنگی ، بهروز دهقانی و مرضیه اسکویی . به هر حال مقابله با استبداد و مقابله با رفتن زیر پرچم آمریکا شکل های خیلی گوناگونی در آن دوره پیدا کرد .
26 mars 2013
Condition des Femmes موقعیت زنان
مو قعیت زنان
دعوت به
بحث و گفتگو درباره فیلم« سنگ صبور» . با حضور حمید جاودان بازیگر سینما و تئاتر
نمایش فیلم مصاحبه با سیمون دو بوار و بحث پیرامون نظریات این نویسنده
Débat :
- à propos de film" Pierre de Patience" ( Sang e Sabour )
avec Hamid Javidan , Acteur et metteur en scène .
- projection de Film " Pourquoi je suis Féministe"
un Interview de Simone de BEAUVOIR
30 Mars 2013. 19h30
Adresse:
AGECA. 177 Rue de CHARONNE 75011 Paris. Metro (Alexandre DUMAS)
Comité des Femmes Contre La Lapidation.
7 juin 2012
Inscription à :
Articles (Atom)